مرا به جای نوجوانان در بند مجازات کنید/ عبدالحسین طوطیایی، عضو کانون
دیواری که نیم قرن پیش و پس از آزادی خود از شکنجه گاه شاهنشاهی آرزو داشتیم برای همیشه فرو ریزد. ما در سلولهای تاریک کمیته مشترک چشم امید به آیندهای داشتیم که دیگر هیچ حصار ساکت زندانی جانها را در خود نفشارد. افسوس که به عهد وفا نکرده و در هزار توی معیشت و روزمرگی از فرزندانمان دور و دورتر شدیم. چگونه میتوانیم در این سوی دیوار و با چشمان گریان هزاران پدر و مادر که در انتظار گشایشی لحظهها میشمارند را سر به بالین گذاشته و از کابوس رها شویم. کابوسی با ادبیات تهدید این روزها که چون تیر از چله گفتار بعضی از صاحبان منصب رها و بر جسم و جانمان مینشیند. مگرنه این است که هنوز بر دیوار بعضی از کوچههای شهر، شعارهای ایام انقلاب ۵۷ و چه بسا برای فراموشکارانی مانند ما به جا مانده است؟ در چنین تنگنایی تنها آرزو میکنم ای کاش که میسر بود هر یک از ما زندانیان آن ایام پذیرای مجازات یکی از این نوجوانان در بند و به شرط تبرئه آنها باشیم. شاید…
سفره مردم، طبیعت زایای کشور است/ عبدالحسین طوطیایی، عضو شورای مرکزی کانون
بهطور قطع منظور آقای سلاجقه از «سفره» آنچه اخیرا و در طول چند کیلومتر بهمناسبت عید سعید غدیر در خیابان ولیعصر در تهران گسترده شده بود، نیست. آن سفره متولی دیگری دارد گرچه با بار معنوی اما با انبوهی ظروف غیرقابل بازیافت شاید حتی در تعارض با پایداری محیط زیست هم بوده است. امیدواریم مراد متولی بستر حیات کشور از «سفره» ذخایر آب زیرزمینی کشور خشک ما باشد که بیش از ۷۰ درصد آن را از دست دادهایم یا که مواردی از قبیل دو میلیون هکتار اراضی مرغوب کشاورزی از دست رفته، ۹ میلیون هکتار اراضی جنگلی تخریب شده، دریاچه در حال احتضار ارومیه، رود بزرگ کارونی که اکنون به فاضلابی آلوده تبدیل شده است، چشمه بزرگ کوهرنگ، انبوه تالابهای خشکیده، هزاران هکتار اراضی تخریبشده و بیبدیل شمال و…
۳۰ تیر سالگرد قیام تاریخی مردم ایران و ادامه نخست وزیری مصدق
دیوان لاهه روز پس از قیام ۳۰ تیر، اعلام کرد که در رسیدگی به اختلاف ایران و انگلیس در مورد مسئله نفت صلاحیت ندارد. دکتر مـصدق به مناسبت تجلیل از شهدای روز ۳۰ تیر کلیه ادارات دولتی را تعطیل کرد و مجلس قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را «قیام ملی» و شهدای آن روز را «شهدای ملی» نامید.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و رأی دیوان لاهه به منزله شکست انگلیس در ایران و پیروزی دکتر مـصدق تلقی شد و تجربه نشان داد که همبستگی مردم زمینه پیروزی بر استبداد و استعمار را…
دیواری که نیم قرن پیش و پس از آزادی خود از شکنجه گاه شاهنشاهی آرزو داشتیم برای همیشه فرو ریزد. ما در سلولهای تاریک کمیته مشترک چشم امید به آیندهای داشتیم که دیگر هیچ حصار ساکت زندانی جانها را در خود نفشارد. افسوس که به عهد وفا نکرده و در هزار توی معیشت و روزمرگی از فرزندانمان دور و دورتر شدیم. چگونه میتوانیم در این سوی دیوار و با چشمان گریان هزاران پدر و مادر که در انتظار گشایشی لحظهها میشمارند را سر به بالین گذاشته و از کابوس رها شویم. کابوسی با ادبیات تهدید این روزها که چون تیر از چله گفتار بعضی از صاحبان منصب رها و بر جسم و جانمان مینشیند. مگرنه این است که هنوز بر دیوار بعضی از کوچههای شهر، شعارهای ایام انقلاب ۵۷ و چه بسا برای فراموشکارانی مانند ما به جا مانده است؟ در چنین تنگنایی تنها آرزو میکنم ای کاش که میسر بود هر یک از ما زندانیان آن ایام پذیرای مجازات یکی از این نوجوانان در بند و به شرط تبرئه آنها باشیم. شاید…
بهطور قطع منظور آقای سلاجقه از «سفره» آنچه اخیرا و در طول چند کیلومتر بهمناسبت عید سعید غدیر در خیابان ولیعصر در تهران گسترده شده بود، نیست. آن سفره متولی دیگری دارد گرچه با بار معنوی اما با انبوهی ظروف غیرقابل بازیافت شاید حتی در تعارض با پایداری محیط زیست هم بوده است. امیدواریم مراد متولی بستر حیات کشور از «سفره» ذخایر آب زیرزمینی کشور خشک ما باشد که بیش از ۷۰ درصد آن را از دست دادهایم یا که مواردی از قبیل دو میلیون هکتار اراضی مرغوب کشاورزی از دست رفته، ۹ میلیون هکتار اراضی جنگلی تخریب شده، دریاچه در حال احتضار ارومیه، رود بزرگ کارونی که اکنون به فاضلابی آلوده تبدیل شده است، چشمه بزرگ کوهرنگ، انبوه تالابهای خشکیده، هزاران هکتار اراضی تخریبشده و بیبدیل شمال و…
دیوان لاهه روز پس از قیام ۳۰ تیر، اعلام کرد که در رسیدگی به اختلاف ایران و انگلیس در مورد مسئله نفت صلاحیت ندارد. دکتر مـصدق به مناسبت تجلیل از شهدای روز ۳۰ تیر کلیه ادارات دولتی را تعطیل کرد و مجلس قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ را «قیام ملی» و شهدای آن روز را «شهدای ملی» نامید.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و رأی دیوان لاهه به منزله شکست انگلیس در ایران و پیروزی دکتر مـصدق تلقی شد و تجربه نشان داد که همبستگی مردم زمینه پیروزی بر استبداد و استعمار را…
معلمین مرد در دو طرف نشسته بودند و معلمین زن هم وسط بودند که یک مرتبه ماشینهای آتش نشانی برای متفرق کردن ما لوله های آب رو به طرف جمعیت گرفتند و همه رو خیس کردند.با این که همه خیس شده بودند ، کسی از جاش تکون نخورد. ما نزدیک خیابون بودیم و دکتر خانعلی که قد کوتاهی داشت، نزدیک جوب وایستاده بود. دکتر خانعلی باچند نفراز معلما برای این که زن ها خیس نشن، به طرف ماشینها ی آتش نشانی رفتن تا سر لوله های آب را به سمت میدون برگردونن. که یک مرتبه سرگرد ناصر شهرستانی از کلانتری دو نبش شمالی بهارستان در اومد و دو تا تیر هوایی زد…
از زندان قصر که برخرابه های کاخهای قاجاری بنا شد و رضا شاه آنرا در آذر ۱۳۰۸ گشود، دیگر اثری نیست و جز صدای کلاغها و سارهای درختان کاجش، چیزی از آن نمانده و باغ موزه جایش را گرفته است…
زندان قصر اکنون وجود خارجی ندارد و از دادگاه قاسم ژیان پناه که دادگاه من و شما، نیز بود، سالها گذشته و خود وی که از جمله به اتهام تجاوز به زندانیان سیاسی تیرباران شد، صدها کفن پوسانده است. شماری از کسانی هم که در آن به اصطلاح محکمه حضور داشتند، سر بر خاک نهاده اند…
گویی دولت هایی که از پس هم می آیند با وجود تفاوت های شکلی و ماهوی که با هم دارند در اراده ای نانوشته مبنی بر بیابانی کردن این اقلیم عزمی مشترک دارند. اقلیمی که در برابر این امواج از تهاجم، در حال مقاومتی لرزان و شکننده و با سیلی، چهره رنجور خودرا سبز نگه داشته است.
حمد وحیدی دراین کلنگ برای تخریب از مطالبه مردم شرق مازندران برای اجرای این پروژه !! و تولید ۷۵ هزار شغل جدید سخن ها گفتند. ایکاش ایشان به عنوان وزیر کشور اجازه حضوری مدنی از مخالفان تغییر کاربری ۹۰ هکتاری در این زیستگاه با مرتبت جهانی را بدهند تا مشخص شود از مطالبه کدام مردم شرق مازندران گواه می آورند؟…
نام ساواک در بین ملت ایران حتی جوانانی که سالها بعد از انقلاب به دنیا آمده اند یادآور شکنجه هایی است که مبارزین دهه پنجاه زیر دست آنان تحمل کردند، شکنجه گرانی که عموما در اسرائیل دوره دیده بودند.
باور خاطرات و شکنجه های زندانیان سیاسی دوره پهلوی سخت است، شکنجههای که بیشتر شبیه یک کابوس است تا واقعیت.
پس از پیروزی انقلاب چند تن از این شکنجه گران توسط مردم انقلابی دستگیرو تحویل دادگاه شدند،..
یک بار حدود ۳۰۰ کودک مهمان ما بودند. ما از چند روز قبل از عید، تمام حیاط و محوطهی زندان را تمیز و تزئین و به در و دیوار کاغذهای رنگی و بادکنک آویزان کردیم. برنامههایی که برای بچهها پیشبینی شدند، از این قرار بودند:بعد از استقبال گرم و پرشور از بچهها، در حدود ساعت ده صبح به مهمانهای کوچولوی خود آبمیوه، میوه یا شیرکاکائو میدادیم. تا ظهر برنامهی حاجیفیروز یا نمایشنامههای کوتاه اجرا میشد. برخی بچهها خودشان داوطلب بودند حاجیفیروز بشوند یا در نمایشنامه بازی کنند. آنها نیز به میدان میآمدند و به بازی گرفته میشدند. بعد موزیک به راه میافتاد و همه وسط حیاط میریختند و بساط رقص و آواز گرم میشد…
تاریخ ایران سرشار از جانفشانیها و استقامت مردان و زنانی است که برای آزادی، استقلال و برقراری عدالت مبارزه کردند، به زندان افتادند و شکنجه شدند. مردان و زنانی که در طول حکومت پهلوی بهترین دوران زندگی خود را گوشه زندانهای انفرادی سپری کرده و چه بسیار نوروزهایی را که دور از خانواده و با ماموران ساواک گذراندند. گرچه در زندان از «سبزه، سمنو، سیر، سیب، سماق، سرکه، سنبل و سکه خبری نبود، اما یاد هر یک از سینها نشانگر «تولدی دوباره، حیات نو، عشق، زیبایی و سلامت، رنگ طلوع آفتاب، صبر و عقل، آمدن بهار و نشان دهنده زیبائی ها» بوده است. زندانیان دوران پهلوی با اندک امکانات خود آمدن دوباره بهار را جشن میگرفتند تا نشان دهند زمستان به پایان رسیده است…
ساکنان زندان قصر با اعتصاب غذا به استقبال نوروز ۵۷ رفتند. این پیشنهاد یکی از گروههای مذهبی بود که مورد استقبال بسیاری از زندانیان قرار گرفت و حدود ۱۰۰ نفر دست به اعتصاب غذای تر زدند. به گفته مهدی غنی «این حرکت خواستههایی داشت که در آغاز حرکت اعلام شد. کنشگران با قاطعیت اعلام کردند تا پلیس و حاکمیت خواستههای اعلام شده را برآورده نکنند، آنها تا پای جان بر این اعتصاب پافشاری خواهند کرد. خواستهها عبارت بود از: ملاقات حضوری با اعضای خانواده، دسترسی آزاد به نشریات و مطبوعات منتشره، امکان دسترسی به رادیو، امکان دسترسی به کتابهای چاپ شده.»…
«”ولادیمیر پوتین” رئیس جمهور روسیه خطرناکترین تصمیم سیاست خارجی حیات سیاسی اش را با حمله به اوکراین گرفته است. در این راستا، فارغ از اینکه نتیجه جنگ اوکراین چه باشد، باید توجه داشت که بدون تردید امنیت روسیه تحت الشعاع این مساله قرار خواهد گرفت و تضعیف میشود. در این نقطه باید این سوال را پرسید که چرا وی با در نظر گرفتن تمامی این مسائل، تصمیم گرفت که به اوکراین حمله نظامی کند؟…
در ژانویه ۱۹۴۶ ، متفقین تصمیم گرفتند که اجازه تولید فولاد آلمان را تنها تا ۲۵ درصد از میزان ظرفیت تولیدات قبل از جنگ بدهند، و استاندارد زندگی آلمانی ها را به سال ۱۹۳۲ کاهش دهند. اما متفقین خیلی سریع متوجه شدند که در در واقع آلمان با پتانسیل صنعتی خود یکی از ریه های اقتصادی اروپای غربی است و اقدامات فقیرانه بی شک شهروندان آلمانی را به آغوش کمونیست ها سوق خواهد داد.
پرزیدنت ترومن تا سال ۱۹۴۹ این تحریم ها را کاهش می دهد و سپس آلمان غربی را در طرح مارشال قرار می دهد. بنابراین ترس از کمونیسم جایگزین ترس از قیام نظامی آلمان شد… و بیش از ۲۵ میلیون آلمانی را از مرگ حتمی نجات داد.
گویا مدتهاست که داستان فساد به دنیای کشاورزی هم منتقلشده و ما ایرانیها زمانی از این موضوع باخبر میشویم که کشورهای مقصد از پذیرش این محصولات آلوده به سمهای خطرناک خودداری میکنند. این را با نگاهی گذرا به خبرهای اخیر هم بهخوبی میتوان فهمید. آنجا که کشوری مانند ازبکستان که چندی پیش سمرقند و بخارایش جزیی از ایران بود هم بهتازگی سه هزار و ۵۰۰ تن سیبزمینی وارداتی از ایران و پاکستان را به خاطر وجود آلودگی خطرناک برگشت داده و حتی ۷۷۵تن آن را معدوم کرده است. چراکه در این سیبزمینیها میزان بالای سموم ضد آفت یافت شده؛ این را نهفقط کارشناسان بینالمللی که خود ناظران ایرانی هم تأیید کرده و در همین زمینه رئیس اتحادیه بارفروشان هشدار داده که محصولات کشاورزی تولید داخل دارای نیترات و دیگر سموم است که روی محصولات باقی مانده است…
هنر شاه حسینی در عرصه مبارزه فقط به زندان رفتن خلاصه نمی شد . فعالان عرصه سیاسی همواره به خاطرداشته و خواهند داشت که او با همه وجود و نه برای مدت محدود که در سراسر عمر از بذل مال و دارایی خود ، از دراختیار گذاشتن امکانات خود همچون باغ کرج برای برگزاری مراسم سیاسی و مذهبی وبرگزاری نمازهای عید، و از ارائه اسناد باغ خود برای رهایی زندانیان سیاسی دریغ نداشت . چه فعالان سیاسی – مذهبی که قبل از انقلاب با اسناد آن باغ آزاد شدند و بعد ازانقلاب به مقامات و مناصب حکومتی دست یافتند وچه کسانی که در دهه های ۱۳۶۰ و۷۰ و۸۰ با آن اسناد توانستند آزاد شوند …
در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا میشدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی میبردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوههای فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب مینشستند و خاطره و قصه تعریف میکنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشتزیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته میشد. آملیها، پشتزیک مازندرانیها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) مینامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست میکردند، گردو و عسل نداشت…
اگر شب یَلدا را در میان قوم بختیاری بگذرانید در سفره یَلدا شاهنامه فردوسی را میبینید و به جای فال حافظ، در میان بعضی خانوادهها بساط شاهنامهخوانی برپاست. زمان قدیم(حالا را نمیدانم) در شب یَلدا در استان چهارمحال و بختیاری، چند خانواده دور هم جمع میشدند و کسانی که شاهنامه را از حفظ بودند برای دیگران میخواندند. پیش میآمد که شاهنامهخوان با اینکه بیغلط و دقیق [ از بَر ]میخواند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت…
شب یَلدا در تهران قدیم با میوههای تازه فصل پاییز، میوههای خشک شده تابستان، آجیل مخصوص، شیرینی و هندوانه به صبح میرسید. همه در منزل بزرگتر خانواده و نزد مادر و پدر جمع میشدند. فردای شب یَلدا سعی میکردند کار خطایی از آنها سر نزند و آن روز جزو تعطیلات عمومی بهحساب میآمد. تهرانیهای قدیم شب چله با گردآمدن دور آتش و رقص و پایکوبی این شب را جشن میگرفتند. آنگاه سفرهای فراخ و گشاده میانداختند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکیهای گوناگون ازجمله نان، شیرینی، حلوا و گوشت قربانی بود…
هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجانشرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) میخوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمیکنند. در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور میگذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان میکردند یا در کاه قرار میدادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیقها» مىنواختند…
در شب یَلدا مردم ایران گرد هم جمع میشدند. سفره شب یَلدا، «میَزد» Myazd نام داشت. کنار آن، آتشدان و عطردان، همچنین میوههای تر و خشک، و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork میگذاشتند. کشمش، گردو، بادام، قیسی، برگه زردآلو یا برگه گلابی، جوز قند، انجیر، خرما و میوه بخصوص انار و هندوانه و سیب، در سفره روی کرسی میچیدند تا شب چله را از سر بگذرانند، اگر برف آمده بود، برف و شیره هم میخوردند. دلها خوش بود. همه شعر و ترانه میخواندند و با شادی و پایکوبی و گفتگو از پس بلندترین شب سال(یعنی از پس سختترین مصیبتها) برمیآمدند…
اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دوران پهلوی، سفیر پیشین ایران در بریتانیا و آمریکا و همچنین داماد سابق محمدرضاشاه پهلوی روز پنجشنبه ۲۷ آبان در ۹۳ سالگی درگذشت. نزدیکان خانواده زاهدی، با تأیید این خبر گفتهاند که آقای زاهدی صبح روز پنجشنبه در ویلای شخصی خود در سوئیس درگذشته است. اردشیر زاهدی متولد مهرماه ۱۳۰۷ در
در پارهای از گزارشها و تحلیلها در پیرامون این دامنه وسیع از تخریب [ جنگلهای شمال ] حدود ۳۵ هزار واحد فروش املاک و زمین در سه استان شمالی (براساس گزارش مرکز آمار ایران) اشاره میشود که بر سفرهای از نابودی نشسته و ارتزاق میکنند. گرچه چنین شماری، خود نشان از بحران و بحرانزایی است؛ اما به باور این راقم، انگشت اشاره اصلی را باید به سمت دستگاههای اجرائی خدماتی از قبیل سازمان ثبت اسناد و املاک، وزارت نیرو (در آب و برقرسانی)، وزارت مخابرات، وزارت نفت (گازرسانی)، سازمانهای جهاد کشاورزی، شوراهای شهر بهویژه روستا و فرمانداری و شهرداریها دانست که پابهپای این غارت از طبیعت و منابع تولید، همراهی کرده و چشم پوشیدهاند. به نظر میرسد با چنین سرعتی از تخریب در آینده نهچندان دوری، از آنچه از طبیعت بیبدیل شمال میشناختیم، نشانهای نماند…