مبانی نظری پیروزی انقلاب ایران و سیاست خارجی کارتر

به اعتقاد برژینسکی انقلاب ایران نتیجه و محصول یک گذار شتابان و بی برنامه از یک جامعه سـنتی بـه یک جامعه مدرن بوده است. سازمان سیاسی کشور برای تحمل، جذب، هضم و هدایت چنین تحول شتابانی، آماده نبوده است. نوسازی و دگرگونی جامعه ایران باعث رها شدن نیروهای اجتماعی تازه ای میگردد که بـه دلیل فقدان چارچوب سیاسی متناسب، جایگاه خود را نیافته و در مـسیر سـازنده ای هـدایت نمـیشـوند. در نتیجه فعال شدن و راه افتادن همین نیروهاست که جامعه به سوی تجربه یک نوع توسـعه سیاسـی شـتابان و اجباری یعنی انقلاب پیش میرود.

کد خبر : 2321
تاریخ انتشار : جمعه 1 فروردین 1399 - 2:26

مجید لبّاف – دانشجوی دکترای علوم سیاسی


نظریه اسکاچپول در مورد انقلاب ایران

اسکاچپول معتقد است که انقلاب ایران در طی یک پروسه حساب شده و بـه هـم پیوسـته ای شـکل گرفتـه است که در ادامه همین روند رو به رشد خود توانست رژیم شاه را شکست دهد. بـه عبـارت دیگـر انقـلاب ایران به یکباره اتفاق نیفتاد بلکه به شکل سنجیده و به هم پیوسته ای ساخته شد به ویژه در مراحل اولیه یعنی براندازی رژیم سابق.

شاید بازخورد تأثیرات انقلاب ایران بر اسکاچپول را بتوان، از نقش دولت رانتیر و اسلام شیعه و همینطور برداشت وی از نظامهای عقیدتی و مفاهیم فرهنگی در شکل دهی به کنشهای سیاسی تعمیق یافتـه دانست و علت آن را در ایدئولوژی انقلاب ایران و نقش رهبری آن دانست. وی نسبت به نقش روحـانیون در بسیج توده ای و منابع اصلی مانند مساجد با توجه به شبکه گسترده روحانیون و تـاریخ شـیعه و همچنـین نقش رهبری به عنوان نیروی متحدکننده همه اقشار مختلف با انگیزه ها و اهداف متفـاوت تأکیـد دارد. شـاید بتوان از تأثیرات انقلاب ایران بر اسکاچپول را، تعدیل نقش ایدئولوژی و رهبـری در انقـلابهـای اجتمـاعی دانست.

مسأله «ازخودبیگانگی» و «هویت ملی مذهبی» را شاید بتوان از دریچـه ابعـاد فرهنگـی آن در تـضاد بـا عقاید غربی و غرب زدگی و تشویق و تبلیغ آرمانهای غیرمذهبی تبیین کرد. تضاد بین دو پدیده فوق در به چالش کشیده شدن آرمانها و ایده آلهای رژیم شاه، توسط توده مـردم و انقلابیون و روحانیون، بصورت یکی از ارزشها و نمودهای انقلاب نمودار گردید. کنش به بازیابی و بازپس گیری شخصیت و هویت ملی مذهبی به مبارزه فرسایشی علیه رژیمی شد که متـضمن ارزشهـا، علایـق و نفـوذ خارجی بود. در همین راستا، بالا رفتن سطح و میزان سواد و تعلیم و تربیت و آگاهی از شرایط بین المللی، خواسته ها و انتقادات بخش عظیمی از جامعه را افزایش داد. به عبارت دیگر رژیـم بـه علـت نـاتوانی در درک و فهـم و تحقق بخشیدن به این آرزوها و ایده آلها، مردم را به مبارزه سیاسی علیه هویت و موجودیـت خـود، نـاخود آگاه تشویق و ترغیب نمود. اتحاد نانوشته روشنفکران (دانشجویان) با سنتیها (روحانیون و بازاریان) را شاید بتـوان تحـولی بـزرگ در روند انقلاب ایران دانست ، چه مساجد به عنوان مرکز فعالیتهای سیاسی، توزیع کالاهای مورد نیـاز مـردم، همینطور تصمیم گیری درباره خط مشی مبارزات محلی و هماهنگی و زیر یک سقف جمع کردن توده مـردم متفرق مطرح شد. دانشجویان و انجمنهای آنان از مهمترین عناصر در تأسیس زیربنای شبکه ارتباطات و انتشار آرمانهـای انقلابی در مناطق مختلف شهرها بودند. بـا توجـه بـه فـشردگی و تمرکـز فزاینـده شـهرهای مهـم ایـران و مخصوصاً مراکز استانهای بزرگ و بخصوص پایتخت، و با توجـه بـه مراکـز ادارات دولتـی و غیردولتـی و روزنامه ها, کارخانه جات، مدارس و دانشگاهها و بازار و مساجد، ارتباطات ایـن مراکـز بـا یکـدیگر بیـشتر و مهمتر گردیدند. و این خود بصورت یک اتحاد و ائتلاف بزرگ نانوشته نمود پیدا میکند. محور اصلی بینش اسکاچپول در درک انقلابها، در تأکید وی بـرنقش دولـت، قبـل و بعـد از انقـلاب است. اودر ایران و در تمام کشورهای جهان سوم، دولت را بعنوان مهمتـرین نهـاد بـرای تغییـر شـکل جوامـع میداند. به گمان وی در این جوامع دولتها نه تنها تصمیم گیرنده اصلی در جوانـب مهـم زنـدگی مـردم هـستند، بلکـه تصمیمات و سیاستهای جزیی تر نیز توسط دولت انجام میگیرد. میتوان دولت ایران را محوریت اصلی در آغاز نوسازی، اصلاحات ارضی، تعلیم و تربیت، شهرنـشینی و صنعتی شدن دانست. درواقع دولت زیر ساختهای اجتماعی اقتصادی مناطق روستایی و شـهری را تاسـیس مینماید و دست بر تغییر در آرایش طبقاتی آن و سازماندهی مجدد رابطـه بـین دولـت و طبقـات اجتمـاعی مینماید. اسکاچپول نظریه خود را در مورد غیرارادی بودن و جبرگرایی ساختاری تعدیل مینماید: با توجه به رابطه استراتژیک شاه با آمریکا در زمینه های نظامی، سیاسی و اقتصادی و رابطه متقابل و نقش ایران در خاورمیانه به عنوان ژاندارم خلیج فارس تا سقوط وی، میتوان یکی از عوامل انقلاب ایران دانست. «انقلاب ایران نشان داد که عوامل فراملـی نفـوذ زیـادی در ایجـاد بحـران در کـشور داشـته انـد. از نظـر اقتصادی، ترقی و تنزل قیمت و تقاضای نفت به طور اساسی در شیوه، وسعت، شدت و جهـت تغییراتـی کـه رخ داده تأثیر گذاشته بود. کاهش تقاضا و قیمت نفت در سالهای ۷۷-۱۹۷۵ تأثیر زیادی در ایجاد بیکـاری، تورم و ظهور وضعیت انقلابی داشت. موقعیت مساعد ایـران در سـاختار نظـام سـرمایه داری جهـانی نیـز از عوامل مهم در پدید آمدن چنین شرایطی بود. از نظر سیاسی، ارتباط نزدیک شاه با غرب و آمریکا، وسعت و درجـه کمـک یـا فـشارهای بـین المللـی، جغرافیای سیاسی ایران، موقعیت نامساعد در ساختار بـین المللـی نظـام بـین دولتـی و تـأثیر مـشاهده سـایر نمونه های انقلابی، همگی از تغییرهای مهم در خلق بحرانهای انقلابی بوده اند.» یکی ار تخته های پرش برای مقامات در ایران، ارتش شاهنشاهی بوده است، هر چند ارتش ایـران قبـل از آنکه به میهن وفادار باشد باید به شخص شاه اظهار وفاداری نماید ، در مراحل کـوران انقـلاب، مخـصوصاً بدنه ارتش و تعدادی از افسران جزء و درجه داران و سربازان از حمایت شاه دسـت برداشـتند و بـه نـوعی ارتش را از درون تهی نمودند. و حتی تعدادی از آنها نیز به گروههای انقلابی پیوستند و یـا از ارتـش فـرار نمودند. به طور خلاصه میتوان گفت: «که عوامل فراملی و نفوذشان بر دولت و جوامعی که در موقعیـت نامـساعد بـین المللـی و داخلـی قـرار گرفته اند، نوع دولت و ساختار طبقات اجتماعی و روابط بین ایـن دو، ایـدئولوژی و رهبـری و ارتبـاط بـین نیروهای دولتی، نظامی وشهری ازاجزای مهم یک دستورالعمل برای درک بهتـر انقلابهـای اجتمـاعی مـدرن ازجمله انقلاب ایران هستند.»

تطبیق آموزه های مارکس با انقلاب ایران

عده ای از نظریه پردازان معتقدند که انقلاب ایران، خط بطلانی بر نظریه های مارکسیست- لنینیستی و همـین طور مائوئیستی میباشد. اینان معتقدند انقلاب ایران در شرایطی در همـسایگی شـوروی بـه عنـوان رهبـری اردوگاه کمونیسم به وقوع پیوست که مارکسیسم درنیمی از گیتی گسترش پیدا کرده بود. این اندیشمندان بیشترین استدلال خود را برروی این نکات متمرکـز مـیدهنـد، کـه یکـی از آمـوزه هـ ای مارکسیستی اصولاً بر رشد تضاد طبقاتی در یک روند دیالیکتیکی به مثابه عامل انقلاب مطرح شـده اسـت و دیگر اینکه بدون طبقه پرولتاریا، انقلابی واقعی به وقوع نمیپیوندد و اصلاً انقلاب باید جنبـه کـاملاً طبقـاتی داشته باشد و گرنه انقلاب حرکتی قهقرایی خواهد بود. این نظریه پردازان بر این مطلب از انقلاب ایـران تکیـه مـیکننـد کـه انقـلاب ایـران مـاهیتی کـاملاً ضـد امپریالیستی و علیه پایگاهها و منافع امپریالیسم در داخل و خارج بوده است و دیگر اینکه اساساً انقلاب ایران را فاقد خصلت طبقاتی میدانند و در عین حال شرکت همه طبقـات اعـم از پرولتاریـا، خـرده بـورژوازی و بورژوازی ملی درآن سهیم بوده اند. و با توجه به اینکه چون پایگاه انقلاب ایران شهری بوده است، پس دیگر جایی بـرای جنـبش دهقـانی و نظریات مارکسیستـ مائوئیستی باقی نمیگذارد. در همین روند اعتقاد بر این بود که تحلیلهای مارکسیستـ لنینیستی در بعضی از مراحل خود با انقـلاب ایران سنخیت داشته است: «آنچه در تئوری چپ با انقلاب ایران تطبیق میکرد بخـشی از نظریـه گرامـشی و مـارکوزه بـود. گرچـه محوریت بخشیدن به نقش ایدئولوژی در آموزه های آنان در راستای همان نبرد طبقاتی به مفهوم مارکسیـستی بود اما با قطع نظر از این جنبه طبقاتی، فرهنگ و ایدئولوژی در آموزه های آنان در راستای همان نبرد طبقاتی به مفهوم نقش تعیین کننده ای در ایجاد یا پیـروزی و تـداوم انقـلاب ایـران ایفـا کـرد و نـوعی همبـستگی و یکدستی در سراسر کشور را رقم زد.» با عنایت به ساختار طبقاتی ایران، که بر اثر انقلاب سفید شاه و مردم در بهمن ۱۳۴۱ توسط شـاه درواقـع به صورت فرمالیستی اصلاحاتی از قبیل تقسیم اراضی و ملی کردن جنگلها و منابع طبیعی و… ضـربه ای بـر نظام پوسیده ارباب و رعیتی ایران وارد نمود و به شکلی ناهمگون باعث کوچ سراسری دهقانـان بـه شـهرها جهت کار در کارگاه ها و کارخانه ها و روی آوردن به مشاغلی جنبی و به عنوان حاشـیه نـشین هـا در شـهرها مطرح شدند. درواقع رژیم، سهام کارخانجات را به عنوان بهای زمینهای ملی شده به اربابهـا واگـذار نمـود. و چـون اساساً صنایعی که در آن سالها در ایران وجود داشت صنایع وابسته به خارج و به نوعی صنعت مونتاژ بـود، طبقه نوپای بورژوازی کمپرادور به همراه طبقه کارگر صنعتی و نیمه صنعتی در حال شکل گیری بـود کـه بـه لطف رانتهای نفتی و عدم پاسخگویی دولت به مردم، دولت رانتیرشکل گرفت. روستاییان رانده شده از روستاها به عنوان کارگران ساده و نیمه ماهر شروع به رشد نمودند. و در این بـین طبقه خرده بورژوازی سنتی (متشکل از بازاریان و روحانیون) با توجه به نفوذ تاریخی خود به علت از دست دادن منافع صنفی ایشان با قسمتهایی از منشور انقلاب سفید شاه و مردم مخالفت می ورزیدند. از نتایج حاصل از در آمدهای نفتی، بهبود وضـعیت آموزشـی و تعلـیم و تربیـت در ایـران مـی باشـد کـه فرزندان طبقات پایین جامعه (خرده بورژوازی و کارگران و روستاییان) توانستند به مراکـز آموزشـی و حتـی مراکز آموزش عالی راه یابند و قشر روشنفکر در ایران را تقویت نمایند. که از بطـن همـین مراکـز آمـوزش عالی با توجه به رشد سطح آگاهی و بالا رفتن توقعات مردم بود که سازمانهـای انقلابـی در ایـران رشـد و شکل گرفتند و علت آن نیز شاید عدم رشد کافی طبقه کارگر بوده است که جنبشهـای انقلابـی توسـط نـه کارگران بلکه رهبرانی از طبفه خرده بورژوازی شکل گرفته است. «مهمتر از همه، آنچه مارکسیستهای ایرانی نیز بدان اصالت میدادند نقش حزب پیـشتاز پرولتاریـا بـود. لنین اعتقاد داشت بدون وجود احزاب، انقلاب به ثمر نمیرسد و اگرهم به ثمر رسد به دست ارتجاع و ضـد انقلاب خواهد افتاد. در انقلاب ایران تشکیلات حزبی بـه مفهـوم حرفـه ای آن وجـود نداشـت ایـن هـم از مواردی بود که ناظران خارجی را به شگفتی وا داشت» شاید بتوان یکی از نقاط ضعف اصـلی انقـلاب ایـران را در ضـعف سـازمانهـای انقلابـی و پیـشرو در سازماندهی مردم دانست که آن هم به علت وضعیت پلیسی حاکم بر جامعه ایران و خفقـان ناشـی از اعمـال دستگاه های امنیتی (ساواک) شاه بوده است که با اعمال اعدامها، شکنجه ها و زندانی نمودن مخالفین سیاسـی شاه، در زندان شروع به سازماندهی مجدد کردند. نکته جالب توجه این که تشکیلات سـازمانهـای انقلابـی (چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و غیره) در زندان از نظر کیفیت و کمیت برتری داشتند به بیـرون از زندان. «انقلاب ایران جنبشی انقلابی است که نمیتوان جایگاه مبارزه طبقاتی و تـضادهای درون جامعـه و یـک پیشگام را در آن مشخص کرد.» به دلیل پیچیدگی های علوم انسانی،مخصوصا درجامعه شناسی سیاسی، و اینکـه جامعـه ماننـد آزمایـشگاه شیمی و یا فیزیک نیست که بتوان پدیده ها وعوامـل رادرشـرایط یکـسان مـورد آزمـایش قـرار داد و نتیجـه آزمایش تقریباً همگون باشد. انقلابها همواره پیچیدگیها و شرایط خاص خود و بازتاب (مشترک و منحصربه فرد) خود را بـا توجـه به عوامل مختلف طبقات اجتماعی، آداب و رسوم، جغرافیای سیاسی انـسانی، و حتـی جغرافیـای طبیعـی و عوامل ملی و فراملی و دیگر مسایل دارد. «امروز این احساسات برای ساقط کردن حکومتها کافی نیست باید سلاح و ستاد و سـازمان و آمـادگی داشت. رویدادهای ایران چیزی هست که مایه تشویش ناظران امروزی است.چیـزی اسـت کـه نـه در چـین میتوان یافت نه در ویتنام و نه در کوبا: موج عظیمی است بدون ابزار نظامی، بدون پیشگام، بدون حزب.» در جواب میشل فوکو، پژوهشگرانی براین باورند که خلأ ناشی از سـلاح و سـتاد و سـازمان را بایـد در عوامل فرا ملی، در انقلاب ایران جستجو نمود، به تعبیر دیگر تئوری سزارین نمودن انقلاب ایـران را مطـرح مینمایند. تا بعد از تولد انقلاب، بتوان آن را در محفظه مراقبت های ویژه جهت کنترل و مدیریت قرار داد. جبهه انقلاب ایران را مجموعه ای از کارگران، بازاریان، دانشجویان و دانش آموزان، روحـانیون، کارمنـدان و صاحبان صنایع کوچک و گروههای انقلابی و… تشکیل میدادند که با توجه به خواسته های خود و تفـاوت پایگاه های طبقاتی خود همه بر یک چیز متحد بودند و آن نقطه وحدت در مبارزه بـا «شـاه» مـشترک بـود.و مانند قوس و قزحی بود که از انوار مختلف تشکیل شده بود. «مارکسیستهای ایران برای حل تناقض میان آمـوزه هـای ایـدئولوژیک خـویش و انقـلاب ایـران دو راه داشتند. عده ای انقلاب بودن آن را نفی کرده و یک حرکت واپسگرایانه خواندند. عده ای هـم ان را حـداکثر یک انقلاب سیاسی خواندند که فقط ساخت سیاسی را دگرگون کرده بدون این که مناسبات طبقاتی را تغییر دهد، لذا پایگاه های اقتصادی امپریالیسم در ایران دست نخورده باقی ماند.»

ریشه های انقلاب از دیدگاه ساموئل هانتینگتون

به نظر میرسد که اساس تئوری هانتینگتون در مورد ریشه های انقلاب و علـل آن را در بازتـاب عـدم تـوازن نهادی در مدرنیزاسیون نامید. چرا که فرایند رشد اقتصادی ناشی از مدرنیزاسـیون در رشـد آگـاهی و سـواد مردم و تمایل آنها به سوی مشارکت سیاسی را افزون میسازد که در همین روند نهادهای سیاسی، توانایی هماهنگی با رشد اقتصادی را ندارند. این چالش میان گرایش مردم به تغییر و دگرگونی وعدم ظرفیـت کـافی در نهادهای سیاسی ـ اجتماعی، یک نوع سرخوردگی را به وجود می آوردکه در نهایـت بـه نـوعی اعتـراض، شورش، مبارزه منفی و حتی انقلاب منجر میگردد. «انقلاب نیز مانند صورتهای دیگر خشونت و نااستواری، بیشتر در جوامعی رخ میدهد که نوعی تحول اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده باشـند و فراگردهـای نوسـازی و تحـول سیاسـی آنهـا از فراگردهـای دگرگونی اجتماعی و اقتصادی شان واپس مانده باشد. نوسازی سیاسـی، مـستلزم بـسط آگـاهی سیاسـی بـه گروههای اجتماعی تازه و تحرک این گروهها به صحنه سیاست است. تحـول سیاسـی بـه ایجـاد نهـادهـای سیاسی نیاز دارد که به اندازه کافی تطبیق پذیر، پیچیده، مستقل و یا منسجم باشند تا بتوانند گروههای تازه را به درون خود جذب کنند و اشتراک سیاسی آنها را سازمان دهند و دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی را به پیش برند.» در جوامع در حال گذار «نوسازی سیاسی» به وجود آمده ولی «توسعه سیاسی» هنوز واقع نشده است. بـه عبارت دیگر عدم تناسب میان «توسعه اقتصادی» و «توسعه سیاسی» باعـث طوفـان اجتمـاعی مـیگـردد، در ضمن اصولا در جوامع عقب افتاده و سنتی و هم چنین جوامـع دموکراتیـک کـه در آنهـا آداپتاسـیونی بـین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی به یک نوع ثبات رسیده باشند انقلاب رخ نمیدهد. بلکه انقلاب اغلـب در جوامع در حال توسعه و گذار به وجود می آید که فاقـد ظرفیـتهـای لازم جهـت جـذب انـرژی آزاد شـده سیاسی مردم میباشند به وقوع میپیوندد. به عبارت دیگر انقلاب بازتابی از مدرنیزاسـیون مـیباشـد.انقـلاب حادثه ای نیست که در هر جامعه ای و در هر زمانی به وقوع بپیونـدد، انقـلاب همـواره در مقطـع خاصـی از تاریخ جوامع بشری شکل میگیرد. هانتینگتون اقشار مختلف شهر نشین را به عنوان عاملین اصلی انقلاب میدانـد و در ایـن بـین بـه خـاطر آگاهی روشنفکران نقش آنها را در هدایت و رهبری و اجرای انقلاب مسلمتر و مهمتر و پررنگتر از بقیـه اقشار و طبقات جامعه میداند و در همین راستا وی انقلابات را به نوعی انقلاب شـهری (مـثلاً لنینیـستی) و انقلاب روستایی (مثلاً مائوئیستی) تعبیر مینماید. که در انقلاب شـهری همـواره شـروع آن از شـهرها و بـه روستاها ختم میگردد ولی در انقلاب روستایی که از روستاها شروع میشود با تسخیر پایتخـت و مرکزیـت کشور پایان میپذیرد. شاید بتوان این برداشت را نمود که وی انقلابهای شهری را تکامل و رو بـه جلـو و انقلابهای روستایی را یک نوع ماهیت قهقرایی در آن میبیند، به هر حال وی نقش روشنفکران را در شهر حیاتی میداند. «شهر کانون مخالفت در درون کشور است طبقه متوسط کانون مخالفت در درون شهر است، روشنفکران فعالترین گروه مخالف در میان طبقه متوسط اند و دانشجویان منسجم ترین و کارآمدترین انقلابیـون در میـان روشنفکرانند.» هانتینگتون برخلاف مارکس که همواره بر طبقه کارگر به عنوان پتانسیل حرکتهای انقلابـی تأکیـد دارد، بیشترین نقش را برای طبقه متوسط جامعه قائل میباشد و وی معتقد است که سامان سیاسی نیز تا انـدازه ای به رابطه میان توسعه نهادهای سیاسی و تحرک نیروهای نوپدید اجتماعی به صحنه سیاست بستگی دارد. برای شکل گیری انقلاب احتیاج به گروههای متعدد و متنوع اجتماعی است درواقع انقلاب مستلزم بیگانه شدن گروههای بسیاری از نظم موجود است. یک گروه اجتماعی میتواند به کودتـا، شـورش و قیـام دسـت بزند اما برای یک انقلاب نیازمند اتحاد گروههای مختلف اجتماعی است درواقع امکان انقلاب در یک کشور در حال مدرن شدن به ؛

۱ــ میزان یگانگی طبقه متوسط جامعه (روشنفکران، دانشجویان، متخصصان و طبقه متوسط شهری)؛

۲ــ میزان یگانگی روستاییان؛

۳ــ اتحاد بین طبقه متوسط شهری و روستاییان با انگیزه های کافی. بستگی دارد.

ناگفته نماند که در شرایط انقلابی، همواره ضد انقلابیون با اتکا بر ارتش و نیروهای امنیتـی ـ پلیـسی بـه عنوان منابع قدرت و با حمایت خارجی سعی در جلوگیری از گسترش مشارکت سیاسی دارند ومی کوشند یـک نظـم سیاسی مبتنی بر قدرت محدود و در عین حال متمرکز را دوباره بر قرار سازند. «عمر نسلی تا اندازه زیادی به عمر زمانی یک سازمان بستگی دارد، اما این واقعیـت را نیـز بایـد در نظـر داشت که احزاب سیاسی و حکومتها میتوانند تحت رهبری یک نسل، دهه ها پابرجـا بماننـد. بنیانگـذاران سازمانها، احزاب و حکومتها گرفته تا شرکتهای بازرگانی غالباً جوانند. از همین روی شکاف میان عمـر نسلی و عمر زمانی در نخستین دوره تاریخ یک سازمان و نسل بعد از آنها تنش ایجاد مـیکنـد، زیـرا نـسل بعدی همه عمر خودش را زیر سایه نسل نخستین میبیند.» این نظریه فوق را ابن خلدون در یک چرخه چهل ساله و با تغییر نسل جدیـد و نـوع زنـدگی آن مطـرح مینماید. شاید یکی از چالشهای اصلی هر انقلابی آن باشد که انقلابیون بیشتر بـه فکـر نـابود کـردن نظـام قبلـی هستند و کمتر برای نظم نوین برنامه و طرح قابل اجرایی دارند، چه حتی اگر دارای برنامه ای باشند به علـت وجود عنصر ایده آلیزم در ایده ها، کمتر قابل اجرا میباشند و بعداً با چرخش و به نوعی اپورتونیسم ازاصـول اولیه انقلاب مواجه میشوند. و این خود سرآغاز چالشهای بعدی میشود. «نوسازی اجتماعی و اقتصادی، الگوهای کهن اقتدار را درهم میشکند و نهادهای سیاسی سـنتی را نـابود میکند، این نوسازی ضرورتاً الگوهای اقتدار و نهادهای سیاسی نوین را نمی آفریند، اما بر اثر گستردن دامنـه اشتراک و آگاهی سیاسی، نیاز به این نهادها را شدیدتر میسازد. لنین در ۱۹۰۵ گفته بود که [طبقه کـارگر در نبرد قدرت، هیچ سلاحی به جز سازماندهی ندارد….و پرولتاریا جز در نتیجه سازماندهی، نمیتواند بـه یـک نیروی شکست ناپذیر تبدیل شود.] فرای در ۱۹۶۶ گفته است که [توده های بزرگ شـیلی سـازمانی ندارنـد و بدون سازمان قدرتی ندارند و بدون قدرت، در حیات کشور نقشی ندارند.] سازماندهی، راه رسیدن به قدرت سیاسی است، اما در ضمن، بنیاد اسـتواری سیاسـی و در نتیجـه، پـیش شرط آزادی سیاسی نیز به شمار میآید. خلا قدرت و اقتـداری را کـه در بـسیاری از کـشورهای دسـتخوش نوسازی وجود دارد، میتوان با رهبری فرهمندانه و یا نیروی نظامی به گونـه ای موقـت پرکـرد. امـا تنهـا بـا سازمان سیاسی میتوان این خلأ را برای همیشه پر نمود. نخبگان حـاکم اگـر بـرای سـازماندهی تـوده هـا از طریق نظام سیاسی موجود با یکدیگر به رقابت نپردازند، نخبگان ناراضی برای سـرنگونی نظـام، تـوده هـا را سازمان خواهند داد. در جهان دستخوش نوسازی، آن کسی بر آینده نظارت خواهد داشـت کـه سیاسـتش را سازمان داده باشد.» جوهره کلام و پیام هانتینگتون عنصر «نهادهای کثرتگرا» جهت پیاده کـردن توسـعه سیاسـی بـه همـراه ابزارهای دموکراتیک آن از نوع کثرتگرا میباشد که ضرورتاً توسعه اقتـصادی بـتوانـد بـه همـراه توسـعه سیاسی هماهنگ گردد. هانتینگتون، به نوعی تأیید نظریه دولت رانتیر و یا تحصیلدار را در بعضی کشورهای جهـان سـوم مطـرح مینماید. روند مردم سالاری احتمالاً منطقه خاورمیانه را دربرنمیگیرد. چون اکثر دولتهای ایـن منطقـه وابـستگی شدیدی به درآمد نفت دارند که کنترل تشکیلات دولت را بر جامعه گسترش میدهد. هرچه سطح مالیات ستانی دولت پایین و بار آن سبکتر باشد، عامه مردم دلایل کمتری بـرای در خواسـت نمایندگی دارند. «توسعه اقتصادی گسترده که با صنعتی شدن قابل توجه همراه است، به دموکراسی شدن مردمـی رسـاند. اما ثروتی که از فروش نفت به دست میآید چنین خاصیتی ندارد. درآمدهای نفت عاید دولـت مـیشـود در نتیجه بر قدرت بوروکراسی دولت میافزاید زیرا نیاز آن را از گرفتن مالیات از بین میبرد. هرقدر سطح اخذ مالیات پایینتر باشد اعتراض مردم کمتر خواهد بود. یک شعار سیاسی میگوید: «هیچ مالیاتی بدون اعتراض نیست.»

رانتیر بودن دولت پهلوی و سقوط رژیم شاه

«دولت رانتیر یا دولت تحصیلدار، در مورد دولتی اطلاق میشود که قسمت اعظم (حـدود دوسـوم) در آمـد خود را از منابع خارجی و به شکل رانت دریافت کند. اکثر کشورهای تولیدکننده و صـادرکننـده نفـت را در خاورمیانه دولتهای رانتیر در بر میگیرند. به عبارت دیگر رانت هیچگونه ارتباطی با فرآیند تولید ندارد.» پدیده رانت خواری اولین بار توسط اقتصاددان آمریکایی، گوردون تولوک، در رابطه با انحصارات مطـرح گردید. از دید تولوک رانت خواری هنگامی واقع میشود که شرکتهای بـزرگ بـا صـرف منـابع اقتـصادی مانند دادن رشوه و استخدام «لابیگرها» دولت را تحت فشار قرار میدهند تا با استفاده از ابزارهای اقتـصادی و وضع قوانین جدید مانند ایجاد تعرفه، محدود کـردن واردات، اعطـای یارانـه هـای مـستقیم و غیرمـستقیم، جلوگیری از ورود شرکتهای جدید به بازار، کنترل قیمتها، محیط و شرایطی را که شرکتهای مزبـور در آن فعالیت میکنند به نفع آنها تغییر دهند. این نظریه متعاقباً در سال ۱۹۷۳ توسط یک اقتـصاددان آمریکـایی دیگر به نام (آن کروکر) پرداخته شد و با نام رانتخواری (Seeking Rent (شناسانده شد. باید این نکته را در نظر داشت که فعالیت رانت خواری با فعالیت سودجویی متمـایز اسـت، چـرا کـه در فعالیت سودجویی طرفین برای تأمین منافع مشترک خود اقدام به تولید ارزش افزوده میکنند، در حالیکـه در فعالیتهای رانت خواری همواره افزایش درآمد با تولید ارزش افزوده بیشتر همراه نیست، بلکه منافع انبوهی که صرف تبلیغات، استخدام «لابیگرهـا» دادن رشـوه بـه کارمنـدان دولـت و اعطـای کمـکهـای مـالی بـه سازمانهای رسمی و غیررسمی و اشخاص میشود عملاً به هدر میرود. با بررسی تاریخ کشورهای نفت خیز از جمله ایران نیز به خوبی روشن است که قدرت دولـتهـای ایـن کشورها پس از کشف نفت و به ویژه پس از افزایش فروش نفت در بازارهای جهانی و کسب عایـدی قابـل توجه از فروش نفت به شدت افزایش یافته است. هر چند در مورد کشورهایی ماننـد ایـران، در دورانهـای قبل نیز دولت قدرتمند بوده است.. دو نظریه کلاسیک یعنی نظریه مبتنی بر استبداد حکومت مرکزی براساس مالکیت زمین و استبداد دولـت براساس مالکیت و کنترل منابع و کنترل منابع آب، کوششهایی بوده اند تا بتوانند این قدرت را تبیین کنند. با عنایت به شیوه تولید آسیایی «استبداد شرقی» شاید بتوان ادعا نمود کـه ایـران منبـع اصـلی کـشاورزی آبیاری مصنوعی که سرمایه اصلی جامعه اقتصادی را تشکیل میداد دانست ولی در غرب محور و منبع اصلی انباشت سرمایه «زمین» بوده است. با شروع انقلاب سفید شاه مردم در بهمن ۱۳۴۱ و اصلاحات ارضی و به نوعی حرکـت از وابـستگی بـه کشاورزی به سمت و سوی صنعت مونتاژ و به موازات آن در آمدهای نفتی در اقتصاد ایران شروع بـه رشـد نمود. شاید بتوان فقدان فئودالیسم اروپایی در ایران را عامل مانع تکامـل سـرمایه داری و مـانعی بـرای عقلانـی شدن بورژوازی دانست. با توجه به کسب درآمدهای سرشار نفتی بی آنکه در این رهگذز مجبور به توزیع بخش قابل ملاحظـه ای از این درآمدها به صورت بهره به مالکین سرمایه و مالکین معادن یـا نیـروی کـار باشـد، موجـب مـیشـود دولتها از استقلال قابل توجهی در عرصه سیاسی و اقتصادی کشور برخوردار شده و براساس این اسـتقلال حتی سایر طبقات اجتماعی را به خود وابسته کرده و درواقع سیر عمـده تحـولات اقتـصادی توسـط دولـت تعیین شود، در همین رابطه دولتهای نفتی براساس درآمد حاصل از رانتهای نفتـی بـه مـستبدینی تبـدیل میشوند که کلیه فعالیتهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی از اراده آنها شکل گرفته و توسط آنهـا تـأمین میشود. لذا دولت رانتیر چه از نوع جمهوری یا سلطنتی و یا محافظه کار به نوعی در دولت سالاری تجـسم پیدا مینمایند و تمرکز دولت و قدرت آن، منجر به اقتدارگرایی فزاینده و عدم توجه به دموکراسی مـیشـود. درواقع رانت و دموکراسی رابطه معکوس دارند. با توجه به دولتهای رانتیر همواره ما شاهد استقلال دولت رانتیر پهلوی از جامعه ایران میباشیم، درواقع درآمدهای نفتی نوعی بهره مالکانه (رانت) هستند که مستقیماً به وسیله دولتها دریافت و خرج میشوند آن هم به نوعی که میتوان آن را به باج دهی به عوامل خودی دولت سعی در سیاسـت زدایـی اجتمـاعی و تغییـر مصرف الگوی فرهنگیـ آموزشی بنماید. در نتیجه نه تنها موجب کاهش شدید سطح درک سیاسی و فرهنـگ سیاسی در کشور میشود بلکه شرایط را از لحاظ نهادی و ساختاری برای ایجاد استبداد فراهم مینماید. «عایدات ناشی از نفت برای دولت، تنها درآمدی ارزی ایجاد میکند. چرا که اولاً نفـت هـیچ نـوع تـأثیر توسعه ای ندارد. ثانیاً یک نوع رابطه پیشرو بـا سـایر بخـشهـای اقتـصادی بوجـود نمـی آورد چـون عمـده محصولاتش به خارج صادر میشود. تأثیر عمده و مهم نفت این است که در آمـدی در اختیـار دولـت قـرار میدهد که میتواند از آن برای هر هدف و منظور ممکنی به شکل رانت یا اجاره بهـا اسـتفاده کنـد. تـأثیرات دیگر آن به نحوه استفاده از آن و خصلت طبقات دولت و برنامه ی توسعه باز میگردد.» نکته جالب توجه در اقتصاد کشورهای رانتیر این میباشد که علـیرغـم درآمـدهای نجومیـشان، همـواره مخارج در کشورهای تک محصولی بیشتر از دلارهای دریافتی آنها میباشد و در بعضی از مواقع نیز با کسر بودجه مواجه میشوند، شاید بدین علت باشد که خریدهای نظامی حدود یک سوم بودجه سـالیانه، زنـدگی پرتجمل و زرق و برق طبقه حاکم، هزینه های نهادهای تبلیغاتی و مذهبی و پورسانتهایی بـه صـورت حـق السکوت، سرمایه گذاری خارجی به صورت خرید سهام شرکتهای خارجی و مشابه باشد. «دولت پهلوی یک دولت رانتیر غرق در دلارهای نفتی است که بـا اقتـصاد سـرمایه داری جهـانی سـخت پیوند خورده بود. این پیوند موجب گردید که در آمدهای ناشی از صادرات منـابع زیـر زمینـی بـه ویـژه در سالهای آخر سلطنت محمدرضا شاه نه در جهت کاربردی و سرمایه گذاریهای اقتصادی واقعاً مولد، بلکـه در بخش سرمایه بر و خرید تجهیزات نظامی و تأمین نیازهای مصرفی جامعه بکار بـرد. درآمـدهای نفتـی بـه دولت پهلوی چهره ای غیردموکراتیک بخشیده بود که زمینه انقلاب ۱۳۵۷ گردید. (و برای جمهوری اسـلامی به خاطر اتکا به منابع خدادادی همین سرنوشت را پیش بینی میکند.)» برخلاف تصورشاه که همواره درآمدهای نفتی را موجب معجزه اقتصادی و به عنوان اکـسیر شـفا بخـش تمام بیماریهای اقتصادیـ سیاسی و حتی فرهنگی میدانست در نهایت به ضد خود تبدیل گردید. افزایش نجومی درآمدهای نفتی ایران، موجب توسعه ناگهانی اقتصاد طی دهه ۱۹۷۰ شد. این امـر نـوعی شوق و هیجان ملی درپی داشت که نام «بحران ثروت» بـر آن مـیشـود گذاشـت. و سـرانجام نیـز توانـست سرنوشت ایران را تحول سازد.از نگاه تیزبین دوتوکویل: [در بخشهایی از فرانسه که بیشترین توسعه و پیشرفت را تجربه کرده بودند، نارضـایتی عمـومی نیـز بـا سرعت بیشتری پیش میرفت، زیرا بدتر شدن اوضاع همواره به بروز انقلابها نمی انجامد.] و اریک هوفر با بسط زیرکانه نظریه دوتوکویل مینویسد: [تب انقلاب به واسطه خشم و مشکلات ناشی از تحولات برجسته و عمیق پا میگیرد.] تحولات چشم گیر تحمیل شده بر ایران دهه ۱۹۷۰ ،پیش شرطهای آنی اقتصادی انقلاب اسلامی بودنـد. در اواسط دهه ۱۹۷۰ ایران به کشتی تندرویی شباهت داشت که ناخدا و مسافران آن در اثر درگیری شدید بر سر تقسیم گنجی جدید، سمت و هدف خود را گم کردند.» و شاید چندان هم نامناسب نبوده است که آقای ابوالفضل لسانی نام کتاب خود را در سال ۱۳۲۹» طـلای سیاه یا بلای ایران» نام نهاده است.

علل انقلاب ایران از دیدگاه کارگزاران دولت آمریکا

درباره ریشه ها و علل انقلاب ایران، شـاید بتـوان گفـت کـه بیـشتر براسـاس «تئـوری توسـعه نـاموزون» در بخشهای اقتصادی و سیاسی میباشد که با توجه به سرعت «توسعه اقتصادی»، نسبت به «توسـعه سیاسـی»، به آن اهمیتی داده نشده است و همینطور گزارشتابان و بی برنامه از یک جامعه سنتی به یـک جامعـه مـدرن (تضاد سنت و مدرنیته) را بیان نمود. جیمی کارتر رئیس جمهور معتقد است که: سه طبقه عامل شورشهای انقلاب ایران بوده اند:

ملاها و رهبران مذهبی؛ دانشجویان؛ طبقات متوسط، که خواهان افزایش نفوذ سیاسی خود در جامعه ایران بودند. بنا به تحلیل کارتر، سیاستها و اقدامات شاه در طول سال ۱۹۷۸ که براسـاس آن او درصـدد دادن نقـش بیشتری به مردم ایران در اداره امور کشور بود، نتایج منفی و معکوس را به بار آورد؛ تـا جـایی کـه اقـدامات محدود، ناقص و ملاحظه کارانه او در این مورد نه تنها نظم و آرامـش را بـه ارمغـان نیـاورد، بلکـه موجـب گسترش نارضایتی عمومی گشته و کشور را در ورطه بحران فرو غلطانید. شاید بتوان گفت برآیند تحلیل هیئت حاکمه ایالات متحده ی آمریکا از ریشه های انقلاب در ایـران بـه دو مرکز:

الف) شورای امنیت ملی به ریاست برژینسکی و همکارانش.

ب) وزارت امور خارجه به ریاست سایروس ونس و سفرا او مشاورینش نشات میگیرد.



شاید اگر جناح برژینسکی را «بازها» و جناح سایروس ونس را به «کبوترها» در درون کاخ سـفید تـشبیه نمـود زیـاد دور از واقعیت نباشد. «به اعتقاد برژینسکی انقلاب ایران نتیجه و محصول یک گذار شتابان و بی برنامه از یک جامعه سـنتی بـه یک جامعه مدرن بوده است. سازمان سیاسی کشور برای تحمل، جذب، هضم و هدایت چنین تحول شتابانی، آماده نبوده است. نوسازی و دگرگونی جامعه ایران باعث رها شدن نیروهای اجتماعی تازه ای میگردد که بـه دلیل فقدان چارچوب سیاسی متناسب، جایگاه خود را نیافته و در مـسیر سـازنده ای هـدایت نمـیشـوند. در نتیجه فعال شدن و راه افتادن همین نیروهاست که جامعه به سوی تجربه یک نوع توسـعه سیاسـی شـتابان و اجباری یعنی انقلاب پیش میرود.» با توجه به تأثیرگذاری «جغرافیای سیاسی» ایران بر منطقه خاورمیانه و جهـان و تقویـت شـاه بـه عنـوان بازوی نظامی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و به عنوان «ژاندارم خلیج فارس» و دیدگاه میلیتاریـستی وی و همچنین تضادی که در جامعه ایران بین «مدرنیته و سنت» وجود داشت و نقش اسلام رادیکال در تحولات منطقه، مشاور امنیت ملی کارتر معتقد است که: «اهمیت و موقعیت ژئوپولتیک ایران در منطقه و نقش و جایگاه نیروهای مذهبی در ایران، دو عامل تعیین کننده ای بوده اند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران را تسهیل نمودند.» شاید توسعه اقتصادی، و در راستای آن رشد شتابان به همراه تحول اقتصادی در ایـران و اصـلاحاتی کـه شاه (انقلاب سفید شاه و مردم) در بهمن ۱۳۴۱به وجود آورد. به دلیـل همـراه نبـودن توسـعه سیاسـی، و در همین راستا عدم تغییرات سیاسی لازم، تبدیل بـه خلایـی در نظـام حکـومتی وی گردیـد کـه سـالهـا بعـد حکومت وی را با اولین اعلام «فضای باز سیاسی» به علت نبودن سخت افزار آن و جذب پتانسیل آزاد شـده مردم تبدیل به سیل ویرانگری گردید که کل نظام را واژگون کرد. به اعتقاد سایروس ونس وزیر امور خارجـه ایالات متحده ی آمریکا در دولت جیمی کارتر؛ «به عقیده من سقوط شاه نمونه کاملی برای بررسی چگونگی برخورد تمـدن و «مدرنیزاسـیون» غربـی بـا ساختار مذهبی و اقتصادی و اجتماعی یک جامعه سنتی است. فشاری که تزریق ارزشهای جوامع غربی بـه جامعه ایرانی وارد میساخت با سرازیر شدن سیل درآمدهای نفتی از سال ۱۹۷۳ به بعد و تصمیم شـاه بـرای تسریع صنعتی شدن کشور و افزایش قدرت نظامی ایران تشدید شـد. ضـربه ای کـه ایـن حرکـت سـریع بـه زیربنای جامعه ی سنتی ایران وارد ساخت خردکننده بود… اگر شاه این آگاهی را داشت کـه تجـددگرایی یـا مدرنیزاسیون اقتصادی و اجتماعی باید با اصلاحات مناسب سیاسی و ایجـاد تـشکیلات دموکراتیـک همـراه باشد جلوگیری از این تراژدی امکانپذیر بود.» ویلیام سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده در ایران که از نزدیک با مسایل ایران بطور ملموس و روزمـره با آن دست به گریبان بود و با توجه به اشرافی که نـسبت مـسایل داخلـی ایـران پیـدا کـرده بـود بـه علـت تماسهای گسترده از درون رژیم و ارتش و سازمانهای امنیتی و خود شاه تا مخالفین شاه از جمله اعـضای شورای انقلاب، در رهیافتی سیاسی – اقتصادی به علل ریشه های انقلاب ایران از دیدگاه خود میپـردازد. وی صنعتی سازی سریع و توام با فشار کشوری مانند ایران که از نبود نظام مـالی و سـازمان اداری مناسـب رنـج میبرد، عملاً به یک فساد مالی گسترده و تعمیم یافته منجر گشت. به دلیل عظیم بـودن طـرحهـای صـنعتی، حجم رشوه ها و حق و حسابهای رد و بدل شده نیز گاه بسیار هنگفت و ارقام آن نجومی بـود. رشـد ایـن فساد مالی آنچنان گسترش یافته بود که بسیاری از مقامات دولتی و بدتر از همه اعضای خـانواده سـلطنتی را نیز آلوده ساخت. بدین ترتیب فسادی که از برنامه های شتاب زده اقتصادی و صنعتی حاصل شد، به یکـی از نقاط ضعف اساسی رژیم شاه و در نهایت به یکی از عوامل مهم سقوط آن تبدیل گشت. شاید بتوان از دیگر تبعات درآمدهای کلان نفتی و صنعتی سازی شتابان کشور، پدیده مهـاجرت گـسترده جوانان روستایی به شهرها باشد. این جوانان مهاجر موفق به پیدا کردن کار در صنایع جدید و یا در کارهـای ساختمانی میشدند ولی برای زندگی جایی بهتر از حلبی آبادهای جنوب شهر نمییافتند. با توجـه بـه تعلـق داشتن مهاجرین به محیط بسته، سنتی و مذهبی روستاها، این کارگزاران جوان در فضای باز و بی بند و بـار و مرفه شهرها، از یک طرف خود را به لحاظ اعتقادی و اخلاقی در معرض خطر میدیدند، و از جانـب دیگـر به لحاظ امکانات مادی زندگی خود را با امکانات زندگی پرتجمل و لـوکس طبقـات ثروتمنـد شـمال شـهر مقایسه مینمودند در حالی که ساکنان محله های جنوب شهر حتی از در اختیار داشتن اتوبـوس کـافی بـرای رسیدن به محل کار خود محروم بودند، سرمایه داران نوکیسه در مناطق شمالی شهر سوار اتومبیلهای آخرین سیستم و با راننده خود تردد مینمودند. شاید بتوان بنوعی اختلاف طبقاتی و تراکم تدریجی این نارضایتیها بوده است که در نهایت به بروز یک انفجار انقلابی در سالهای ۷۹-۱۹۷۸ شده است. «این تضاد و فاصله طبقاتی گروهی را از نومیدی به سوی الکلیسم و مواد مخدرکشانید ولـی در بـسیاری دیگر به صورت عقده ای در آمد که باید آنرا زمینه و ماده اولیه طغیان در برابر نظام موجود به شمار آورد.» در نهایت ویلیام سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده در تهران معتقد است علاوه بر اخـتلاف درونـی در هیئت حاکمه امریکا به این مطلب نیز اشاره نمود که: «حکومت شاه در اصلاح اشتباهات و زیاده روی های گذشته در زمینه اقتصادی روشی به کـار گرفـت کـه مشکلات تازه ای بر مشکلات گذشته افزود ونارضایتی های تازه ای به ویژه در میان بازاریان به وجود آورد.»

سیاست خارجی کارتر و رابطه آن با سقوط شاه

سیاست خارجی کارتر در قبال ایران تقریباً ادامه همان سیاستهای روسای جمهوری پیشین امریکا بـود، بـه اضافه دو اصلی که جیمی کارتر در جریان انتخابات ریاست جمهوری خود به اصول سنتی امریکا افزود:

الف) رعایت «حقوق بشر».

ب) محدودیت فروش تسلیحات نظامی به برخی از کشورهای جهان سوم.

اصولاً سیاست خارجی همه کشورها از جمله ایالات متحده ی آمریکا بر بستر منافع ملی تعریف میگردد. «در وهله اول با توجه به نیازها، توانمندیها، تهدیدات و فرصتها که در بستر منافع ملی مـورد ارزیـابی قرار گرفته میشوند باید به تعیین اهداف پرداخت. در شکل دادن بـه سیاسـت خـارجی نگـاه یـک تـصمیم گیرنده به اهداف داخلی و خارجی و یا ترکیبی از هر دو است، زیرا کـه دارای پـی آمـدهای بـین المللـی در جهت تأمین منافع جهانی است.» شاید بتوان گفت دو اصل رعایت «حقوق بشر» و محدودیت فروش تسلیحات نظامی به کشورهای جهان سوم یکی از عوامل اصلی پیروزی جیمی کارتر در انتخابات بوده است. علیرغم کمکهای مستقیم و غیرمستقیم شاه ایران برای انتخاب شدن رقیب کارتر، بایـستی اذعـان نمـود که رابطه امریکا و شاه در زمان کارتر با شروعی صمیمانه بود و دو اصل فوق الذکر هیچ گاه از مرحلـه شـعار و تئوری فراتر نرفته بود زیرا پس از استقرار کارتر در کاخ سفید نه تنها لیست طولانی تقاضاهای نظامی شـاه را تائید کرد، بلکه دولت او پس از چندین ماه تلاش پیگیـر، توانـست نظـر مثبـت کنگـره را بـرای تحویـل تعدادی از هواپیماهای جاسوسی فوق مدرن آواکس تأمین نماید. در مورد مسئله «حقوق بـشر» در کـشورهای جهـان سـوم، شـاید کـارتر بطـور ضـمنی رژیـم شـاه را از موضوعیت رعایت «حقوق بشر» مستثنی نمـود. کـارتر در ۱۵ نـوامبر ۱۹۷۷ بـه گرمـی در واشـنگتن از شـاه استقبال نمود و یک ماه بعد در شب ژانویه ۱۹۷۸ در تهـران دیـدار شـاه از امریکـا را پاسـخ گفـت. در ایـن دیدارهای رسمی بارها کارتر از شخصیت والای شاه و اهمیت استراتژیک ایـران بـرای امریکـا و متحـدینش سخن گفت. ولی این رژیم پوسیده و برفی شاه بود که با اولین اعلام «فضای بازسیاسی» شروع به ذوب شدن از درون خود نمود. علیرغم اینکه جیمی کارتر به داشتن روش سیاست «دودل و مردد» شهرت یافته بود، بـالاخره نتوانـست سیاست واحد هدایتگر و راهبردی و مشخصی از میان نظریات مختلف مشاورینش که دارای تناقضهایی نیز بودند اتخاذ نماید که نهایتاً منجر به «کنفرانس گوادولوپ» و سفر «ژنرال هایزر» به تهران گردید و بالاخره در ژانویه ۱۹۷۹ سیاست امریکا بر این قرار گرفت که از سفیرو نمایندگان امریکا خواسته شد کـه طـی ملاقـات با ارتش، بختیار آخرین نخست وزیر شاه و نمایندگان شورای انقلاب و امام خمینـی و نخـست وزیـر آقـای مهندس بازرگان، هرچه سریعتر این مسأله را جمع کنند. طی سالهای طولانی، ایران در کنار عربستان سعودی تبدیل به یکی از دو سـتون اصـلی خیمـه سیاسـت خارجی امریکا در منطقه حساس و استراتژیک خلیج فـارس گردیـد، در حالیکـه عربـستان عهـده دار نقـشی سیاسی در منطقه بوده ایران مجری و عامل بخش نظامی این استراتژی به حساب میآمد. امریکا ایـران را بـه «ژاندارم خلیج فارس» تبدیل نمود تا چند هدف عمده را در این منطقه حساس از جهان تحقق بخشد:

الف) تأمین ثبات و امنیت منطقه برای حفظ منافع بلوک غرب.

ب) تضمین صدور نفت به کشورهای غربی.

ج) سدی مستحکم و مطمئن در مقابل اهداف و سیاسـتهـای توسـعه طلبانـه شـوروی و بهـره بـردن از حمایتهای ایران، به عنوان هم پیمان و دوست صمیمی غرب در سازمان اوپک.


ژنرال رابرت هایزر فرستاده نظامی کارتر که در۱۴ دی ۵۷ وارد ایران شد.



با ورود جیمی کارتر به کاخ سفید اولین بازتاب آن بر رژیم ایران هویدا شد، نخست وزیر ایران هویدا که تغییر نمود و جمشید آموزگار به عنوان نخست وزیر انتخاب شد فعالیت ساواک کم رنگ گردید، برخورد در زندانهای سیاسی همراه با احترام شد. شکنجه و اعدام تقریباً برداشته شد، زندانیان سیاسی ای که تا چنـدین سال از آزادی آنها میگذشت و آزاد نشده بودند به تدریج با احترام آزاد گشتند و… درواقع بازتاب «فضای باز سیاسی» در ایران برای کاخ سفید بصورت یک بحـران در حـال تکـوین بـود. کارتر همواره با دو سیاست مخالف و متضاد در درون کارگزاران دولت خود مواجه بود. وی نتوانست یکی از آن دو نظریه را قبول کند و مبنای عمل و سیاست گذاری دولت خویش قرار دهد، هر چند شاید بتوان گفت که قلباً کشش بیشتری به جناح سایروس وانس (کبوترها) داشت تا جناح برژنسکی (بازها) و شاید به همـین دلیل است که در طول این دوران همیشه سیاست خارجی امریکا در قبال وقایع ایران از تاخیر و تأمـل قابـل توجه ای برخوردار بود به عبارت دیگر نه تنها امریکا کنترل اوضاع ایران را بر خلاف اظهارنظر سـیا در دسـت نداشت بلکه همواره به دنباله روی از وقایع ایران و عکس العمل تن میداد. شاید بتوان گفت بـدلیل اخـتلاف نظر بین دو جناح کبوترها و بازها بود که «خروجی سیاست خارجی ایالات متحده» یک سیاست دنبالـه رو و غیرشفاف و کند بوده است. شاید یکی از مهمترین انتقاداتی که میشـود بـه سیاسـت خـارجی امریکـا نمـود «عـدم درک صـحیح از اطلاعات» میباشد چون مبنای تمام تحلیلها «اطلاعات» میباشد و اگر «اطلاعات» غلط باشد «تحلیل» و بـه دنبال آن «موضعگیری» غلطتر میشود. «ارزیابیهای صحیح ضـرورت دسترسـی بـه اطلاعـات را در خـصوص چگـونگی توزیـع اسـتعدادها و توانمندیها در سطح نظام بین المللی طلب میکند تا بتواند هزینه ها را برای پیاده سازی اهداف بـه حـداقل و میزان بهره مندی از تحقق اهداف را به حداکثر برساند. گستردگی اطلاعات در دسترس در خصوص ماهیـت نیروهای شکل دهنده نظام و ماهیت تعامل آنان به سیاست گزاران کمک میکند که تعیـین کننـد کـه کـدامین یک از روشها و ابزارهای در دسترس، این فرصت را پیش می آورد که آنان به اهداف مطلوب نظر دسترسی یابند. اطلاعات گردآوری شده هر چه فزون تر، متنوعتر و چند منبعی تر باشد احتمال برداشـتهـای غلـط و تفسیرهای غیرمرتبط را کاهش میدهد و به همان نسبت هم امکان پذیر بودن نیات را مـسجلتـر مـیسـازد. ماهیت اطلاعات که بستگی مستقیم به تعدد و غیرهمگونی منابع دارد، این فرصت را بـه تـصمیم گیرنـدگان میدهد که از این اطلاعات به عنوان منشا قیاس حوادث تاریخی که بیشترین شـباهت را بـا شـرایط موجـود دارد به بهره برداری بپردازد.» ویلیام سولیوان بازتاب این ضعف «اطلاعاتی» را صریحاً بصورت ناتوانی سیاست خارجی بیان میدارد: «ناتوانی سیاست خارجی امریکا در برخورد با این مشکل، دنباله ضعف و سـردرگمی واشـنگتن در درک انقلاب ایران و برخورد ناآگاهانه و غیرمنطقی با آن بود که چنین عواقب ناگواری را به بار آورد.» در جریان انقلاب ایران، رئیس جمهور امریکا نسبت به سفیر خود در ایران شک مینماید و اعتماد و موثر بودن و حتی ادب وی را زیر علامت سؤال میبرد و کارتر از جناحی که در وزارت امور خارجه در مخالفت با سیاست خارجی وی بوجود آمده بود انتقاد میکند که به دستورالعمل های کاخ سفید وقعی نمـیگـذارد. و در مواقعی روش و مواضع دولت امریکا آن قدر غیرواقع بینانه بود کـه واشـنگتن ارتبـاط خـود بـا سـفیرش سولیوان در تهران را قطع نمود و از ارائه هرگونه راهکاری به نمایندگان سیاسی – امنیتی خود در ایران سرباز میزند. «آنچه در پایان باید گفت این است که اگر چه سیاست خارجی کارتر و «فضای باز سیاسـی» منـتج از آن در ایران، پیامد سیاستهای اعلانی «حقوق بشر» از سوی کارتر بود، اما به واقع آن سیاستهـا هـیچ گـاه در قبال ایران به اجرا در نیامد و تنها تأثیر روانی خاص خـود را بـر اوضـاع از هـم گـسیخته حکومـت پهلـوی گذاشت. زیرا دولت کارتر که در آغاز کار تبلیغات بسیاری برای ارتقا «حقوق بشر» در سطح جهـانی نمـوده بود، در نهایت در قبال ایران همان رهیافتی را در پیش گرفت که دولتهـای نیکـسون و فـورد اتخـاذ کـرده بودند. درواقع پیش از آنکه دولت کارتر بتواند یک اسـتراتژی نـوین جهـانی را تنظـیم کنـد، یـا حتـی یـک رهیافت نوین را درباره ایران در پیش گیرد، نخستین نشانه های انقلاب ایران نمایان شده بود.»

منابع:

ناصر هادیان، نظریه تدا اسکاچپول و انقلاب اسلامی، تهران: نشریه راهبرد، شماره ۹ ،بهار۷۵ ،ص۲۸.

عمادالدین باقی، تولد یک انقلاب، تهران: انتشارات سرایی، ۱۳۸۱ ،ص۱۳۲.

میشل فوکو، ایران روح یک جهان بیروح، مترجمین نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، تهران: نشر نی، ۱۳۷۹ ،ص۵۵.

میشل فوکو، ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند، مترجم معصومی همدانی، تهران: نشر هرمس، ۱۳۷۷ ،ص۴۳.

ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، مترجم محسن ثلاثی، تهران: علم، ۱۳۷۰ ،ص۳.

ساموئل هانتینگتون، موج سوم دموکراسی، مترجم احمد شهسا، تهران: انتشارات روزنه، ۱۳۷۳ ،ص۷۵.

مجید لباف، رانت و بودجه های نفتی، مردمسالاری، تهران: شماره ۱۶۰۴ ،۱۳۸۶ ،ص۸.

فرد هالیدی، ایران دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری، مترجم محسن ایلخانی و علی طلوع، تهـران: انتـشارات علـم، ۱۳۵۸، ص۱۲۹.

تدا اسکاچپول، حکومت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب اسلامی، مترجم دلفروز، تهران: فصلنامه مطالعات راهبردی، سال۶، شماره۱، ۱۳۸۲، ص۶۶.

. محسن یلفانی، شکل گیری انقلاب اسلامی، مترجم عطارزاده، تهران: گام نو، ۱۳۸۱ ،ص۱۸۰.

محمدباقر خرمشاد، رفتارشناسی امریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران، پژوهش، ش۳۱ ،بهار ۱۳۸۳ ،ص۳.

حسین دهشیار، سیاست خارجی امریکا، تهران: انتشارات ابرار معاصر، ۱۳۸۲ ،ص۱۸.

مارک ج گازیورسکی، سیاست خارجی امریکا و شاه، مترجم جمشید زنگنه، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسـا، ۱۳۷۳، ص۲۲۸.

*** منبع مقاله: رساله فوق لیسانس با عنوان ” تاثیر دکترین حقوق بشر کارتر بر روند پیروزی انقلاب ایران” ، ۱۳۸۹.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.