شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۵)

در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا می‌شدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی می‌بردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوه‌های فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب می‌نشستند و خاطره و قصه تعریف می‌کنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشت‌زیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته می‌شد. آملی‌ها، پشت‌زیک مازندرانی‌ها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) می‌نامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست می‌کردند، گردو و عسل نداشت…

کد خبر : 4555
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 آذر 1400 - 0:45

شب یَلدا در مازندران

در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا می‌شدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی می‌بردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوه‌های فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب می‌نشستند و خاطره و قصه تعریف می‌کنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشت‌زیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته می‌شد. آملی‌ها، پشت‌زیک مازندرانی‌ها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) می‌نامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست می‌کردند، گردو و عسل نداشت.

علاوه بر فال گردو؛ با دیوان حافظ هم فال می‌گرفتند. فال‌گیر بعد از خواندن فاتحه برای حافظ، چشمانش را می‌بست و می‌گفت:«ای خواجه شیرازی، تو محرم هر رازی، ما طالب یک فالیم، ترا قسم می‌دهم به شاخ نباتت، که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست»بعد فال می‌گرفت و دیوان را به فرد با سواد مجلس می‌داد تا اشعار حافظ را بخواند. خواننده فال، گاه اشعار را تفسیر می‌کرد.فالگیر هر بار، سه فال پیاپی می‌گرفت بعد کمی صبر می‌کرد تا دوباره برای چند تن دیگر فال گرفته شود. عقیده بر این بود اگر از سه فال پی درپی، بیشتر بگیرند؛ صورت خوشی ندارد و حافظ نفرین می‌کند!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در گیلان

در گیلان در شب یَلدا خوردنی‌ای به نام «آوکونوس» را کنار دیگر خوراکی‌های این شب می‌گذاشتند. مراحل تهیه آوکونوس از اوایل فصل پاییز در خانه هر گیلانی آغاز می‌شد. به این ترتیب که ازگیل خام را در خمره‌ای ریخته، رویش را پر از آب کرده و کمی نمک نیز به آن می‌افزودند. سپس در خمره را محکم بسته و آن را در داخل اتاقی گرم قرار می‌دادند. ازگیل‌های سفت و خام تا شب یَلدا پخته، آبدار و خوشمزه می‌شد. گیلانی‌ها معمولا آوکونوس را با گلپر و نمک می‌خورند. خانواده‌هایی که در همان سال پسرشان را داماد یا نامزد کرده‌ بودند، در طَبَقی که برای خانواده نوعروس می‌فرستند، آوکونوس هم می‌گذاشتند و در وسط طبَق یک ماهی بزرگ -معمولاً ماهی سفید- تازه و خام همراه با تزیین سبزیجات قرار می‌دادند. البته همه از عهده آن برنمی‌آمدند. از حافظ خوانی و فال حافظ و پرتقال و نارنگی و کلوچه محلی و نان برنجی و… می‌گذرم…

شب یَلدا در کرمان

کرمانی‌ها در شب یَلدا علاوه بر مراسمی که در سایر نقاط ایران برگزار می‌شود، رسم جالب و متفاوتی داشتند. در طول شب یَلدا تا سحرگاه به انتظار قارون افسانه‌ای می‌نشستند. قارون در افسانه‌ها پیرمرد متمولی است که ثروتش قابل شمارش نیست. در افسانه‌های محلی کرمان این گونه گفته شده که قارون در شب یَلدا در لباس مبدل هیزم‌شکن به خانواده‌های فقیر سر زده و به آنها تکه‌های چوب هدیه می‌دهد. در این افسانه‌ها تکه‌های چوب با طلوع خورشید به طلا تبدیل شده و سبب ثروت و برکت خانواده‌های فقیر می‌شود.

از دیگر مراسم ویژه کرمانی‌ها در این شب رسم «چل بیتو خوانی» بود که در ابتدا یک نفر نیت می‌کرد و می‌خواند و سپس خواننده‌ها به ترتیب یک بیت آواز می‌خواندند و زمانیکه به چهلمین بیت می‌رسید بر اساس شعر مشخص می‌شد که فال خوب یا بد است. بسیاری از مردم در این شب به «اسونه‌خوانی» (افسانه‌خوانی) می‌پرداختند و قصه‌هایی از جمله گیس گل، نمه کو، اسب چل کره، کک و مورچه، دختر نارنج و ترنج، باغ گل زرد و… توسط بزرگان خوانده می‌شد. از دیگر مراسم مردم کرمان این است که در شب چله، کسانیکه با شعر خو داشتند، مثنوی، دیوان شاه نعمت‌الله ولی و حافظ را با صدای بلند می‌خواندند، همچنین ترانه‌های مناظره‌ای به صورت سوال و جواب با شعر بین دو گروه خوانده می‌شد.ـ

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در سمنان 

سمنانی‌ها، شب یلدا را با آداب و آیین خاصی برگزار می‌کنند. وقتی صدای پای یلدا آرام آرام به گوش می‌رسید، پدربزرگ‌ها و مادر‌بزرگ‌ها خانه را برای استقبال از مهمانان مهیا می‌کردند. چله‌نشینی(جمع شدن اعضای خانواده به دور هم در شب یلدا و خوردن میوه و آجیل مخصوص آن شب)، از آیین‌های مردم استان در شب چله بود. مادر خانه «ته‌چین اسفناج»؛ سبزی پلو و «خورش فسنجان» می‌پخت و دامداران در شب چله، گوسفند پرواری را تحت عنوان «چله کُشی» قربانی کرده و برای شب یلدا می‌پختند. کویر‌نشینان استان سمنان شب چله را «یلدان یلدان» می‌گفتند. در برخی روستاها آن را «چله کَلان» و «شب الله» می‌نامیدند واشعاری در وصف این شب خاطره‌انگیز بدین مضمون خوانده می‌شد: شب یلدا درازه وای بر ما پری در خواب نازه وای بر ما تو بیدارش نکن مرغ سحر خیز عزیزم جان‌گدازه وای بر ما

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در شیراز

شیرازی‌ها شب چله؛ شب‌زنده‌داری کرده و از دوستان و آشنایان خود دعوت می‌کردند و سفره‌ای رنگین می‌‌انداختند. در این سفره، آینه، دو تا لاله و چند شمع روشن، و انواع تنقلات شامل نخودچی، کشمش، حلوا ارده و آجیل مشکل گشا، رنگینک، ارده شیره، خرما، انجیر، به همراه چند شاخه گل قرار می‌گرفت. غذای ویژه شیرازی‌ها در شب یَلدا شیرازی‌پلو بود. هویج را ریز ریز می‌کردند و به همراه کشمش، مغز پسته و رُبّ مخصوص روی آن می‌ریختند. در حاشیه سفره در ظرفی زیبا مقداری اسپند ریخته، و روی آن را آتش می‌‌گذاشتند تا بوی خوش آن در اتاق بپیچد. انار و مرکبات و به ویژه هندوانه در سفره می‌چیدند. هندوانه و انار، پای ثابت سفره‌های شب یلدا در جای‌جای ایران بود. شیرازی‌ها هم معتقد بودند که عموم مردم یا گرم مزاج هستند یا سرد مزاج و در شب یَلدا آنها که گرم مزاج‌اند باید حتماً انواع خنکی‌ها مانند هندوانه بخورند تا طبع‌شان برگردد و آنها که سرد مزاجند، باید در این شب از انواع گرمی‌ها مانند: خرما، رنگینک، انجیر و ارده شیره بخورند تا مزاج آنها نیز به تعادل برسد. شب یَلدا، فال حافظ، خاطره‌گویی، مشاعره، شاهنامه‌خوانی(البته نه همه جا) مرسوم بود. فال کلوک(کوزه) هم که بیشتر خانم‌ها طالبش بودند، می‌گرفتند.کلوک کوزه‌های دهن گشادی است که در آن روغن شیره، رب انار و یا ترشی می‌ریزند. روی کوزه با لعابی سبز پوشیده می‌شد. رسم بر این بود که کلوکی به میان مجلس آورده و هر یک از زنان نشانه‌ای درکلوک می‌انداختند، آنگاه دختر بچه‌ای جلوآمده دست در کلوک کرده یکی از اشیاء داخل کلوک را بیرون می‌آورد و به دیگران نشان می‌داد. سپس ترانه‌های محلی خوانده می‌شد و هر کسی از ترانه مخصوص به خودش نتیجه‌ای می‌گرفت.در شب یلدا، ترانه‌های طنز «شکر شیرازی» دسته جمعی خوانده می‌شد.«برفتم بر در شمس العماره/ همون جایی که دلبر خونه داره/ زدم بر حلقه در/ یارم اومد دم در…»گاه گداری به جای ترانه‌های محلی اشعار حافظ را با صدای بلند می‌خواندند.بر سر آنم که گر ز دست برآید – دست به کاری زنم که غصه سر آیدصحبت حکام ظلمت شب یلداست – نور ز خورشید جوی بو که برآیدبلبل عاشق تو عمر خواه که آخر – باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در استان البرز

در کرج، ساوجبلاغ، نظرآباد، طالقان، اشتهارد، فردیس و مشکین دشت، (در استان البرز) مردم شب یَلدا را پاس می‌دارند. مراسمی که آمیخته از فرهنگ‌های مختلف از آذری و مازنی گرفته تا کرد و لر و…است. شب چله، طالقانی‌ها دور کرسی نشسته و بزرگ ده با خواندن قران و دعا برای پرباری محصول در سال آینده شب نشینی را شروع می‌کرد. یکی از رسوم جالب مردم طالقان در شب یَلدا (مثل اهالی لرستان و خراسان و…) درجی سران و شال‌اندازی بود. در این رسم جالب جوانان ده در شب چله به بالای بام خانه رفته و از سوراخ روی بام که اصطلاحاً به آن درجی می‌گویند شالی پشمی را که به آن کیسه‌ای‌ بسته شده‌است را به پایین می‌فرستادند و اهل خانه وقتی متوجه آن می‌شدند، در آن کیسه میوه و دیگر تنقلات ریخته و جوانان شال را بالا کشیده و وسایل داخل کیسه را بین خود تقسیم می‌کردند. از بازی‌هایی که مردم طالقان در شب چله انجام می‌دادند، انگشتر بازی و گدره بازی بود که با شور و حال خاصی انجام می‌شد.(…)…

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در سیستان و بلوچستان

در سیستان مردم به دو چله قائل بودند؛ چله کوچک که اصطلاح قدیمی آن «چله خرد» و چله بزرگ که به «چله کلو» معروف است. از آنجا که فردای شب یلدا روشنایی بر ظلمت غالب و روز رو به طولانی شدن میرفت، مردم سیستان و بلوچستان آن را هم که مظهر روشنایی است جشن می‌گرفتند.در مراسم شب یلدا سفره را به نان مخصوصی می‌آراستند که به آن چنگالی می‌گفتند و از بهترین آرد محصول همان سال کشاورزان بدست می‌آمد. از چنگالی، روغنی لذیذی هم تهیه می‌شد که با شکر مخلوط می‌کردند. مردم عموماً بجای آجیل‌های امروزی، گندم بریان بهمراه چَوَلی، قلیفی، کماچ، تَجگی، طیفی، خرمالندو، پَلهِ، پشک و شیر گوارای گله چوپان، سر سفره شب یلدا می‌گذاشتند. شیرنَک(که ازجوشاندن گوشت با تخمه ی هندوانه به همراه گندم نیم کوب درست می‌شد)، دوشو(ترکیب خرما با روغن زرد حیوانی) و، سَتّو sattoo (پودر جوی آبدار و بوداده شده با شکر و نبات دست آس شده) همه را شب چله در سفره می‌گذاشتند. در برخی روستاها در شب یلدا بازی‌هایی چون قلعه پوده، خسوخسو، کشتی کچ گردان(که یادآور کشتی‌های رستم و شاهنامه است)، همچنین بازی‌های دخترانه چون زدومنیکه zerdomonika و کٌدٌش kodosh رواج داشت. در سیستان و بلوچستان اگر یلدا با مراسم مذهبی هم‌زمان نمی‌شد، با دهل و ساز و چوب بازی شب را به صبح می‌رساندند.آیین شب یلدا در آن بخش از ایران از دیرباز در سه شب متوالی با عناوین شب «چله‌بزرگ» و «چله‌ متوسط» و «چله کوچک» برگزار می‌شد. در سیستان و بلوچستان نیز یکی ‌از آیین‌های ویژه یلدا دیدار بزرگان و سالخوردگان فامیل بود، افراد فامیل در همایشی صمیمی دور کرسی چوبی جمع می‌شدند و به قصه‌های بزرگترها گوش می‌دادند.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در زنجان

در زنجان چند شب مانده به شب چله بازار دست فروشان و بازارمیوه و تره‌بار داغ می‌شود. همه تلاش دارند کدوتنبل‌ها و چغندرهای سرخ را برای این شب تهیه ‌کنند. شب چره که شامل گردو، کشمش، توت وگندم بوداده و لوبیای خشک است اصلی‌ترین آجیل شب یلدا در زنجان به حساب می‌آید. البته در روستاهای زنجان کشمش وتوت و آلو و زردآلوها وگردوهای خشک شده در انبارها بهترین آجیل شب یلدا است. شب یلدا بعدازجمع شدن کوچکترها درخانه بزرگترها وصرف شام همه افراد حاضر در جمع دور سفره جمع می‌شوند و بازی «اوزوک اوزوک» را انجام می‌دهند دراین بازی افراد به دو گروه مساوی تقسیم شده و در مقابل هم قرار می‌گیرند سپس انگشتر یکی افراد به عنوان مهره اصلی بازی و با قرعه به نام گروه اول درآمده و بازی آغاز می‌شود. هرفردی درگروه مقابل باید حدس بزند انگشتر درکدام انگشت و کدام فرد از گروه دوم است. فسنجان و رشته پلو غذای اصلی زنجانی‌ها در شب یلدا است. همچنین کدوتنبل‌ها و لبوهای پخته شده در داخل شیره انگور به همراه قارپوز(هندوانه) هندوانه‌ها را به اشکال مختلف تزئین می‌کنند و کنار سیب قرمز، انارقرمز، تخم مرغ‌های رنگ شده باپوست پیاز قرمز و روغن و نان محلی و… سر سفره می‌گذارند.

مراسم شب چله در یزد از روز «انارام» در اواخر آذرماه شروع می‌شد.یزدی‌ها اعتقاد داشتند برای این‌که جادوگران در خانه راه پیدا نکنند، باید در خانه آتش روشن کنند و مدام روشن باشد و از آن جایی که درازترین شب سال، شب یلدا بود، کل شب را دور آتش می‌نشستند و تا صبح شادی می‌کردند و به نیایش می‌پرداختند. ایرانیان باستان نشستن دور آتش را «آتشان» نام گذاری می‌کردند. در یزد شب یلدا، آجیل لرک که از هفت مغزینه تشکیل شده‌، حتما در سفره بود. همچنین هندوانه و به و نارنج. خوردن آش شولی هم در آن شب مرسوم بود. آش شولی یکی از غذاهای مورد علاقه مردم یزد است که در آن سبزیجات معطر قرار دارند و سرکه یکی از مهم‌ترین مواد تشکیل دهنده این آش سنتی است. البته فسنجان را هم در کنار آش شولی می‌گذاشتند چون با طبع خنکی که آش شولی دارد، گرمی فسنجان را می‌گیرد. شب یلدا در یزد همه در خانه یکی از بزرگان فامیل جمع می‌شدند و به خواندن اوستا یا قرآن و حافظ مشغول می‌شدند. در برخی از خانه‌های قدیمی موسیقی سنتی هم نواخته می‌شد. همه پای کرسی جمع می‌شدند و گاه دسته جمعی گندم تفت می‌دادند (گندمک)، نا در کنار مغز گردو و آجیل، هندوانه و انار سر سفره بگذارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در کهگیلویه و بویر احمد

در کهگیلویه و بویر احمد، شب چلّه همه اعضای خانواده گردهم جمع می‌شدند تا پیرترین اما دوست داشتنی‌ترین فرد خانواده برایشان مَتَل بگوید. مَتل داستانی افسانه‌ای و طولانی است که نسل به نسل و به طور شفاهی از گذشتگان به ارث می‌رسید مانند داستان معروف دو تا برادر که «احمعیل و مهمعیل» نام داشتند. دو مرد قوی هیکل و برزگ که به سفارش مادرشان به کوه می‌روند و بر بلندترین قسمت کوه قرار می‌گیرند و چلوسی(آتش) را که در دست دارند با تمام قدرت به هوا پرتاب می‌کنند. اگر آن چلوس(آتش) به خشکی خورد متأسفانه زمستانی سرد و خشک در پیش است که خسارات فراوانی به کشاورزان و دامداران وارد می‌شود و مردم نگران و آشفته می‌شوند، اما اگر آن چلوس به دریا خورد زمستانی پر از بارش برف و باران و سالی سرشار از نعمت‌های خداوند در پیش است و سال رونق کشاورزی است و مردم، زمستان سخت و طاقت فرسا را به امید بهاری پربار به پایان می‌رسانند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در یزد

مراسم شب چله در یزد از روز «انارام» در اواخر آذرماه شروع می‌شد.یزدی‌ها اعتقاد داشتند برای این‌که جادوگران در خانه راه پیدا نکنند، باید در خانه آتش روشن کنند و مدام روشن باشد و از آن جایی که درازترین شب سال، شب یلدا بود، کل شب را دور آتش می‌نشستند و تا صبح شادی می‌کردند و به نیایش می‌پرداختند. ایرانیان باستان نشستن دور آتش را «آتشان» نام گذاری می‌کردند. در یزد شب یلدا، آجیل لرک که از هفت مغزینه تشکیل شده‌، حتما در سفره بود. همچنین هندوانه و به و نارنج. خوردن آش شولی هم در آن شب مرسوم بود. آش شولی یکی از غذاهای مورد علاقه مردم یزد است که در آن سبزیجات معطر قرار دارند و سرکه یکی از مهم‌ترین مواد تشکیل دهنده این آش سنتی است. البته فسنجان را هم در کنار آش شولی می‌گذاشتند چون با طبع خنکی که آش شولی دارد، گرمی فسنجان را می‌گیرد. شب یلدا در یزد همه در خانه یکی از بزرگان فامیل جمع می‌شدند و به خواندن اوستا یا قرآن و حافظ مشغول می‌شدند. در برخی از خانه‌های قدیمی موسیقی سنتی هم نواخته می‌شد. همه پای کرسی جمع می‌شدند و گاه دسته جمعی گندم تفت می‌دادند (گندمک)، نا در کنار مغز گردو و آجیل، هندوانه و انار سر سفره بگذارند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در کهگیلویه و بویر احمد

در کهگیلویه و بویر احمد، شب چلّه همه اعضای خانواده گردهم جمع می‌شدند تا پیرترین اما دوست داشتنی‌ترین فرد خانواده برایشان مَتَل بگوید. مَتل داستانی افسانه‌ای و طولانی است که نسل به نسل و به طور شفاهی از گذشتگان به ارث می‌رسید مانند داستان معروف دو تا برادر که «احمعیل و مهمعیل» نام داشتند. دو مرد قوی هیکل و برزگ که به سفارش مادرشان به کوه می‌روند و بر بلندترین قسمت کوه قرار می‌گیرند و چلوسی(آتش) را که در دست دارند با تمام قدرت به هوا پرتاب می‌کنند. اگر آن چلوس(آتش) به خشکی خورد متأسفانه زمستانی سرد و خشک در پیش است که خسارات فراوانی به کشاورزان و دامداران وارد می‌شود و مردم نگران و آشفته می‌شوند، اما اگر آن چلوس به دریا خورد زمستانی پر از بارش برف و باران و سالی سرشار از نعمت‌های خداوند در پیش است و سال رونق کشاورزی است و مردم، زمستان سخت و طاقت فرسا را به امید بهاری پربار به پایان می‌رسانند.

در این شب معمولاً مراسم شاهنامه‌خوانی به پا بود و داستان‌هایی از هفت لشکر رستم و سهراب و بیژن و منیژه توسط بزرگترها خوانده می‌شد. دیگر اینکه در این شب به نیت بارش برف و سفیدی زمستان آش‌های محلی مثل شیربرنج و یا دووا‌(آش دوغ) در تشت‌های برزگ می‌پختند تا جوابگوی جمعیت زیاد اعضای خانواده باشد. اعضای خانواده‌های روستایی دور هم جمع می‌شدند، گِرده یا نان بزرگی زیر خاکستر آتش می‌‌گذاشتند و در انتهای شب که خوب پخت می‌شد از زیر خاکستر بیرون می‌آوردند و شب یلدا، بین افراد تقسیم می‌کردند.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در روستای زیبای «وفس»

روستای «وفس» در شمال غربی استان مرکزی قرار دارد. از شمال به ساوه، از جنوب به کمیجان و از غرب به همدان و از طرف شرق به تفرش محدود است. فسی‌ها طبق گویش خود به شب چله، چهله یا چهلی و، «شُوو ِچِلّی» می‌گویند.

تنقلات شب چله در روستای وفس معمولا شامل چای، میوه(بخصوص سیب و هندوانه)، شیرینی(شیرینی‌های محلی وفس با نام باسْتُقْ، تارخانَ و جُوزْقَندْ)، برگه(بَلْگَ)، آلو بخارا، سنجد(شینْجییَ)، هسته شور قیسی(تَنْدَ شور)، نخودچی(ناخودچی)، کشمش، تخمه و انواع دیگر آجیل بود. اصلی‌ترین شیرینی‌های مورد استعمال شب چله در وفس، شیرینی‌های باسْتُقْ و تارخانَ است. بچه‌ها، چند روز قبل از شب چله و قبل از باز‌شدن درب خمره‌ها، با خواندن یک بیت شعر از مادر خود می‌خواهند که خمره‌ها را باز کند. بعد همه با هم آواز سر می‌دهند:شُوو ِچِلّی وُ سَرْ آوْو ِبَرْ باسْتُق ِطاقْ آوْو ِشب چله به سر رسید درب (خمره) باستق باز شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در اصفهان/ درازی شب یلدا و کوچهٔ جلفا

شب چله در اصفهان غیر از خانه‌ها، در قهوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها هم جشن گرفته می‌شد. مردان به زورخانه‌ می‌رفتند و ضرب می‌گرفتند و با اشعار خاصی می‌‌چرخیدند.سر دفتر عالم معانی عشق است/ سر بیت قصیده جوانی عشق است…در قهوه‌خانه‌ها بساط مرشدها گرم می‌شد و مرشد عباس زریری در قهوه‌خانه علی انجیلی با شاهنامه‌خوانی‌اش کولاک می‌کرد. در خانه‌های برخی تجار، شب یلدا بزم موسیقی هم بر پا بود و اشعاری از شعرای اصفهان را می‌خواندند، از جمله اشعاری به لهجه اصفهانی از صادق ملا رجب که حدود ۱۳۰ سال پیش در اصفهان درگذشته‌است. هنوز هم شب یلدا برخی اون اشعار را به لهجه اصفهانی اینجا و آنجا می‌خوانند و شیشه غم را بر زمین می‌کوبند!(شما هم با لهجه اصفهونی بخونین)تا اون شکوفهٔ بُستونِ دل کناری منسسه زرع برف بیفتد بازم بهاری منسدرازی شب یلدا و کوچهٔ جلفاسر همش بکنی نصفی زلفی یاری منس …

به باور اصفهانی‌های قدیم، زمستان به دو بخش «چله بزرگه» و «چله‌کوچیکه» و گاه، «چله زری» (ماده) و «عمو چله»(نر) تقسیم می‌شود. اصفهانی‌ها دو شب را به عنوان شب چله برپا می‌کردند و آیین‌های مخصوص به آن را به جا می‌آوردند. هندوانه به‌عنوان نمادی کروی که برونش سبز و درونش قرمز است و سمبل خورشید محسوب می‌شود، به‌عنوان مهم‌ترین میوه بر سر سفره چله قرار می‌گرفت. از دیگر بخش‌های شب چله در اصفهان قدیم پهن‌کردن لباس‌ها و رخت‌خواب‌ها در هوای آزاد بویژه در مقابل خورشید با هدف خوش آمدگویی به عمو چله و چله زری بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یلدا در قزوین

 قدمت شب یلدا به گذشته‌های دور بازمی‌گردد. در زمان قدیم که مردم ایران بیشتر کشاورزی می‌کردند در عمل می‌دیدند هرچه خورشید بیشتر بتابد، در کاشت و رشد محصولات تاثیر بیشتر دارد و با رسیدن فصل پاییز که روزها کوتاه‌تر و شب‌ها بلندتر می‌شود، محصولات به خوبی رشد نمی‌کند. بنابراین با رسیدن آخرین روز پاییز (۳۰ آذر) به خاطر پایان شب‌های طولانی شاد بودند. شب یلدا، شب زایش خورشید بود و قزوینی‌ها به آن «خرم‌روز» هم می‌گفتند. در قزوین نیز روشن‌کردن آتش در شب یلدا یکی از سنت‌ها بود. همچنین مراسم «یلدابرون». تازه عروس‌ها منتظر خانواده همسر می‌ماندند تا شب یلدا را با یکدیگر سپری ‌کنند و با نقل داستان‌های اساطیری و افسانه‌های محلی فرهنگ فولکلور ایرانی را هم زنده نگه ندارند. هنوز هم پختن شیرینی سنتی یکی از آداب و رسوم شب یلدا در قزوین است. از محبوب‌ترین شیرینی‌های قزوین می‌توان به باقلوا، پادرازی، نان چای، نان بادامی و نان نازک اشاره کرد. برای قزوینی‌ها یکی از محبوب‌ترین داستان‌های شب یلدا، «قصه ننه سرما» است. آنان هم معتقد بودند اگر در شب یلدا باران می‌بارید، قطرات باران به اشک‌های ننه سرما تعبیر می‌شد. اگر برف می‌بارید، او را در حال بیرون ریختن پنبه‌های لحافش تصور می‌کردند و اگر از آسمان تگرگ نازل می‌شد، علت آن را پاره شدن گردنبند مروارید ننه سرما می‌دانستند.

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در بروجرد

شب چله در بروجرد همچون دیگر مناطق ایران؛ نزد خانواده‌ها اهمیت خاصی داشت. آجیل، گندم برشته، میوه‌های فصلی، انواع تخمه و بادام‌زمینی، شیرینی، انار، کدو حلوایی و پشمک از جمله تنقلات در شب یَلدا بود. در بروجرد به سنت قاشق‌زنی در شب یَلدا اهمیت داده می‌شد. افراد با پوشاندن سر و صورت خود به درب منازل رفته و با به صدا در آوردن قاشق صاحب‌خانه را از حضور خود آگاه می‌کردند. در این هنگام یکی در را باز می‌کرد و به میمنت این شب مقداری از تنقلات و شیرینی خانگی را در ظرف آنان می‌ریخت. بروجردی‌ها معتقد بودند شب یَلدا، شب زدودن کینه‌ها از دل، و هنگام مهربانی و گذشت است…

شب یلدا در همدان

همدانی‌ها در شب یَلدا فالی به نام «فال سوزن» می‌گرفتند. همه دور تا دور اتاق می‌نشستند و پیرزنی به طور پیاپی شعر می‌خواند، در همین حال، دختر بچه‌ای با اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن می‌زد و مهمان‌ها بنا به ترتیبی که نشسته‌ بودند شعرهای پیرزن را فال خود فرض می‌کردند.شعرهای فال سوزن ازجمله اینها بود:سرکوچه پسندت کردم ای گلکوتاه بودی بلندت کردم ای گلترش بودی مثال آب لیموبه مثل خرده قندت کردم ای گلجواب فال: اعتماد و اطمینان داشته باش….سفید مرغی بودم بر شاخ پستهفلک سنگی زده بالم شکستهفلک بالی بده پرواز گیرمدر دروازه شیراز گیرمجواب فال: مسافر باز خواهد گشت…بلند بالا به بالات آمدم منبرای خال لب هات آمدم منشیندم خال لب هات می‌فروشیخریدارش منم چند میفروشیجواب فال: دوستدار حقیقی است…سحر صبحی برفتم دیدن گلبدیدم جفت بلبل شاخه گلزبان زرگری می‌خواند و می‌گفتخدا تا کی کنم صبر و تحملجواب فال: صبر داشته باش…خانواده‌هایی که همان سال پسرشان داماد یا نامزد شده بود طبَقی برای خانواده نوعروس می‌فرستادند. در این طبَق میوه‌ها و خوراکی‌ها و تنقلات ویژه شب چله به زیبایی در اطراف آراسته می‌شد. بلغور، برنج، ترخینه، قند و چای، چند قالب صابون، دو کیسه حنا، یک جفت کفش و یک قواره پارچه پیرهنی(البته اگر وُسع‌شان می‌رسید)، تخمه هندوانه، نخودچی، کشمش، نقل، و اگر شب یَلدا به ماه رمضان می‌افتاد پشمک و زولوبیا. در ملایر (یکی از شهرستان‌های استان همدان)؛ شب چله را چله زری می‌گفتند که خود داستانی دارد…ـ

ـــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در خوانسار

در شهرستان خوانسار؛ در غرب استان اصفهان جشن شب یَلدا معنی و مفهوم دیگری داشت. زمان قدیم، انگار زمستان‌های خوانسار، طولانی‌تر بود و در برخی سال‌ها از ماه آبان تا پایان اردیبهشت، شهر حالت زمستانی داشت و برف و بوران کولاک می‌کرد. با این‌حال آیین شب یَلدا از اهمیت و شور و هیجان خاصی برخوردار بود. مادربزرگ‌ها با روسری سفید و پدربزرگ‌ها با کلاه‌های نمدی زیر کرسی می‌نشستند و پسرها، دخترها، نوه‌ها و نتیجه‌هایشان به دور کرسی حلقه می‌زدند. هر کس مدرسه و مکتب رفته بود هزار و یک شب و داستان انبیاء را برای جمع می‌خواند. سینی‌های بزرگ مسی روی کرسی با خوراکی‌های مخصوص این شهر خودنمایی می‌کرد. گردو ٬بادام٬ کشمش آفتابی٬ تخمه کدو٬ تخمه آفتابگردان٬ هسته شیرین شده زرد آلو(تندچه)٬ برگ زرد آلو ٬ برگ هلو(هلگاله)، فندق، نخودچی…از همه رقم. خوراکی‌های تنوری هم جای خود داشت. نوشیدنی مخصوص خوانسار معجونی بود از مخلوط برف با شیره انگور که در شب یَلدا استفاده می‌شد و نظیر نداشت. همچنین یک نوشیدنی به اسم «حلالی» که از شربت انگور و موسیر درست می‌شد و مخصوص شب چله بود. آبنبات قیچی؛ نقل شکر پنیر هم از شیرینی‌هایی بود که بر سر بساط یَلدا در بعضی از خانه‌ها پیدا می‌شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

یَلدا – شب آتشان – در گلپایگان

در گلپایگان، اون قدیما، از خاکستر به جا مانده از آتش تنور برای گرمای کرسی و برای پختن بعضی از خوراکی‌ها استفاده می‌شد. شب یلدا، کدو، چغندر یا سیب زمینی را نصف روز داخل تنور می‌انداختند و بعد که آماده می‌شد، در مجمعه مسی روی کرسی می‌گذاشتند. در گذشته بیشتر میوه‌ها فصلی و کم بود؛ خانواده‌ها انار و به و هندوانه و… را در جای مخصوص نگهداری می‌کردند و آن شب که به چله مشهور بود، روی کرسی می‌‌گذاشتند. توجه داشته باشیم که اکثر آئین‌ها و جشن‌های روزگار باستان در پیوند با جامعه کشاورزی و تقویم آن جامعه مطرح بوده‌است. آئین شب‌یلدا هم نماد پایان برداشت محصولات صیفی و آغاز فصل استراحت در جامعه کشاورزی است.یادم هست در گلپایگان چند ماه به زمستان مانده؛ انگور(کشمش و عسگری) را از سقف صندوق‌خانه(اتاقی خنک) می‌آویختند، تا شب چله کنار میوه‌های دیگر روی کرسی بگذارند. اگر مادر بزرگ‌ها در آوردن تنقلات تاخیر می‌کردند کوچکترها با هم می‌خواندند:«هر که نیارد شب چره – انبارش موش بچره»مادربزرگ با خنده؛ «شب چره»‌ها را از مَحفری(صندوقی چوبی شبیه چمدان) و دولابی(چیزی شبیه کمد که در دیوار کار گذاشته شده بود)، درمی‌آورْد و روی کرسی می‌گذاشت. هسته قیسی بو داده، برگه، مغز گردو، تخم کدو، توت خشکه، تخم هندوانه و…در میان شور و ولوله بچه‌ها که مغز گردو یا نخودچی کشمش و… می‌خوردند، بزرگترها قصه و مَتل و اشعاری که از گذشته به یاد داشتند می‌خواندند. نمونه‌ای از اشعاری که کهن‌سالان می‌خواندند و سر تکان می‌دادند این بود:زمستان را بسر کردم به زاریبگفتم پیش می‌آید بهاریبهار آمد به صحرا و در و دشتجوانی هم بهاری بود و بگذشتجوانی همچو مهمان عزیزیسر شب آمد و شبگیر بگذشتاز زنده یاد فرج‌الله شریفی(فرهنگ‌ورز شریف گلپایگانی) شنیدم که در گذشته‌های دور؛ به شب‌نشینی شب یَلدا، «آتشان» هم گفته می‌شد. وقتی شب چله می‌رسید مردمان قدیم می‌گفتند: میریم آتشونی (به آتشونی می‌رویم.)

قدیما در گلپایگان؛ شب آتشان(یَلدا)، شاهنامه و قصه‌هایش نُقل مجلس بود. از شیرویه نامدار تا ضحاک نابکار، از حیله‌های سودابه تا رفتن سیاوش در آتش و بخصوص داستان «بیژن و منیژه» که من آن‌را خیلی دوست داشتم و از وقتی یاد گرفتم این شعر خاقانی ورد زبانم شده بود:«چرا بیژن شد اندر چاه یَلدا»بیژن پسر گیو؛ و منیژه، دختر افراسیاب بود.به دستور افراسیاب؛ بیژن درچاه تاریک و عمیقی زندانی شد. چاهی که به زحمت هوا و غذا از سنگ بزرگی که روی آن بود رد می‌شد. شرایطی که بی‌شباهت به طولانی بودن و تاریکی شب یَلدا نبود. اما بیژن از آن چاه رها شد. چگونه؟ رستم از راه رسید و سنگ سنگین را از سر چاه برداشت.وای خدا، چقدر آن‌روزها دلها خوش بود…

منبع: سایت همنشین بهار http://www.hamneshinbahar.net/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.