فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق به روایت خسرو تهرانی(۵)

دورۀ ۵۷ – ۱۳۵۴ پیدایش سازمان اگر چه رهبری سازمان و برخی از مسئولین از اواخر سال ۱۳۵۳ مواضع مارکسیستی رات پذیرفتند و حتی در اعلامیۀ نظامی منتشره در اسفند ماه همین سال راجع به ترور سرتیپ زندی‌پور و جزوۀ تحلیل روابط ایران و عراق منتشر شده در تابستان سال ۱۳۵۴، آرم سازمان بدون آیۀ

کد خبر : 3953
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 بهمن 1399 - 11:58

  • دورۀ ۵۷ – ۱۳۵۴
  1. پیدایش سازمان

اگر چه رهبری سازمان و برخی از مسئولین از اواخر سال ۱۳۵۳ مواضع مارکسیستی رات پذیرفتند و حتی در اعلامیۀ نظامی منتشره در اسفند ماه همین سال راجع به ترور سرتیپ زندی‌پور و جزوۀ تحلیل روابط ایران و عراق منتشر شده در تابستان سال ۱۳۵۴، آرم سازمان بدون آیۀ طلیعۀ آن چاپ شده بود؛ لیکن این اقدامات را باید مقدمۀ پیش درآمد اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان به حساب آورد که بعداً با انتشار جزوۀ بیانیۀ اعلام مواضع ایدئولوژیک در مهر ماه سال ۱۳۵۴ جنبۀ رسمی به خود گرفت و به عنوان اعلام موجودیت رسمی سازمان با مواضع ایدئولوژیک مارکسیستی تلقی شد.

در همین جا باید توضیح داده شود که عنوان سازمان علیرغم مواضع جدید آن هیچ تغییری نکرده است و تمامی اعلامیه‌ها و جزوات سیاسی به عنوان سازمان مجاهدین خلق ایران منتشر می‌شد. این نحوه برخورد ناشی از تلقی خاص آن روز رهبری سازمان از موجودیت و جایگاه سازمان بود. به این ترتیب که رهبری سازمان مواضع ایدئولوژیک جدید را نتیجۀ تکامل منطقی ایدئولوژی گذشته سازمان می‌دانست و مضافاً بر این که مواضع اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن را در این جهت ارزیابی می‌کرد.

و بر این اساس سازمان و مواضع مارکسیستی آن را از هر جهت وارث هویت گذشته و نتایج مترتب بر آن می‌دانست که از آن جمله اسم سازمان را نام برد و متقابلاً برای افرادی که همچنان بر مواضع گذشته پافشاری می‌کردند، برای استفاده از اسم سازمان و فعالیت تحت عنوان آن هیچگونه حقی قائل نبود.

روشن است این تفکر همانندن دیگر برخوردهای رهبری ناشی از دیدگاه خود محور بینی و گردش انحصار طلبانه و غیر دموکراتیک آن بود که مسئله‌ای به این روشنی را نمی‌خواست بپذیرد که آنچه سازمان مجاهدین خلق ایران و هویت آن را مشخص می‌ساخت، همانا ایدئولوژی آن بود و در صورت غییر این ایدئولوژی و در شرایطی که به هر حال بخشی از اعضا و افراد آن همچنان روی ایدئولوژی گذشته پایبند هستند، به هیچ وجه نمی‌توان این عنوان را به خود اختصاص داد و آنچه که می‌بایست انجام می‌شد، استفاده از یک نام و عنوان جدید و یا دست کم فعالیت به عنوان بخشی از سازمان مجاهدین خلق ایران بود که البته این خود به معنای آن بود که باید حق استفاده افراد متشکلی را که هنوز روی مواضع گذشته سازمان اصرار دارند، از نام سازمان به رسمیت شناخت.

اینها نکاتی بود که سازمان پس از چند سال در سال ۱۳۵۷ و بعد از یک دوره مبارزۀ ایدئولوژیک درون تشکیلاتی و انتقاد به رهبری سازمان و حرکات و اقدامات آن بدان دست یافت که در اطلاعیۀ مهر ماه سال ۱۳۵۷ سازمان منعکس شد و درست از همین زمان اصطلاح بخش منعشب از سازمان مجاهدین خلق ایران (م.ل) برای سازمان در نظر گرفته شد و تا قبل از این تاریخ همان طور که در بالا ذکر شد، سازمان تحت عنوان کلی سازمان مجاهدین خلق ایران فعالیت می‌کرد.

  1. آغاز فعالیت سازمان

به دنبال انتشار جزوۀ بیانیۀ اعلام مواضع ایدئولوژیک اولیه، مسئله‌ای که سازمان – از این به بعد هر جا صحبت از سازمان می‌شود منظور بخش مارکسیستی است – با آن روبرو بود؛ مسئلۀ گسترش سازمان بود، زیرا سازمان قبلاً تعداد قابل توجهی از کادرها و اعضایش را به دلیل تزلزلات مذهبی و عدم پذیرش مارکسیسم و .. از رده‌های سابق تصفیه و به کار کارگری فرستاده یا آنها را اخراج و … کرده بود و در این هنگام پیش از هر زمان دیگری نیازمند جذب افراد جدید به سازمان و تأمین نیروهای از دست رفته خود بود؛‌

سازمان علیرغم تلاش و کوشش وسیع خود در این زمینه با مشکلات قابل توجهی روبرو بود، از قبیل بی‌اعتمادی افراد چپ دانشگاه‌ها به سازمانی که تا دیروز مذهبی بود و اینک مارکسیست شده است و هنوز مواضع آن دقیقاً روشن نیست و با وجود سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران که تا این زمان یکه تاز میدان در صحنۀ دانشگاه‌ها بود و توانسته بود با برخورداری از وجهۀ عملیات سیاهکل و عملیات نظامی پس از آن در میان دانشجویان و روشنفکران برای خود جای پایی به دست آورد، مشکل دیگر حساس شدن افراد نسبت به برخی اقدامات نادرست سازمان و از آن جمله نحوۀ برخورد با جریان مذهبی سازمان و عناصری چون شهید مجید شریف واقفی و صمدیه لباف بود که مانع عمده‌ای بر سر راه گرایش آنان به این سازمان با مواضع جدید و فعالیت در آن بود.

سازمان نیز با علم به مشکلات فوق سعی می‌کرد ضمن بسیج افراد فعال و سرشناس خود که سابقاً در دورۀ فعالیت دانشجویی‌شان در میان دانشجویان صاحب نفوذ و اعتباری بودند، برای جذب نیرو به فعالیت وا دارد و مشکلات فوق را از طریق تبلیغ مواضع خود و به اصطلاح اثبات حقانیت خود در قبال سازمان چریک‌های فدائی خلق و نیز جریان مذهبی زمان و … از میان بردارد؛ مع ذلک سازمان در مجموع توانست بر مشکلات فوق قائق آید و به همین دلیل چندان هم در جذب نیروهای چپ دانشگاه‌ها که در واقع مهمترین منبع تغذیۀ عضوگیری سازمان به حساب می‌آمدند، توفیق حاصل نکرد و به ناچار بیشترین تکیه خود را روی جذب نیرو از میان هواداران سابق سازمان که با انتشار اعلام مواضع ایدئولوژیک متزلزل شده بودند، کرد و از این طریق توانست تا حدودی صفوف خالی خود را پر کند.

علاوه بر این کوشید تا یک هستۀ مذهبی را که افراد آن از اعضای سابق سازمان بودند و اینک به دلیل عدم پذیرش مواضع جدید سازمان مستقلاً فعالیت می‌کردند، تحت نظارت خود در آورد و با وابسته کردن آن به خود امکان استفاده از آن را به عنوان منبع تغذیۀ عضوگیری به وجود آورد. همچنین در استفاده از آن سازمان برای عضوگیری به سراغ افراد مذهبی روشنفکر نیز می‌رفت و با استفاده از افراد سرشناس سابقاً‌ مذهبی و فعلاً مارکسیست سعی در جذب آنها می‌کرد.

Ramz3 1

در این میان اگر این افراد مواضع جدید سازمان را می‌پذیرفتند طبعاً جذب می‌شدند.۳۸ ولی اگر همچنان مذهبی باقی می‌ماندند سازمان آنها را به عنوان هستۀ مذهبی فوق‌الذکر معرفی می‌کرد. ضمناً سازمان با هستۀ مذهبی این قرار را گذاشته بود که هر کس را که مذهبی باشد به هستۀ فوق وصل کند و متقابلاً هستۀ مذهبی هر کس را که تغییر موضع داده است و مارکسیست شود به سازمان معرفی کند.

روشن است این شیوۀ جذب نیرو و اختصاص دادن وقت و انرژی فراوان برای این کار باعث می‌شد سازمان وقت و امکان کافی برای آموزش مارکسیستی و پایه‌ای افراد نیابد و آنها با آموزش‌های پراکنده، جسته و گریخته به عضویت سازمان درآیند. در این باره سازمان ملاک و معیار عضوگیری خود را تنزل داد و برای این کار تکیه اساسی‌اش بر پلیس نبودن افراد، اعلام آمادگی برای مبارزه و مخفی شدن به طور کلی و داشتن انگیزۀ مبارزاتی بود.

سازمان در بهار سال ۱۳۵۵ بر اساس جذب نیرو و عضوگیری افراد و چند محفل مارکسیستی کوچک توانست تا حدودی وضع خود را سر و سامان ببخشد و رهبری‌اش را ترمیم و تکمیل و به دنبال آن برای فعالیت‌هایش برنامه‌ریزی کند. رهبری سازمان در این دوره متشکل از چهار نفر بود که عبارت بودند از تقی شهرام، بهرام آرام، حسین سیاه کلاه و جواد قائدی. در ترکیب رهبری قدرت اصلی در اختیار تقی شهرام و پس از آن بهرام آرام بود. دو نفر دیگر که به تازگی وارد مرکزیت شده بودند در مقایسه با آنها تجربۀ کمتری داشتند.

به این ترتیب دو سازمان مجاهدین رقیب ایجاد شده بود. یکی مجاهدین خلق به اصطلاح مسلمان و دیگری سازمان مجاهدین خلق ایران بخش مارکسیست – لنینیستی که کنترل و جریان اصلی را در سازمان در دست گرفت که بعدها به نام سازمان «پیکار در راه آزادی طبقۀ کارگر» نام گرفت و به نام «پیکار» شهرت یافت.۳۹

در قسمتی از بیانیۀ تغییر ایدئولوژی سازمان آمده بود که «ما به این نتیجه رسیدیم مارکسیسم تنها فلسفۀ واقعی انقلابی است» و به دنبال آن آمده است: « … در آغاز گمان می‌کردیم می‌توانیم مارکسیست و اسلام را ترکیب کنیم و فلسفۀ جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالکتیک بپذیریم. اینک دریافتیم چنین پنداری ناممکن است… ما مارکسیسم را انتخاب کردیم؛ زیرا راه درست و واقعی برای رها ساختن طبقۀ کارگر زیر سلطه است.

از آنجا که اسلام به دلیل اعتقاد به خدا، نبوت و قیامت نمی‌تواند در ردیف نیروهای بالندۀ اجتماعی، مبشر پیروزی نهایی زحمت‌کشان و مستضعفان (کارگر – دهقان) بر نظام‌های طبقات استثماری باشد و جامعۀ تولیدی بی‌ ظلم و ستم و بی طبقه را عملاً بر پا سازد، پس اجتماع توحیدی و نفی کامل هرگونه بهره‌کشی و ظلم و ستم اعتقاد و باور عینی قابل حصول اسلام نیست.»۴۰

  • سیر و علل گرایش به مارکسیسم در سازمان مجاهدین خلق ایران

علل گرایش به مارکسیسم خود می‌تواند عنوان پروژه‌ای مستقل و وسیع باشد و در این قسمت به اختصار به رئوس علل مهم اشاره می‌شود.

الف) روند علم‌گرایی افراطی:‌ همان طور که قبلاً‌ گفته شد روشنفکران علم زده در صدد بودند اسلام را با علم روز منطبق کنند و در این باره کتاب‌های زیادی را نیز منتشر کردند. آغاز این روند توسط نهضت آزادی و مهندس بازرگان بود. این افراط به حدی رسید که اگر مطلبی را به صورت علمی می‌توانستند تبیین کنند، منتشر می‌کردند، وگرنه مسکوت می‌گذاشتند.

افراد مؤسس سازمان نیز که تحت تأثیر نهضت آزادی و منشعب از آن بودند،‌ متأثر از این جریان بودند و دو مسئله نیز بر آنها حاکم بود:‌ ۱) فقر علمی ۲) عدم شناخت صحیح از اسلام و مارکسیسم

به طور کلی گرایش اصلی در کتب سازمان به مارکسیسم بود و این ناشی از فقر فرهنگی و خود کم‌بینی و نیز شکوفایی مارکسیسم در آن زمان بود.

ب) مروری بر روند فکری رهبران سازمان: نیک‌بین که از اعضای مؤسس اولیه بود در سال‌های ۴۷-۱۳۴۶ جزوه‌ای تحت عنوان «‌مبارزه چیست؟» نوشت و در آن مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه معرفی کرد.

تقی شهرام که در زندان با مارکسیست‌ها بحث‌های زیادی می‌کرد و تحت تأثیر حسین عزتی و مصطفی شعاعیان – که از تئوریسین‌های چپ بود – مارکسیست و از افراد مرکزیت سازمان شده بود. در همین ایام یعنی سال ۱۳۵۲ هیچ تحلیل ایدئولوژیکی درون سازمانی وجود نداشت و فکر تقی شهرام به علت تسلط بر ادبیات و تفکرات مارکسیستی یکه تاز بود.

ج) برنامه‌ریزی در جهت مارکسیست کردن سازمان آغاز شد: از جمله عمدتاً‌ افراد را دنبال کارهایی می‌فرستادند تا نتوانند اعمال عبادی خود را انجام بدهند و عنوان می‌کردند مبارزه اصل است و مسائل عبادی شخصی نباید سد راه کار سازمانی قرار گیرد.

برنامه‌های آموزشی قرآن و نهج‌البلاغه تعطیل شد و کتب مارکسیستی مانند چه باید کرد؟‌ گذشتۀ لنین، تاریخ مختصر حزب کمونیست، اصول فلسفه اثر ژرژ‌ پلیستر، چهار مقالۀ فلسفی، گذشتۀ مائو، آیا انسان زاده میمون است؟‌ اثر دکتر بهزاد و پیدایش حیات اثر اوپارین جانشین شد. به دنبال آن طرح شبهات در اذهان اعضا؛

و به طور خلاصه علاوه بر موارد فوق می‌توان به عوامل زیر در مارکسیست شدن سازمان اشاره کرد:‌

  1. قطع شدن آموزش‌های ایدئولوژیک سازمان و حاکم شدن اپورتونیسم
  2. نبودن کارهای قوی و معتقد به اسلام درون مرکزیت سازمان
  3. علم‌زدگی شدید
  4. ضربۀ سال ۱۳۵۰
  5. جذابیت مارکسیسم برای روشنفکران (این ایام دوران شکوفایی مارکسیسم در آمریکای لاتین، چین و ویتنام بود)
  6. ایجاد گرایش و زمینۀ رشد مارکسیسم در افراد

به این ترتیب به سال ۱۳۵۷ می‌رسیم. بخش مارکسیست سازمان که به نام پیکار و با انشعابات بعدی به راه خود ادامه می‌دهد و سازمان مجاهدین نیز به رهبری مسعود رجوی و همفکرانش به گونۀ دیگری به حیات خود ادامه داده است که از حوصلۀ این بحث خارج است.۴۱

یادداشتها:

  1. هسته های مذهبی مانند فرهاد صفا، روحی آهنگران در این ایام تشکیل یافته بودند .
  2. که از رهبران و فعالان آن علاوه بر تقی شهرام می‌توان از حسین روحانی، تراب حق‌شناس، مرتضی آلادپوش،‌ پوران بازرگان، علیرضا سپاسی آشتیانی و جلیل احمدیان نام برد که به جز جلیل احمدیان سایرین از اعضای باسابقۀ سازمان مجاهدین بودند. بهرام آرام نیز در سال ۱۳۵۵ کشته می‌شود و به این ترتیب ضربۀ سختی به سازمان می‌خورد.
  3. به بیانیۀ اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ۱۳۵۴ مراجعه شود.
  4. همان‌گونه که گفته شد موضوع تغییر ایدئولوژی سازمان می‌تواند یک رسالۀ تحقیقی مستقل باشد. از تقی شهرام تحت این مضمون که «مارکسیست‌ شدن سازمان یک امر طبیعی بود، چطور ممکن است یک یا دو نفر بتوانند سازمانی را مارکسیست کنند، اصولاً از سال ۱۳۵۰ این احساس به وجود آمده بود که بزرگترین عبادت مبارزه با امپریالیسم است.» نقل شده است این سخنان جای تأمل دارد به نظر نویسنده نقش افرادی مانند حسین عزتی و مصطفی شعاعیان نیز قابل بررسی است.

سازمان به سرپرستی رجوی هیچگاه این تحلیل را که مارکسیست شدن یک روند طبیعی داخل سازمان و ناشی از بینش، شناخت و تعلیمات آن بوده است، نپذیرفت و صرفاً با تحلیلی کلیشه‌ای تحت عنوان اپورتونیسم مسئله را تبیین می‌کند.

حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی در کتاب «انقلاب یا بعثت جدید» می نویسند:‌ «ما در معنی کفر و ایمان با هم اختلاف داشتیم. آنها معتقد بودند کافر کسی است که سد راه خدا کند و… راه خدا نیز حرکت از یک مرحلۀ تاریخی به سوی مرحلۀ تاریخی عالی‌تر – که امروز در محیط ما حرکت از سرمایه‌داری به محیط سوسیالیسم است – و … نیروهایی که مانع حرکت به طرف سوسیالیسم شدند،‌ مانند امپریالیسم و ارتجاع سد راه خدا و کافرند.

… سازمان دقیقاً چهار اصل روش شناخت مارکسیسم را به عنوان روش شناخت پذیرفتند و برای این که اسم و نقشی به خدا بدهند اصل پنجم هدایت را نیز اضافه کردند. در مورد اخلاق نیز برای رسیدن به هدف برخی از مرحمات را تجویز می‌کردند.  

پایان

تعداد بازدید: ۲۰۱

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.