شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۲)

هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجان‌شرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) می‌خوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمی‌کنند. در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور می‌گذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان می‌کردند یا در کاه قرار می‌دادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیق‌ها» مى‌نواختند…

کد خبر : 4540
تاریخ انتشار : جمعه 26 آذر 1400 - 1:02

موسیقی یَلدایی

در گذشته‌؛ جدا از قصه‌گویی و دورهم‌نشینی در شب چله، موسیقی یَلدایی هم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود. هنوز هم در لرستان همزمان با شب یَلدا شعرهای محلی با مقام موسیقایی موسوم به «چهل سرو» خوانده می‌شود. (لُرهای خرم آباد و حومه، آن را به صورت آوازی، و لک‌ها با تنبور می‌خوانند)این شعر‌خوانی‌ها که به صورت آوازی است با رقص‌های محلی لرستان درهم می‌آمیزد….در تبریز در موسم یَلدا «عاشیق‌ها» مى‌نوازند و کوراوغلو Koroğlu می‌خوانند. در کرمان موسیقی جزئی از مراسم‌ شب یَلدا محسوب می‌شود. زمان قدیم در جنوب کرمان در شب یَلدا داستان‌های «شاهنامه خرم و زیبا» را؛ به همراه ساز قیچک‌(چنگ) اجرا می‌کردند.(شاهنامه خرم و زیبا؛ غیر از شاهنامه فردوسی است)همچنین مراسم دیگری با عنوان «دیهو»، به شب چله اختصاص دارد که شعرهای کوتاه چهار کلمه‌ای خوانده می‌شود و با سازهایی مثل سه تار، دپ(دف) یا ترکیب تنبک و تار همراه می‌شود. ترکمن‌ها هم در شب یَلدا شعرهای «مختوم‌قلی فراغی» را می‌خواندند.متاسفانه الانه در شب‌ یَلدا آنچنان که باید، نوایی از سازهای قدیم ایران بلند نمی‌شود و برای شنیدن موسیقی یَلدایی باید کفش و کلاه کرد و به گوشه و کنار شهرهای ایران رفت و جستجو کرد. زمانی بود که این موسیقی شاد و حزین از لابه‌لای درزهای پنجره‌ها شنیده می‌شد و مرهم دل‌های خسته بود. آن زمان، هنوز موسیقی‌ به اصطلاح امروزی جایگزین نواهای قدیم عاشیق‌های آذربایجان، اسونه‌خوانی(افسانه خوانی) کرمان و قاره‌خوانی‌های لرستان نشده بود.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در آذربایجان‌غربی 

مراسم یَلدا در آذربایجان غربی به «چیلله گجه سی» موسوم است، به مقداری معین از فصل گرما یا سرما که در آن گرما یا سرما شدت می‌یابد چله گویند. برای مثال: «چله تموز» که اشاره به شدت گرما دارد. چله(چیلله)، مفهوم انتها و اوج و فراز را می‌رساند و واژه چیلله گئجه سی(نهایت کشیدگی شب)، را بیاد می‌آورَد. چیلله تموز(چله تابستان) یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان که چهل و پنج روز رفته از تابستان است. قیشین چیلله سی(چلّه‌ی زمستان) به معنای کشیدگی نهایی سرما است و گذشتگان می‌گفتند دو بار پیش می‌آید: یکی چهل روزه (بؤیوک چیلله) یکی بیست روزه (کیچیک چیلله) که سرما به اوج می‌رسد. «چیلله گئجه سی»(شب چلّه) تحت تأثیر باورهای عامه آغاز زمستان تلقی شده‌است….مراسم یَلدا در آذربایجان غربی (چیلله گجه سی) برای اعضای خانواده فرصتی فراهم می‌کرد که همه کنار هم بنشینند و تا پاسی از شب با هم باشند. آیین‌های شب یَلدا در استان آذربایجان‌غربی هم, مشابهت‌های زیادی با سایر نقاط ایران دارد و هم ,برخی از این آیین‌ها و رسم‌ها ریشه در باورهای قومی و منطقه‌ای مردم این استان دارد. در شماری از روستاهای آذربایجان یکی از شب‌های وسط زمستان را به مناسبت عقب‌نشینی سرما «چیلله قوودی» به معنی فراری‌دادن چیلله که سمبل تاریکی و سوز سرما است نام نهاده و مراسم شادی و شب چره و هر آنچه که درتوان‌شان است برپامی‌دارند. دراین شب در پشت بام و گاه درحیاط خانه‌ها، پشته‌های کوچک آتش روشن می‌کنند، بویژه که بهار در راه است. این آتش‌افروزی البته غیر از آتش چهارشنبه سوری است.از قدیمی‌ترین رسوم منطقه آذربایجان در شب چله برگزاری جشن خدر(خضر نبی) و قورتولوش بایرامی(عید نجات) است که نشان از باورهای ایرانیان باستان دارد. در نقده، پیرانشهر، اشنویه و مهاباد، در شب یلدا(شه وی چله) بیت‌خوان‌ها به خواندن اشعار کردی می‌پردازند. بازی‌های سنتی مثل جوراب‌بازی(جورابین) و فنجان‌بازی هم مرسوم است. اگر آن شب برف ببارد، همه شاد و شنگول می‌شوند چون معتقدند نشان از برکت دارد. شب یلدا یا همان «شه وی چله»، در شهر تکاب زنان و دختران بر دست‌های خود حنا می‌بندند و مردم به جهت رونق و برکت در کسب و کار بر پشت بام‌های خود گندم برشته می‌ریزند. غذای مرسوم آن شب آش کشک است،همچنین، نوعی غذا که با آرد برنج و گندم، و زعفران و گلاب تهیه می‌‌کنند.(کاچی)در گذشته که زمستان‌ها سوز بیشتری داشت و لوازم گرمایشی وضعیت امروزین را نداشت بانوان آذربایجانی برای گرما بخشیدن به شب چله در روزهای نخست پاییز اقدام به تهیه نوعی سوخت سنتی به نام «کوندالا» می‌کردند که به صورت گداخته در داخل یک سینی و در زیر کرسی قرار می‌گرفت وگرمای شادی‌آوری را به اتاق می‌بخشید. این سوخت سنتی ترکیبی از زغال و خاکستر درخت مو بود که با کمی آب ترکیب می‌یافت و شکل گلوله‌ای پیدا می‌کرد و در طول زمستان استفاده می‌شد.شب چله، بزرگترها قصه کوراوغلو، آرشین مالالان و داستان‌های حماسی و عاشیقی را برای نوه‌های خویش تعریف می‌کردند. غذای مخصوص این شب نیز در قدیم کوفته بود و با حضور بر سر سفره اعضای هر خانه این غذا مشاهده می‌شد.«ائویز آباد اولسون» (خانه تان آباد باد)، «پایینیز چوخ اولسون» (نعمت تان به وفور)، «تانری خوشلوق وئرسین» (خداوند همیشه دلخوشتان کند) و نظایر اینها از جمله دعاهای شب یَلدا بود.خانواده‌ها در ارومیه در شب یَلدا نوعی حلوای محلی موسوم به «داش حالوا» می‌پختند که بچه‌ها کشته مُرده آن بودند. حلوای هویج و گردو هم سر سفره گذاشته می‌شد. یکی از غذاهای شب یَلدا؛ خشیل بود. برای تهیه آن بلغور را خیس می‌کردند و بعد از چند ساعت با آب می‌پختند تا آب آن کشیده شود. سپس می‌گذاشتند تا سرد شود. بعد ۴ قاشق آرد را در ۴ پیمانه آب سرد حل کرده، بلغور پخته شده را به آن اضافه نموده و روی حرارت قرار می‌دادند و هم می‌زدند تا غلیظ‌تر از هلیم(حلیم) شده، بوی خامی آرد از بین برود. آماده که می‌شد این خشیل را در ظرفی ریخته، وسط آن را گود کرده و شیر و عسل می‌ریختند و اطراف آن را نیز کره‌ی آب شده اضافه می‌کردند و با شیره، مزه آن را به حد اعلا می‌رساندند. آداب و آئین‌های کهن بتدریج تحلیل می‌روند و شاید فراموش هم بشوند مگر آن که یادآوری شوند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

شب یَلدا در آذربایجان شرقی

هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجان‌شرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) می‌خوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمی‌کنند. در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور می‌گذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان می‌کردند یا در کاه قرار می‌دادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیق‌ها» مى‌نواختند.

(عاشیق‌ها خنیاگران محلى هستند که اشعار و موسیقى آنان برگرفته از موسیقى مردمى است). عاشیق‌ها در حین اجراى برنامه داستان مى‌خواندند، فى البداهه شعر سروده و ساز مى‌زدند. قصه‌ هم می‌گفتند که ریشه در افسانه‌هاى کهن ایرانى داشت. حکایاتی مثل کوراوغلو و نگار، و «قربانى و پرى»، از قصه‌های مشهور عاشیق‌ها بود.در شب یَلدا درست زمانی که ریش سفید خانواده با چاقو هندوانه را قاچ می‌کرد؛می‌گفت قادا بلامیزی بو گئجه کسدوخ (بلاهای خودمان را امروز بریدیم). در تبریز پوست‌ میوه و اشغال‌ها را درآب روان می‌ریختند و این رفتار را خوب و خوش‌یُمن می‌دانستند. البته همه معانی نمادین داشت.بعد از خوردن تنقلات و میوه بزرگان خانواده به نقل حکایات و داستان‌هایی از حماسه‌های ملی این سرزمین نظیر، اصلی و کرم، بایاتی خواندن و ضرب‌المثل پرداخته و تا پاسی از شب به صحبت و گفت‌وگو مشغول می‌شدند. زنان معمولا تا پایان چله کوچک خانه تکانی نمی‌کردند و معتقد بودند اگر در طول این دو چله کسی خانه تکانی نماید، چله او را نفرین خواهد کرد و اگر چله کسی را نفرین کند به نکبت و بدبیاری گرفتار می‌شود.

چیله چیخار بایراما بیر آی قالار… باخ فلکین گردش و غوغاسینا

وقتی چله تمام شد یک ماه به عید باقی می‌ماند…و اینک تو نظاره کن گردش و غوغای فلک را…شهریار؛ شب‌نشینی‌های زمستان و نقل داستان‌ها و روایات را در منظومه «حیدربابایه سلام» به تصویر کشیده‌است:

قاری ننه گئجه ناغیل دینده

کولک قالخیب قاپ – باجانی دوینده

قورد گئچینین شنگولوسون یینده

من قاییدیب بیرده اوشاق اولئیدیم

بیر گول آچیب – اوندان سورا سولئیدیم

قاری ننه چو قصّه شب ساز می‌کند

کولاک ضربه‌ای زده در را باز می‌کند

با گرگ – شنگلی سخن آغاز می‌کند

ای کاش باز گشته به دامان کودکی

یک گل شکفتمی به گلستان کودکی

ـــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: سایت همنشین بهار http://www.hamneshinbahar.net/

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.