رُمان طاعون آلبرکامو، کتابی برای روزهای کرونایی/ نسیم خاکسار

طاعون در این کتاب نمادی برای همه آن نیروهایی هستند که علیه بشریت برخاسته‌اند: فاشسیم است و انواع دیکتاتوری ها و از این قبیل. کامو در دوره‌هایی از زندگی‌اش در مبارزه سیاسی علیه فاشیسم شرکت داشت و در حزب کمونیست نیز فعالیتهایی می‌کرد، بعدها در امر مبارزه برای آزادی بشریت به تفکری رسید که آن را در کتاب طاعون بازتاب می‌دهد. تفکر او در این دوره در واقع ادامه همان تفکر و تردیدی است که شکسپیر در وجود هاملت و جهان نگری او از آن سخن می‌گوید…

کد خبر : 4323
تاریخ انتشار : شنبه 16 اسفند 1399 - 8:25

نقد و نظری بر رُمان طاعون آلبرکامو، کتابی برای روزهای کرونایی:

رمان طاعون نوشته آلبرکامو از جهاتی نکته‌ها و لحظه‌های داستانی ناب و گیرایی دارد که خواندن آن در این روزهای کرونایی بسیار جالب و تامل برانگیز است.

اران، یکی از شهرهای الجزایر دچار طاعون می‌شود. دکتر ریو نخستین کسی است که با خوردن پایش به لاشه موشی مرده در پاگرد پله‌ی خانه‌اش متوجه این بیماری می‌شود. کامو این کتاب را بعد از پایان جنگ جهانی دوم نوشته است. طاعون در این کتاب نمادی برای همه آن نیروهایی هستند که علیه بشریت برخاسته‌اند: فاشسیم است و انواع دیکتاتوری ها و از این قبیل. کامو در دوره‌هایی از زندگی‌اش در مبارزه سیاسی علیه فاشیسم شرکت داشت و در حزب کمونیست نیز فعالیتهایی می‌کرد، بعدها در امر مبارزه برای آزادی بشریت به تفکری رسید که آن را در کتاب طاعون بازتاب می‌دهد. تفکر او در این دوره در واقع ادامه همان تفکر و تردیدی است که شکسپیر در وجود هاملت و جهان نگری او از آن سخن می‌گوید. هاملت در این فکر است چگونه علیه قتل و جنایت برخیزد و خود مرتکب قتل نشود. اگر در تردیدهای هاملت در عمل کردن؛ آن هم برای یافتن حقیقت، مرگ اوفیلیا و قتل پولونیوس ( پدر اوفیلیا ) توسط هاملت و بعد مرگ لایرتیس و خود هاملت پیش می‌آید و این نوع جستجوی اخلاق گرایانه در عدالت خواهی، در عمل شکست می‌خورد، اما آلبرکامو در رمان طاعون‌اش با خلق شخصیتی چون دکتر برنار ریو و عمل او چون پزشک تلاش می‌کند راهی در این راه بن بست بگشاید. او که در یکی از نمایشنامه‌های خود به نام “عادل ها” که درباره یک گروه سیاسی است که قصد کشتن گراندوک، عموی تزار را دارند، مسئله اخلاق و عمل را پیش کشیده است، در طاعون، عمل درست مبارزه علیه بی عدالتی را که به هیچ گناه و قتل دیگری نمی‌انجامد، در وجود دکتر ریو و عمل پزشکی او می داند. اگر در عمل سیاسی و مبارزاتی عدالت خواهانه، امکان خطا در داوری وجود دارد، در کار پزشکی هدف نه نابودی فرد یا افرادی بلکه شفای مردم عمده است. دکتر ریو فقط بیماران را مداوا می‌کند و علیه طاعون به مدد شهروندان برای شفایشان برمی‌خیزد. جایی در کتاب دکتر ریو در پاسخ به پرسش رامبر، خبرنگاری که در انتها پذیرفته با گروه دکتر ریو برای نجات بیماران و مردم شهر از این بیماری همراه شود و به آن‌ها کمک کند می‌گوید:

” آه، انسان نمی‌تواند در عین حال هم درمان کند و هم بداند. پس با آخرین سرعتی که ممکن است درمان کنیم. این ضروری‌تر است.”( ص ۲۴۲)

در این راه ژان ترو، یکی از کسانی که به تصادف به آن شهر آمده بود، آستین بالا می‌زند و تا لحظه مرگ همراه و یار دکتر ریو در کمک به شهروندان می‌ماند. شخصیت او در این رمان برجستگی زیادی دارد. او در کودکی همراه پدرش که شغل دادستانی داشته است شاهد محکوم شدن آدمی به اعدام توسط پدرش بوده است. دیدن چهره نزار آن محکوم او را از همان کودکی به بیزاری از پدر و عمل دادستانی یا داوری درباره گرفتن جان دیگری کشاند و خانه را ترک کرد و زمانی برگشت به خانه و نزد مادرش، که پدر مرده بود. در زندگی و شخصیت اوست که کامو دراین کتاب نگاه اخلاق گرایانه‌اش را در امر عدالت جویی صورتی مجسم می بخشد. برخورد او و دکتر ریو با رامبر و کمک به او برای فرار از شهر که ناراحت از بسته شدن مرزهای اران، نمی‌تواند شهر را ترک کند، نشان می‌دهد تا چه اندازه آنان اخلاق را در همان زمان که سخت درگیر مبارزه و تلاش برای نجات مردم از بیماری طاعون بودند رعایت می‌کردند. برای آشنایی بیشتر با فضا و جهان حسی و اندیشگی رمان سطرهایی از این کتاب را در زیر می‌آورم.

در این سطرها، ریو از اضطراب‌هایش از شیوع طاعون می‌گوید:
” ریو وقتی شهر خود را که تغییر نکرده بود از پنجره نگاه می‌کرد، تازه پیدایش آن دلهره را که اضطراب نامیده می‌شد در خود احساس می‌کرد. می‌کوشید در مغز خود، آنچه را که از این بیماری می‌دانست گردآوری کند. ارقام در حافظه اش موج می‌زد و با خود می‌گفت قریب سی طاعون بزرگ که تاریخ به خود دیده در حدود صد میلیون نفر را کشته است.

اما صد میلیون مرده یعنی چه؟…. دکتر ریو، طاعون قسطنطنیه را به خاطر می‌آورد که به گفته پروکوپیوس( مورخ بیزانسی در اواخر قرن پنجم) در یک روز ده هزار کشته داده بود. ده هزار کشته یعنی پنج برابر جمعیت یک سینمای بزرگ. این است آن چه باید کرد: مردمی را که از پنج سینما خارج می‌شوند باید یک جا جمع کرد و به یکی از میدان‌های شهر برد و آن جا دسته جمعی کشت تا این رقم کمی روشن‌تر دیده شود. ( ص ۷۳)

ژان تارو گفتگوی جالبی دارد با رامبر، خبرنگاری که در اران گیر افتاده و به دلیل بسته شدن مرزها نمی‌تواند از اران بیرون برود و به نامزدش که همدیگر را خیلی دوست دارند ملحق شود. وقتی ژان تارو که همراه دکتر ریو سخت درگیر مداوای بیماران شهر است خبر می‌شود که رامبر موفق شده راهی برای بیرون رفتن از شهر پیدا کند به او می‌گوید:

  • از موفقیت او خوشحال است و رامبر باید مواظب خودش باشد.
    (رامبر با شنیدن این حرف، با توجه به این که در واقع او حس می‌کند از قبول مسئولیت برای کمک به دکتر ریو و مردم کنار کشیده) از او می پرسد: در این حرفتان صمیمی هستید؟
    تارو شانه هایش را بالا انداخت و گفت: در سن و سال من آدم اجباراٌ صمیمی است. دروغگویی خیلی خسته کننده است.( ص ۲۳۸)

صحنه مرگ ژان تارو، تراژیک ترین بخش این کتاب است. کامو هنگام نوشتن آن از زبان شعر و نمایش استفاده کرده تا مرگ حماسی این قهرمان دوست داشتنی کتاب را از زبان دکتر ریو توصیف کند.

“تارو ناگهان به سوی دیوار برگشت و با ناله‌ای تو خالی جان داد؛ چنان که گویی در گوشه ای از وجود او سیم حساسی پاره شد.”
و بعد ادامه می دهد

“شبی که به دنبال آن آمد، دیگر شب نبرد نبود، بلکه شب سکوت بود. در این اتاق بریده از دنیا بر فراز این جسد که اکنون لباسی به تن داشت، ریو گسترش آن آرامش حیرت‌آور را احساس کرد که چندین شب پیش، در روی تراس بر فراز طاعون و به دنبال حمله به دروازه‌ها برقرار شده بود. از هم اکنون به همان سکوتی می‌اندیشید که در بستر خالی مردگان احساس می‌شد. همه جا همان وقفه، همان فاصله با شکوه و همان آرامشی بود که به دنبال نبردها می‌آمد. و این سکوت، سکوت شکست بود. اما این سکوتی که اکنون دوست او را در برگرفته بود، متراکم‌تر بود. و با سکوت کوچه‌ها و شهر آزاد شده از طاعون چنان تطبیقی داشت که ریو احساس کرد این بار شکست نهایی است، همان سکوتی که جنگ ها را پایان می‌دهد و از صلح و آرامش، عذاب علاج ناپذیری می‌سازد. دکتر نمی‌دانست که آیا تارو به هنگام مرگ به آرامش دست یافته است یا نه. اما دست کم در این لحظه می‌دانست که دیگر برای خود او آرامشی امکان نخواهد داشت، همان طور که برای مادر جدا شده از فرزند یا برای مردی که دوستش را کفن می‌کنند آرامشی وجود ندارد. در بیرون همان شب سرد بود و ستارگان یخ زده در آسمان روشن و منجمد.( ص ۳۲۲)

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.