خاطرات زندان محمدرضا منصوری/ جدایی از سازمان مجاهدین
دکتر محمدرضا منصوری در سال ۱۳۳۰ش در تهران و در خانواده مذهبی متولد شد، پدرش ساعت فروشی داشت و بعد از انقلاب، بیشتر در کارهای تعاونی و خیریه فعالیت می کرد. برادرانش از مبارزان و زندانیان سیاسی دوره پهلوی دوم بودند. او در سال ۱۳۴۸ از دبیرستان علوی فارغ التحصیل شد و در سال ۱۳۴۹
دکتر محمدرضا منصوری در سال ۱۳۳۰ش در تهران و در خانواده مذهبی متولد شد، پدرش ساعت فروشی داشت و بعد از انقلاب، بیشتر در کارهای تعاونی و خیریه فعالیت می کرد. برادرانش از مبارزان و زندانیان سیاسی دوره پهلوی دوم بودند. او در سال ۱۳۴۸ از دبیرستان علوی فارغ التحصیل شد و در سال ۱۳۴۹ بعد از قبولی در کنکور سراسری، وارد دانشکده ی پزشکی دانشگاه تهران شد و تحصیل در رشته ی پزشکی را آغاز کرد. ورود او به دانشگاه تهران، مصادف با آغاز جنبش های مسلحانه و دانشجویی علیه رژیم شاه بود. در آنجا بود که با سازمان مجاهدین خلق که در آغاز جنبشی مذهبی و مورد تأیید علمای مبارز نیز بود، آشنا گردید. همکاری او با این سازمان، وی را همچون برادرانش به وادی مبارزه با شاه کشاند. دکتر منصوری در ۱۴ بهمن ۱۳۵۳ مصادف با شروع سال پنجم درسی، به جرم فعالیت های مخفی سیاسی و در ارتباط با سازمان دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. او با تحمل ۴ سال زندان سرانجام در ۲۱ دی ۱۳۵۷ یک ماه مانده به پیروزی انقلاب و مصادف با فرار شاه از ایران از زندان آزاد شد. وی در دهم اسفند سال ۵۷ و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مجددا وارد دانشگاه شد تا به درسش ادامه دهد. او در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ تحمیلی در حالیکه صاحب فرزند شده بود، درست ده روز بعد از شروع جنگ، به جبهه ی سومار و اسلام آباد غرب رفت و عضو کمیته ی اعزام نیروی وزارت بهداشت و بسیج جامعه ی پزشکی گردید. منصوری در سال ۱۳۶۰ فارغ التحصیل پزشکی عمومی شد. پس آن دکتر در سال ۱۳۶۱ کنکور تخصصی داد و وارد رشته ی تخصصی چشم شد. در سال ۱۳۶۴ موفق به دریافت بورد تخصصی چشم پزشکی شد و در همان سال به عنوان عضو هیئت علمی در دانشگاه علوم پزشکی تهران استخدام گردید. مسئولیت های دکتر در فاصله ی سال های ۱۳۶۷ تا ۱۳۹۲ به ترتیب؛ ریاست دانشگاه علوم پزشکی مازندران، گذراندن دوره ی فوق تخصص عمل های شبکیه ی چشم و برعهده گرفتن مسئولیت بیمارستان فارابی، سرپرست دانشگاه علوم پزشکی تهران، مشاور وزیر و نماینده ی وزیر در شورای عالی برنامه ریزی پزشکی، می باشد.
خاطرات دکتر محمدرضا منصوری ، روایت مستندی از فضای داخل زندان و فعالیت سازمان مجاهدین در زندان و جذب آنها در دهه ی ۱۳۵۰ که از زبان یکی از جوان ترین زندانیان سیاسی این دهه ارائه گردیده است:
موقعی که محکوم به حبس ابد و به بند ابدیها منتقل شدم، برادرم جوادآقا هم آنموقع در همان بند ابدیهای زندان قصر بود.
از مدتها قبل از ورود من به این بند، جوادآقا با زندانیان سازمان مجاهدین [خلق] مسئله پیدا کرده بود، اعتراض جواد آقا به مسائل اعتقادی، سیاسی، جزوههای آموزشی و موضعگیریهای سازمان نسبت به جریانات بیرون از زندان، باعث بایکوت شدن او توسط سازمان شده بود.
وقتی وارد بند ابدیها شدم، نمیدانستم برادرم سر این قضایا با مجاهدین خلق مسئله پیدا کرده است. برای همین سازمان زودتر و قبل از اینکه من از قضیه مطلع شوم و در این خصوص با برادرم صحبتی بکنم و دیدگاههای او را بدانم، شروع به وارونه کردن حقایق و جلب نظر من کرد. دیدم که نزد من علیه جوادآقا دارند سمپاشی میکنند که جواد هم مشکلدار شده و نظراتی علیه سازمان دارد. آنموقع من هنوز موضعی غیر از موضع سازمان نداشتم؛ یعنی تصور من این بود که موضعگیریهای سازمان درست است، لذا موضع جواد آقا در برابر اقدامات سازمان برایم جای تعجب بود و حتی ناراحت شدم که چرا برادرم اینطوری شده و به قول سازمان مسئلهدار شده است.
اعضای سازمان برای اینکه من حقیقت را متوجه نشوم، کل وقت مرا در زندان طوری پر کرده بودند که فرصت نکنم یک صحبتی با برادرم بکنم و کم و کیف این مسئله را از جواد آقا بپرسم؛ تا اینکه یکبار خود جوادآقا با حالت گلایه به من گفت: «وقتی که بیرون زندان بودی، بیشتر از الآن که آمدی زندان، با تو حرف میزدیم تو کمتر از آنموقع با ما صحبت میکنی!» قبل از اینکه به زندان بیفتم، هفتهای دو بار به ملاقات جوادآقا در زندان میرفتم و با هم زیاد صحبت میکردیم، آنوقت گوشهای از صحبتهایش را با سازمان مجاهدین، برایم توضیح داد و اینکه اصل قضیه چیست. در آن موقع بود که متوجه شدم اینها چهطور با برنامهریزی قبلی، وقت مرا پر کردهاند که حتی من با برادرم، کوچکترین صحبتی نداشته باشم؛ چون احتمال میدادند جوادآقا بتواند حرفهایش را به من بزند و آن وقت من هم از سازمان بریده و جدا شوم….
وقتی به بند ابدیها منتقل شدم، چند نفر از بچههای آنموقع سازمان مجاهدین هم در این بند بودند. در داخل زندان، سازمان بر روی افراد به صورت برنامهریزی شده کار میکرد و نهایتاً او را جذب سازمان مینمود؛ لذا با شناخت و سابقهای که از پروندهام داشتند، برای جذب من هم برنامهریزی کرده بودند.
اول علی زرکش سراغ من آمد و اظهار آشنایی و دوستی نمود و چند جلسه راجع به برنامههای داخل زندان صحبت کرد. زرکش آنموقع عضو شاخص سازمان مجاهدین در زندان بود و بعد مسعود حقگو را به عنوان مسئول آموزش و رده بالاتر من تعیین کرد.
آموزش ایدئولوژیک من زیر نظر حقگو شروع شد. هرچه جلوتر میرفتیم به مارکسیستی بودن مسائلی که آموزش میداد، بیشتر پی میبردم. یک روز به او گفتم: مسعود! این برنامهها و تحلیلها که تو آموزش میدهی، بوی کمونیستی میدهد، شما دارید مارکسیسم را درس میدهید ولی به اسم اسلام و از اسلام یا قرآن برای درستی ادعایتان، شاهد میآورید. اصول مارکسیسم را میبینید ولی نمیآیید ببینید که اسلام در همان مورد نظرش چیست و برای توجیه آن، از این طرف و آن طرف آیه یا حدیث مناسب پیدا میکنید؛ ولی اصل ادعایتان اصول مارکسیسم است.
تز آموزشی سازمان اینگونه بود که برای همه اعضا اینطور جا میانداختند که کمونیستها هرچه میگویند درست میگویند و ما هم در قرآن و اسلام، اصول مارکسیسم را داریم.
انتقاد من به تحلیلهای حقگو گران تمام شد و فکر کردند که من هم دارم به قول خودشان مسئلهدار میشوم. علی زرکش که مسئول رده بالاتر بود، آمد و دوباره با من صحبت کرد. به او هم گفتم که شما این تحلیلهایی که میکنید و این حرفها که مسئول آموزش من زده و این کلاسهایی که برای من گذاشتید، همه توجیه اصول مارکسیسم به نام اسلام است. او هم نتوانست مرا قانع کند و نهایتاً گفت که من یک جلسه میگذارم تو با پرویز یعقوبی هم صحبتی داشته باش.
پرویز یعقوبی یک رده بالاتر از زرکش بود. یکی دو جلسه هم او تلاش کرد تا مرا قانع کند؛ ولی من متقاعد نشدم و بدین ترتیب تلاش سازمان برای جذب من در زندان به جایی نرسید و من هم از سازمان مجاهدین بریدم و با آنها قطع رابطه کردم.
منبع: خاطرات دکتر محمدرضا منصوری، مهدی قیصری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
برچسب ها :پرویز یعقوبی ، دانشگاه تهران ، دبیرستان علوی ، دکتر محمدرضا منصوری ، زرکش ، سازمان مجاهدین خلق
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰