فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق به روایت خسرو تهرانی(۱)

قسمت ضمیمه پایان نامه خسرو قنبری تهرانی ، به تاریخچۀ مختصر سازمان مجاهدین خلق از مجموعۀ فعالیت‌ها، مواضع و عملکرد سازمان پرداخته شده است. این نوشته می‌تواند مکمل موضوع اصلی پایان نامه باشد و در حقیقت برای استفادۀ بهتر از آن و روشن شدن بخشی از مفروضات اثر آمده است. فراز و فرود سازمان مجاهدین

کد خبر : 3917
تاریخ انتشار : چهارشنبه 26 آذر 1399 - 20:06

قسمت ضمیمه پایان نامه خسرو قنبری تهرانی ، به تاریخچۀ مختصر سازمان مجاهدین خلق از مجموعۀ فعالیت‌ها، مواضع و عملکرد سازمان پرداخته شده است. این نوشته می‌تواند مکمل موضوع اصلی پایان نامه باشد و در حقیقت برای استفادۀ بهتر از آن و روشن شدن بخشی از مفروضات اثر آمده است.

فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق به روایت خسرو تهرانی(۱)

فصل اول: دورۀ ۵۰ – ۱۳۴۴

  1. زمینه‌های سیاسی و اجتماعی تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایران۱

با روی کار آمدن جان کندی به عنوان رئیس جمهور آمریکا در ژانویۀ سال ۱۹۶۱ و سیاست‌های بین‌المللی مورد نظر جناح دموکرات‌ها که تا آن زمان دو دورۀ پیاپی ریاست جمهوری آمریکا را از دست داده بودند، سیاست جدیدی که می‌توان آن را سیاست فضای باز سیاسی نامید، از سوی دموکرات‌ها و به ویژه جان کندی تبلیغ و از آن بهره‌برداری شد.

مضمون این سیاست عبارت بود از دادن یک‌سری آزادی‌های سیاسی کاملاً محدود به احزاب و گروه‌های به اصطلاح اپوزیسیون (مخالف) سازش‌کار و عموماً لیبرال کشورهای تحت سلطه در چارچوب حفظ منابع آمریکا و رژیم‌های مورد آن تا از این طریق سوپاپ اطمینانی برای این جوامع تحت انفجار ایجاد شود، تا از مفر از افزایش بحران و ایجاد شورش و انقلاب توسط مردم محروم و مستضعف این کشورها جلوگیری کند.

جان کندی و دستگاه های تبلیغاتی و انتخاباتی حزب دموکرات آمریکا کوشیدند با طرح این سیاست جدید حداکثر استفادۀ تبلیغاتی و انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۰ را بکنند و همین قضیه یکی از عوامل بسیار مهم در شکست جمهوری خواهان و پیروزی دموکرات‌ها و روی کار آمدن جان کندی شد.

در این دوره و با همین سیاست بود که در سال ۱۹۶۰ به ویژه سال ۱۹۶۱ از سوی دموکرات‌ها و مقامات رسمی آمریکا انتقاداتی به برخی از عملکردها و شیوه‌های خشونت‌آمیز و دیکتاتوری‌های حاکم بر کشورهای تحت سلطۀ آمریکا به عمل آمد و همراه با پیشنهادهای اصلاحی در این زمینه در عمل نیز به برخی تغییرات و جابجایی مهره‌های حاکم بر این کشورها و همچنین اجرای اصلاحاتی در زمینه‌های اجتماعی شد.

این اصلاحات و رفرم‌ها تا آنجا که به ایران و حاکمیت دیکتاتوری رژیم شاه مربوط می‌شد، عبارت بود از روی کار آمدن دکتر امینی به عنوان چهرۀ به اصطلاح جدیدی در رأس کابینه و واداشتن شاه و جناح او به انجام یک‌سری اصلاحات آمریکایی تحت عنوان لوایح ششگانه که در سرلوحۀ آن اصلاحات ارضی قرار داشت.۲

آمریکا در نظر داشت با یک تیر دو هدف را بزند، از یک‌سو با انجام اصلاحات ارضی مورد نظر خود و نوکرانش دگرگونه‌ای در شیوۀ تولید فئودالی گذشته به وجود آورد و از این طریق بازار ایران را به عنوان بازار یک کشور سرمایه‌داری وابسته که رونق بخش بازارهای آمریکایی و صدور سرمایه به ایران می‌شد، توسعه بخشد و از سوی دیگر زمینۀ حرکت انقلابی را که همواره امکان عصیان و شورش آنها به دلیل وضعیت بسیار وحشتناکی که در آن به سر می‌بردند وجود داشت، از بین ببرد.

رژیم شاه کوشید با بهره‌برداری تبلیغاتی از طرح و تصویب لوایح ششگانه،‌ اولاً به رشد هر چه بیشتر سرمایه‌داری وابسته ایران و حاکمیت این سیستم به جای سیستم فئودالی گذشته کمک کند و از این طریق به حل بخشی از بحران سرمایه‌داری آمریکا بپردازد و ثانیاً با سرگرم ساختن محرومان جامعه با یک‌سری اصلاحات آمریکایی مانع هرگونه حرکت مبارزه‌ای در میان آنان و نیروهای انقلابی شود.

حکومت شاه که از مدتی پیش یعنی در سال ۱۳۳۹ و در محدودۀ سیاست جدید آمریکا آزادی فعالیت احزاب و سازمان‌های سیاسی را در چارچوب مشروطۀ سلطنتی مجاز شناخته بود، بلافاصله پس از این جریان به تدریج جبهۀ ملی دوم و نهضت آزادی ایران وقت را غنیمت شمردند و کوشیدند با تدوین مرامنامه و اساسنامه به فعالیت سیاسی در جامعه بپردازند؛ آنها معتقد بودند شاه باید سلطنت کند نه حکومت و سازمان‌ها و احزابی همچون آنها بتوانند در چارچوب قانون اساسی و رژیم مشروطۀ سلطنتی به فعالیت سیاسی بپردازند و در نظر داشتند از طریق شرکت در پارلمان و به دست آوردن قدرت در مجلس رژیم شاهنشاهی به تدریج کابینه را به دست گیرند.

این احزاب صراحتاً و بارها مطرح کردند منافع آمریکا در این است که از آنها حمایت کند وگرنه درایران با یک جنبش و انقلاب سراسری روبرو خواهند شد. مهندس مهدی بازرگان در جلسۀ دادگاه خود به صراحت مطلبی به این مضمون گفت:‌ « آقایان! این آخرین موردی است که شما با مخالفین این چنینی روبرو می‌شوید و بعد از این دیگران با شما به زبان و نحوۀ دیگری برخورد خواهند کرد.۳ «نحوۀ دیگر» مفهومی جز مبارزۀ ریشه‌ای و مسلحانه علیه رژیم شاه نداشت!

جبهۀ ملی دوم در قبال برنامه‌های اصلاحی شاه، به صراحت این شعار را سر داد: «اصلاحات آری‌، دیکتاتوری نه!» و از جمله خواسته‌هایشان اجرای اصلاحات مورد نظر آمریکا به شیوۀ ملایم و کمتر همراه با خشونت از نوع محمدرضاشاهی آن بود و شیوۀ دیکتاتوری شاه اوضاع را از آنچه بود بدتر می‌کرد و آن به زیان آمریکا و منافع آن بود.

اما آنچه که در سطح جامعه می‌گذشت، با آنچه که مورد نظر جبهۀ ملی دوم و نهضت آزادی بود، بسیار تفاوت داشت. مردم ایران خواستار مبارزه‌ای جدی و سرنوشت ساز با آمریکا و همدستان آن بودند و برای آنها اصلاحات آمریکایی و شاهنشاهی مفهومی جز سرگرم ساختن و فریب آنها را نداشت. آنها که به چشم خود شاهد جنایات ۴۰ سالۀ خاندان پهلوی و نابودی مذهب، فرهنگ، اقتصاد و تمامی مقدرات این مملکت به دست آنها و اربابان انگلیسی و امریکایی‌شان بودند، نمی‌توانستند با چنین چاشنی‌هایی دل خوش و خود را بدان‌ها سرگرم کنند.

آنها تجربۀ ملی شدن صنعت نفت را که علیرغم یک‌سری پیروزی‌ها به دلیل حاکمیت خط لیبرالیسم و سازش گرایانه‌ و جدا شدن آن از مکتب اسلام و فرامین نجات بخش آن منجر به شکست شد، به خوبی به خاطر داشتند و لذا این بار با حرکت رهبر قائد اسلام و تشیع، حضرت آیت الله العظمی خمینی که از همان ابتدای مطرح شدن خط جدید آمریکا و به اصطلاح ایجاد فضای باز سیاسی در ایران تمامی اهداف شوم و خانمان برانداز آمریکا و رژیم شاه را به خوبی درک کرده بود و از همین رو در مقاطع مختلف این دوره در برابر اقدامات و حرکات شاه و رژیم کثیف و اربابانش با قاطعیت ایستادگی می‌کرد، توده‌های میلیونی مسلمان و مستضعف ایران به این حرکت پیوستند و تحت رهبری قاطع و اندیشمندانۀ امام و با شرکت وسیع در مساجد و دیگر اجتماعات و تظاهرات مخالف، خشم خود را از طرح‌ها و برنامه‌های آمریکا که از خارج تحمیل می‌شد و به وسیلۀ دربار و دولت اجرا می‌شد، به شدت تمام نشان دادند.

آمریکا و رژیم شاه که تا این زمان تصور چنین عکس‌العمل و حرکتی را از سوی روحانیت مبارز و در رأس آنها امام خمینی و مردم ایران نداشتند، خود را در بن‌بست عجیبی یافتند. برای حل این مشکل ابتدا کوشیدند با یک‌سری تبلیغات دروغین و اتهامان واهی علیه امام و روحانیت مبارز و یاد کردن از آن به عنوان «ارتجاع سیاه» مردم را از این رهبری جدا و آن را منفرد و منزوی کنند؛ اما نتیجۀ این کار درست به زیان خود آنها تمام شد و با گذشت زمان این جنبش شتاب بیشتری گرفت و گسترده‌تر شد و بیش از گذشته به عنوان سدی در برابر خواست‌ها و اهداف آمریکا و عوامل داخلی‌اش قد علم و چنان عرصه را بر رژیم تنگ کرد که او را مجبور ساخت در آستانۀ برگزاری رفراندوم قلابی ۶ بهمن سال۱۳۴۱ و علیرغم همه آزادی‌خواهی‌های دروغین اقدام به دستگیری تعداد وسیعی از روحانیون، روشنفکران، بازاریان و حتی دبیران جبهۀ ملی و نهضت آزادی – که بعضی از آنها آنقدرها هم آزادی نداشتند۴– و رفراندوم ۶ بهمن را برگزار کند.

رژیم پهلوی به رغم آن که ظاهراً موفق به کسب آرای اکثریت مردم در رفراندوم نمایشی‌اش شده و به اصطلاح لوایح ششگانه از سوی مردم به تصویب رسیده بود، لیکن خود بیش از هر کسی می دانست با حضور امام خمینی در صحنه‌ همواره امکان مخالفت و حتی شورش و انقلاب مردم وجود دارد و آن را به وضوح در هر یک از اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام و تأثیر فوق‌العادۀ آن روی مردم کوچه و بازار مشاهده می‌کرد. از این رو تصمیم گرفت به رغم تمامی دشواری‌ها و عواقب ناخوشایندی که دستگیری امام در پی داشت، به این کار مبادرت ورزد؛ زیرا بود و نبود آیت الله خمینی در صحنه برای او مسئلۀ حیات و ممات بود و از نظر رژیم برای نجات حکومت خود چاره‌ای جز این نمی‌توانست وجود داشته باشد.

بالاخره این تصمیم خطرناک در فردا شب عاشورای سال ۱۳۴۲ ش که در آن امام در مدرسۀ فیضیۀ قم طی یک سخنرانی تاریخی و باشکوه به رژیم شاه به عنوان یک رژیم ضد اسلام، ضد مردم و نوکر جیره‌خوار آمریکا حمله و آن را به شدت محکوم کرده بود، به مورد اجرا گذاشته شد و طی یک یورش برنامه‌ریزی در شب دوازدهم محرم امام را در قم دستگیر کردند و به تهران آوردند. هنوز ساعاتی از این حادثۀ مهم و اقدام جنایت‌آمیز شاه نگذشته بود که مردم قم و سپس تهران و ورامین مطلع و در فاصلۀ کوتاهی در تهران، فردای روز عاشورا برای روز بعد به راهپیمایی دعوت شدند و به خیابان‌ها ریختند و خشم و نفرت شدید خود را از این اقدام وحشیانۀ دشمن نشان دادند.

رژیم شاه ابتدا برای جلوگیری و سرکوب این تظاهرات از پلیس کمک گرفت، ولی دامنۀ تظاهرات و خشم شدید مردم به حدی بود که کوچکترین کاری از پلیس برنیامد و ارتش دخالت کرد و با گلوله هزاران تن از مردم محروم و بی‌پناه را که جرمشان تنها دفاع از اسلام،‌ امام و مخالفت با امپریالیسم آمریکا و نوکرانش بود در تهران، قم، ورامین و … در روز ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ به شهادت رسیانید و یا مجروح و مصدوم کرد.

پس از واقعۀ ۱۵ خرداد،‌ رژیم اگر چه توانست در سایۀ رعب و دهشت و با کشتار وحشیانه‌اش نوعی عقب‌نشینی را بر مردم و مبارزان تحمیل و آرامش را به جامعه حاکم کند؛ لیکن تا آنجا که به رژیم شاه،‌ مردم و نیروهای سیاسی مربوط می‌شد، ۱۵ خرداد به مثابۀ نقطۀ عطف تاریخی به حساب می‌آمد، بدین ترتیب کشتار در این روز اولاً ماهیت رژیم شاه را که تا آن روز می‌کوشید نقاب آزادی‌خواهی و طرفداری از مردم را به چهره کریه و ضد مردمی‌اش بزند، آشکار ساخت و مردم در خلال این تجربه به خوبی به ماهیت اصلی رژیم پی بردند و دانستند تمامی تبلیغات او دربارۀ آزادی،‌ بهبود وضع جامعه و … دروغ و فریبی بیش نبوده است و نیست.

ثانیاً در این مقطع کوس رسوایی تمام نیروهای سازش‌کار،‌ لیبرال و همچنین حزب توده که بی‌پرده از اصلاحات ارضی شاه به عنوان یک انقلاب مترقی ضد فئودالی یاد می‌کردند، زده شد و ۱۵ خرداد نقطۀ پایانی زندگی سیاسی این احزاب و سازمان‌ها و نقطۀ آغاز مرگ سیاسی‌شان بود و مردم در سایۀ این تجربه و رهنمودهای امام دریافتند دشمن اصلی آنها آمریکاست و آنچه رژیم شاه را قادر ساخت تا دست به این جنایت بزند و به حکومت خود ادامه بدهد، همانا پشتیبانی و حمایت نظامی و … آمریکا از رژیم محمدرضا شاه است و لذا لازمۀ مبارزه‌ با رژیم شاه مبارزۀ اساسی با امپریالیسم آمریکا، شوروی و سایر امپریالیست‌های سلطه گر و نوکران آنها در ایران است و این همان نکتۀ اصلی بود که هم لیبرال‌ها و سازش‌کاران با آن مخالف بودند و هم حزب توده که به شوروی وابستگی داشت و کارگزاری آن را در ایران متقبل شده بود.

ثالثاً‌ ۱۵ خرداد عین نفی خط مشی اصلاح‌طلبانه رفرمیستی پارلمانتاریسم و عوارض ناشی از این خط مشی و از جمله مبارزۀ مسالمت‌آمیز با رژیم شاه بود… که این نکته مورد توجه بسیاری از نیروهای مذهبی و غیر مذهبی قرار گرفت. از جمله گروه‌ مؤتلفۀ اسلامی، حزب ملل اسلامی، مجاهدین و برخی گروه‌های چپ نظیر فدائیان خلق و … همچنین برای درک این مسئله که باید برای عمیق‌تر کردن مبارزه به فعالیت سازمان یافته، متشکل، مخفی و دور از دسترس رژیم و ساواک پرداخت.۵

رابعاً و مهمتر از همه ۱۵ خرداد پایه و بنیانی برای حرکت انقلاب اسلامی شد که امام خمینی پایه‌گذار آن بود که بالاخره توانست پس از پانزده سال و در سایۀ کوشش‌های خستگی‌ناپذیر مردم ایران و رهبری داهیانۀ قاطع امام خمینی به ثمر برسد. اگر به ۱۵ خرداد از زاویه مبانی فوق‌الذکر و به ویژه نتیجۀ چهارم بنگریم، در خواهیم یافت ۱۵ خرداد نه تنها روز شکشت آمریکا و رژیم شاه، بلکه روز پیروزی امت اسلامی و انقلابی ایران بود و خون شهیدان آن روز سرچشمۀ رود عظیم و خروشانی شد که پانزده سال بعد همچون سیلی توانست بساط رژیم سلطنتی از ریشه برکند و انقلاب اسلامی ایران را در ۲۲ بهمن به پیروزی درخشان برساند.

  1. تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایران

محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و حسین [عبدالرضا] نیک‌بین (معروف به عبدی) از دانشجویان دانشگاه تهران در سال‌های ۴۲ – ۱۳۳۹ بودند. محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن از اعضای برجستۀ انجمن‌های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و همچنین اعضای نهضت آزادی ایران و از فعالان بخش دانشجویی آن بودند. حسین نیک‌بین گرایش‌های مذهبی کمتری داشت و از اعضای نهضت آزادی بود که در سال ۱۳۴۱ به دلیل فعالیت‌های سیاسی تشکیلات را رها کرد و با دو نفر مزبور و دیگر فعالین سیاسی عضو نهضت آزدی همفکری و همکاری داشت.

این سه تن که اساساً‌ در بخش دانشجویی نهضت آزادی و در محیط دانشگاه و دانشجویان فعالیت می‌کردند، از همان ابتدای تشکیل نهضت همراه افراد دیگری که طرز تفکر مشابه آنها داشتند، مرتباً‌ به رهبران نهضت آزادی به دلیل سازش‌کاری و عدم قاطعیت در برخورد با رژیم انتقاد می‌کردند.

این انتقادات به خصوص در مقطع ۶ بهمن سال ۱۳۴۱ بالا گرفت و در طول زندان و با پیش آمدن ۱۵ خرداد عمق بیشتری یافت و موجب شد پس از آزادی محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن در شهریور سال ۱۳۴۲ از زندان این دو همراه عبدی جمع‌بندی از وضعیت سیاسی موجود، دلایل شکست نهضت آزادی و دیگر جریانات سیاسی در رهبری مبارزات مردم و عواملی که موجب قتل عام هزاران تن از مردم بیگناه شد، به عمل آورند. این جمع‌بندی که در مراحل بعدی و با بررسی و مطالعۀ بیشتر توسط این افراد تکمیل شد، رئوسی به قرار زیر داشت:

  1. دشمنان اصلی مردم ایران: آمریکا و دیگر امپریالیست‌های غرب هستند که آمریکا در رأس آنها قرار داد و رژیم شاه به عنوان مزدور و دست نشانده آمریکا عمل می‌کند و تمامی برنامه‌ها و خط مشی‌ها از سوی آمریکا، این قدرت امپریالیستی به او دیکته می‌شود. از این رو باید جهت اصلی مبارزه متوجه آمریکا باشد و هرگونه انحراف از این مسئله نوعی سازشکاری و خیانت به مردم ایران تلقی می‌شود.
  2. جریان‌هایی نظیر نهضت آزادی و بیش از آن جبهۀ ملی از آن جهت که هدف اصلی‌شان مبارزه با آمریکا نبود و می‌خواستند در چارچوب حفظ حاکمیت سلطۀ آمریکا در ایران و رژیم سلطنتی شاه از یک سو و مبارزه به شیوۀ دموکراسی غربی و به اصطلاح مبارزۀ پارلمانی و اتخاذ شیوه‌های مسالمت‌آمیز از سوی دیگر فعالیت کنند،‌ قادر به رهبری مبارزات مردم نبوده و باید با آنها مخالفت شود.۶

یکی از مهمترین دلایل شکست قیام ۱۵ خرداد وجود احزاب و سازمان‌های سازش‌کاری نظیر جبهۀ ملی و همچنین نهضت آزادی بود که علیرغم داعیۀ رهبری مبارزات مردم و آمادگی توده‌ها برای مبارزۀ ضد امپریالیستی و ضد رژیمی و فداکاری در این راه به دلیل اتخاذ خط مشی سازش‌کارانه‌شان که ناشی از ماهیت و طرز تفکر سیاسی‌شان بود،‌ منجر به شکست این جنبش شد.

۱۵ خرداد نقطۀ عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران به شمار می‌رود و مهمترین تجربه‌ای که می‌توان از این واقعۀ تاریخی گرفت، ضرورت پرداختن به یک مبارزۀ جدی و مسلحانه علیه امپریالیسم و رژیم شاه و طرد هرگونه خط مشی مسالمت‌آمیز در این زمینه است.۷

برای پرداختن به یک مبارزۀ جدی علیه امپریالیسم آمریکا و رژیم دست نشاندۀ آن قبل از هر چیز باید به تشکیل یک سازمان سیاسی مخفی، منضبط، متشکل و مکتبی با ایدۀ مذهبی اسلامی پرداخت. بدون وجود چنین سازمانی که عناصر آن از عناصر آگاه سیاسی مسلمان و در عین حال فداکار و از جان گذشته تشکیل می‌دهد، امکان مبارزۀ پیروزمند وجود نخواهد داشت.

استراتژی این سازمان باید مبتنی بر اسلام و قوانین آن بوده و هدف سازمان نیز نهایتاً باید حکومت اسلامی باشد. دربارۀ چنین تحلیلی از اوضاع و شرایط سیاسی این افراد تصمیم گرفتند شخصاً برای تشکیل گروه و سازمانی که بتواند اهداف مورد نظر آنها را برآورده سازد، اقدام کنند.

در این باره آنها با افراد مختلفی که در بیرون از زندان به آنها دسترسی داشتند تماس گرفتند و در این باره با آنها مشورت کردند، برخی از آنها نظیر این سه نفر که از اعضای انجمن‌های اسلامی دانشگاه و از فعالین دانشجویی نهضت آزادی ایران بودند، چندان روی خوشی به این مسئله نشان ندادند و برخی دیگر که عموماً از رده‌های پایین‌تر بودند از این کار استقبال کردندو جزو اولین افرادی بودند که به این تشکیلات جدید‌التأسیس پیوستند و در پیشبرد و تکامل آن نقش‌های مهمی ایفا کردند.

دربارۀ تشکیل سازمان و اهداف مورد نظر تا آنجا که نگارنده تحقیق کرده است، با هیچ یک از عناصر و شخصیت‌های مذهبی اعم از مراجع و فضلای حوزۀ علمیه و غیر آن صحبت و مشورتی به عمل نیامد. در این زمینه با رهبران نهضت آزادی نیز به دلیل زندانی بودن‌شان و به لحاظ امنیتی هیچگونه بحث و مشورتی نشد و رهبری سازمان به وجود آمدن تشکیلات را با برخی از رهبران نهضت آزادی نظیر آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر عباس شیبانی و مهندس عزت‌الله سحابی برای اولین بار در سال ۱۳۴۷ پس از آزادی این افراد از زندان در میان گذاشت.

  1. تاریخچۀ مختصر فعالیت سازمان مجاهدین در دورۀ ۵۰ – ۱۳۴۴

به دنبال بنیانگذاری سازمان و به عنوان اولین اقدام، کلاس‌های آموزشی از سوی محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن در تهران تشکیل شد که به توجیۀ [توصیه‌ی] آنها و از طریق مسئولین انجمن‌های اسلامی و یا نهضت آزادی در دانشگاه تابعۀ آنها، افراد قابل اطمینان و نسبتاً مستعد سیاسی و مذهبی در این کلاس‌ها شرکت می‌کردند؛ نمونۀ این افراد که در مواردی خود مسئولیت مستقیم انجمن اسلامی و یا واحد نهضت آزاد ی در دانشکده‌شان را به عهده داشتند، عبارت بودند از: ناصر صادق، بهمن بازرگانی، علی باکری، علی مهین‌دوست، حسین روحانی،‌ رسول مشکین‌فام و …

افراد مزبور در حوزه‌های سه نفره و معمولاً بدون آن که با عناصر دیگر حوزه‌ها ارتباط داشته باشند، تحت [یا] مسئولیت محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن شرکت می‌کردند و جلسات به صورت هفتگی برگزار می‌شد و در آن مسائل چهارگانۀ ایدئولوژی، اقتصاد، سیاست و تشکیلات آموزش داده و دربارۀ آنها بحث می‌شد. در کنار این جلسات آموزشی، برنامۀ کوهنوردی و یا جامعه‌گردی (رفتن به مناطق فقیر نشین و صحبت با مردم راجع به وضعیت زندگی و عقاید سیاسی، مذهبی‌شان و جمع‌بندی از این بازدید‌ها و استفاده از آن در مباحث کلاس‌های آموزشی، نوشتن مقاله و …) نیز مرتباً توسط افراد کلاس چه با حضور و چه بدون حضور او انجام می‌شد.

پس از گذشت چند ماه کلاس‌های آموزشی گسترش بیشتری یافتند، به طوری که محمد حنیف‌نژاد و سعید محسن به تنهایی قادر به ادارۀ همۀ آنها نبودند و از این رو به تدریج از افراد تحت آموزش دورۀ اول برای ادارۀ حوزه‌ها و کلاس‌های جدید که عموماً افرادی که در آنها شرکت می‌کردند در سطح پایین‌تری قرار داشتند،‌ استفاده می‌کردند و به این ترتیب افراد قدیمی‌تر در عین حال که به تکمیل دورۀ آموزشی خود می‌پرداختند، مسئولیت ادارۀ حوزه و کلاس‌های جدید را نیز به عهده می‌گرفتند.

شخص حسین [عبدالرضا]نیک‌بین (عبدی) از این امر مستثنی بود و به جز در موارد معدود و گاه منحصر به فرد، مسئولیت مستقیمی در ادارۀ کلاس‌ها نداشت. بالعکس وی وقت اصلی خود را صرف مطالعه و به اصطلاح کار تئوریک، تهیه و تنظیم مقالات و متون سیاسی و اقتصادی که بخشی از برنامۀ آموزشی کلاس‌ها و حوزه‌ها را تشکیل می‌داد، می‌کرد. عامل دیگری که در این تقسیم کار و مسئولیت‌ها بین عناصر و رهبری مؤثر بود، ناتوانائی عمومی عبدی در کارهای تشکیلاتی و آموزشی و متقابلاً توانایی بیشتر وی در کار سیاسی و تئوریک بود. به خصوص که خود عبدی از همان ابتدا آن طور که به نظر می‌رسید به دلیل عدم پایبندی قاطع به مذهب و اسلام و داشتن شخصیتی بینابین در این باره، نه خود علاقه‌ای به کار آموزشی و تشکیلاتی داشت و نه دو نفر دیگر مایل به این کار بودند.

برنامۀ آموزشی سازمان در چهار زمینۀ فوق‌الذکر در بدو ابتدایی و محدود بود، اما به تدریج و در جریان پیشرفت کار از نظر کمی و کیفی توسعه و گسترش بیشتری یافت و بعدها نیمی در سال ۱۳۴۷ و سال ۱۳۴۸ سه دورۀ مقدماتی، متوسط و عالی تشکیل شد که در بخش مربوط به برنامۀ آموزشی سازمان به تفصیل توضیح داده خواهد شد.

از جمله وظایف اعضا و به خصوص اعضای اولیۀ سازمان عضوگیری افراد قابل اعتماد پس از گذراندن دورۀ آموزشی و تحت نظر مسئول مربوطه بود. روند عضوگیری از همان ابتدا به طور جدی دنبال می‌شد، به صورتی بود که تعداد حوزه‌های سازان در بدو بنیانگذاری از حدود پنج مورد تجاوز نمی‌کرد، اما پس از گذشت حدود یک سال و نیم تقریباً به سه برابر میزان اولیه رسید. پس از تهران، فعالیت سازمان در برخی از شهرستان‌ها نظیر تبریز و شیراز نیز شروع شد و به خصوص در این شهرستان‌ها فعالیت سازمان به تدریج رشد و گسترش زیادی یافت.

در اواخر سال ۱۳۴۶ و اوایل سال ۱۳۴۷ در سازمان واقعه‌ای رخ داد که می‌توان آن را مهمترین اتفاق از بدو تشکیل سازمان تا آن روز تلقی کرد. به این ترتیب که عنصر سوم بنیانگذار بنا به دلایلی از سازمان کناره گرفت و تمامی کوشش‌های دو عنصر دیگر رهبری یعنی محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و همچنین علی اصغر بدیع‌زادگان که عملاً پس از گذشت حدود یک سال از تشکیل سازمان به عنوان یکی از اعضای رهبری سازمان انتخاب شده بود، به دلیل تغییر مواضع وی به جایی نرسید و عبدی که از مدتی پیش حالت و روحیه انفعالی پیدا کرده بود،‌ پس از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک عملاً‌ از فعالیت سازمانی و هرگونه همکاری با آن کناره گرفت.۸

به دنبال این حادثه نظیر رهبری آن روز سازمان و به خصوص شخص محمد حنیف‌نژاد این بود که عامل اصلی کناره‌گیری عبدی از سازمان و مبارزه و روی آوردن وی به زندگی عادی، ضعف ایدئولوژیک است و این ضعف با توجه به موضع بینابینی وی در برخورد با اسلام و ایدئولوژی اسلامی کاملاً قابل توجیه و تحلیل است. اولین نتیجه‌ای که از این تحلیل و جمع‌بندی به دست آمد، تکیه خاص روی بالا بردن سطح آموزش ایدئولوژیک و از این طریق ارتقای ایدئولوژیک افراد سازمان بود. در این زمینه به پیشنهاد محمد حنیف‌نژاد در سال ۱۳۴۷ گروهی تحت عنوان گروه ایدئولوژی مرکب از خود وی، علی میهن‌دوست و حسین روحانی تشکیل شد تا در سایۀ مطالعه و بحث جمعی وظیفۀ تدیون مباحث متون ایدئولوژیکی سازمان را به عهده بگیرند.

به دنبال تشکیل جمع ایدئولوژی کتب فلسفی و دیگر مکاتب، به خصوص مارکسیسم تا آنجا که در توان جمع بود مطالعه شد و دربارۀ مضامین مورد مطالعۀ بحث‌هایی در جمع صورت می‌گرفت. پس از این بحث‌های جمعی، به تدریج هر یک از افراد متونی را تحت عناوین زیر به رشتۀ تحریر درآوردند و اولین جزوه‌ منتشر شده تحت عنوان «شناخت» توسط حسین روحانی و دومین جزوه به نام «تکامل» توسط علی میهن‌دوست تهیه شد و سومین جزوه که « راه انبیاء، راه بشر» نام داشت به وسیلۀ محمد حنیف‌نژاد تدوین و بعداً‌ قرار شد کار گروه ادامه پیدا کند؛ ولی به دلایل مختلفی این کار ادامه پیدا نکرده و تنها خود محمد حنیف‌نژاد کوشید تا با استفاده از سه جزوۀ قبل و در تکمیل، تدوین و جمع‌بندی آنها، آخرین بخش ایدئولوژی یعنی جهان بینی را تدوین کند.

به رغم این که مدتی روی این کار وقت و انرژی گذاشت، لیکن جزوۀ تهیه شده به هیچ وجه با آنچه که مورد نظر بود، مطابقت نداشت و برای هر خواننده نه چندان واردی به زودی روشن می‌شد این جزوه بسیار ناقص و نارساست و آنچه را که به راستی در آن یافت نمی‌شود ایدئولوژی و جهان‌بینی اسلام است. این که چرا چنین وضعیتی پیش آمد و با این شرایط یک امر غیر قابل اجتناب بود یا خیر؟ مسئله ای است که باید در بحث ایدئولوژی سازمان به طور مستقل بدان پرداخت و در اینجا به دلیل رعایت اختصار در ذکر تاریخچه‌ و روند فعالیت سازمان از آن احتراز می‌کنیم.

در کنار گروه ایدئولوژی کمی پس از آن گروه دیگری به نام گروه سیاسی تشکیل شد که مرکب از چند کادر سازمانی و با مسئولیت سعید محسن بود. این جمع وظیفه داشت مسائل و مباحث سیاسی مورد نیاز سازمان و به خصوص آموزش سیاسی افراد را تأمین کند. گروه سیاسی نیز اگر چه یک سری مقالات تهیه کرد که از آنها در آموزش سیاسی سازمان استفاده می‌شد، لیکن واقعیت این است که این گروه حتی توفیقی بسیار کمتر از گروه ایدئولوژی داشت و در واقع امر نتوانست به وظیفه‌ و حتی بخشی از وظیفه‌ای که به عنوان گروه سیاسی به عهدۀ آن گذاشته شده بود،‌بپردازد.

  • پی نوشت ها:
  1. نام سازمان تحت عنوان مجاهدین خلق ایران، ظاهراً‌ باید بعد از سال ۱۳۵۰ بوده باشد و حتی بسیاری از اعضای اولیۀ عوان کرده‌اند سازمان ما اسم نداشت. برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به نهضت امام خمینی‌، جلد سوم، صفحات ۳۴۷-۳۴۴ بنابر تحقیقات نویسنده، نام مزبور در زمستان سال ۱۳۵۰ در زندان قزل قلعه انتخاب شد.
  2. نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالۀ ایران، انتشارات رسا، صفحه ۱۳۲
  3. بازرگان، مهدی، مدافعات در دادگاه غیر صالح تجدید نظر نظامی، انتشارات مدرس
  4. روزهای سوم و چهارم بهمن سال ۱۳۴۱، آیت الله طالقانی، مهندس بازرگان و یدالله سحابی نیز دستگیر شدند.
  5. این که سازمان خود را نخستین گروه و به اصطلاح پیشتاز مبارزۀ مسلحانه می‌داند، قطعاً درست نیست. بلکه پیش از آن گروه فداییان اسلام، جمعیت مؤتلفه‌ و حزب ملل اسلامی به مشی مسلحانه معتقد بودند و بر این اساس شکل گرفتند.
  6. این مسئله تا آنجا که به حرکت و جنبش روحانیت مبارز به رهبری آیت الله خمینی مربوط می‌شد، این افراد در عین حال که گفته بودند این جریان نقش مهمی در حرکت و مبارزۀ مردم داشته است و دارد، لیکن برای انتقاداتی که به این جریان نیز داشتند آن را نیز قادر به رهبری همه جانبه مبارزۀ مردم نمی‌دانستند.
  7. سعید محسن، حنیف‌نژاد، ناصر صادق، علی باکری، رضا رضایی و … همگی در بازجویی‌های خود عنوان کرده‌اند شدیداً تحت تأثیر حادثۀ ۱۵ خرداد بودند. نگاه کنید به نهضت امام خمینی، جلد سوم، صفحات ۳۴۶-۳۴۵

خود سازمان نیز آورده است که: «۱۵ خرداد نقطۀ پایانی بر مبارزات بی‌نتیجه رفرمیستی و پارلمانتاریستی صرف بود… ما ولادت انقلابی خودمان را تماماً مرهون ۱۵ خرداد هستیم.» نگاه کنید به ۱۵ خرداد نقطۀ عطف مبارزۀ قهرمانانۀ خلق ایران، صفحات ۲۳-۲۲

  1. البته سازمان در نوشته‌ها و تاریخچه‌اش علت اصلی کناره‌گیری وی را ضعف انگیزۀ مبارزاتی عنوان کرده است، به شرح تأسیس و تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران، سال ۱۳۵۸ مراجعه شود. بنا بر تحقیقات نویسنده‌ نامبرده عقاید مارکسیستی نیز داشته است.

ادامه دارد.

تعداد بازدید: ۴۱۶

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.