طرح مورگنتاو: به زانو درآوردن آلمان در سال ۱۹۴۵/ ترجمه عبدالمجید قوام، عضو کانون

در ژانویه ۱۹۴۶ ، متفقین تصمیم گرفتند که اجازه تولید فولاد آلمان را تنها تا ۲۵ درصد از میزان ظرفیت تولیدات قبل از جنگ بدهند، و استاندارد زندگی آلمانی ها را به سال ۱۹۳۲ کاهش دهند. اما متفقین خیلی سریع متوجه شدند که در در واقع آلمان با پتانسیل صنعتی خود یکی از ریه های اقتصادی اروپای غربی است و اقدامات فقیرانه بی شک شهروندان آلمانی را به آغوش کمونیست ها سوق خواهد داد.
پرزیدنت ترومن تا سال ۱۹۴۹ این تحریم ها را کاهش می دهد و سپس آلمان غربی را در طرح مارشال قرار می دهد. بنابراین ترس از کمونیسم جایگزین ترس از قیام نظامی آلمان شد… و بیش از ۲۵ میلیون آلمانی را از مرگ حتمی نجات داد.

کد خبر : 4585
تاریخ انتشار : شنبه 30 بهمن 1400 - 15:43

نویسنده : دریاسالار WITZ

موضوع : جنگ جهانی دوم
۵ آگوست ۲۰۱

از سال ۱۹۴۴ ، پیروزی متفقین تقریباً قطعی شده بود. ایتالیای فاشیست تسلیم شده بود و نیروهای متفقین به سوی رم پیش می رفتند بدان امید که در تابستان آنجا را خواهند گرفت. موفقیت فرود در نرماندی دیدگاه سیاستمداران و سربازان را تقویت می کند که رایش سوم طولانی نخواهد ماند. حملات بزرگ ارتش سرخ در شرق غیرقابل توقف به نظر می رسد. از نتایج کنفرانس تهران در پایان سال ۱۹۴۳ ، پیش بینی تقسیم آلمانِ شکست خورده بود، اما این تجزیه آلمان هنوز به طور واضح تعریف نشده بود. پس از آن بسیاری از نقشه های کم و بیش عجیب و غریب ظاهر می شوند، اما یکی از آنها که به دلیل وحشیگری آن متمایز است: نقشه هنری مورگنتاو جونیور، وزیر خزانه داری ایالات متحده بود. یادداشت هنری مورگنتاو جونیور با عنوان
« برنامه پیشنهادی برای آلمان پس از تسلیم » که بین ژانویه و سپتامبر »
۱۹۴۴ نوشته شده است، برای رئیس جمهور وقت آمریکا، فرانکلین دی. روزولت، ارائه می گردد. وزیر خزانه داری نقش مهمی در تجزیه آلمان پس از جنگ ندارد، اما این مرد (مورگنتاو) مشتاق سیاست خارجی است.

طرح مورگنتاو: به زانو در آوردن آلمان در سال ۱۹۴۵

هنری مورگنتاو جونیور، تصویری را برای پس از جنگ ارائه کرد.
او تنها یهودی آمریکایی بود که در فهرست اولین جانشینان رئیس جمهور ایالات متحده، قرارمی گرفت.
مورگنتاو که در سال ۱۸۹۱ در نیویورک در خانواده ای یهودی به دنیا آمده بود، زندگی حرفه ای خود را به عنوان یک کشاورز آغاز کرد و با پیوستن به حزب دموکرات به سرعت عاشق سیاست شد. او در سال ۱۹۲۹ با روزولت، فرماندار وقت نیویورک ملاقات کرد. پس از نیل روزولت به ریاست جمهوری ایالات متحده، مورگنتاو در امور کشاورزی جایگاهی را اشغال کرد، تا در سال ۱۹۳۴ وزیر خزانه داری شود و در نیودیل سرمایه گذاری کند، برنامه ای که قصد داشت اقتصاد آمریکا را از ورطه ای که بدان گرفتار آمده بود؛ خارج سازد.

در واقع، نفوذ مورگنتاو بر روزولت بسیار زیاد بود؛ به طوری که رئیس جمهور اغلب، گوش به فرمان مورگنتاو بود. مورگنتاو که یک ضد آلمانی عقیده مند همانند روزولت بود، دیدگاه روشنی از پایان جنگ جهانی دوم داشت: آلمان به هیچ وجه نباید روز خوش ببیند و اوضاعش بهبود یابد، زیرا به گفته او از سال ۱۸۷۰ آلمان، منشأ مشکلات عمده در اروپا محسوب می شد. طرح او که قرار بود به روزولت پیشنهاد شود، بر این تمایل، یعنی نابودی قطعی آلمان، مهر تایید می زد.

آلمان کشوری غیرنظامی و تجزیه

مرحله اول طرح مورگنتاو ساده است: آلمان دیگر نمی تواند و نباید ارتش داشته باشد. مورگنتاو می نویسد که نیروهای مسلح متفقین باید نیروهای آلمانی و غیرنظامیان را در اسرع وقت پس از کاپیتولاسیون خلع سلاح کنند… اما همچنین کل مجتمع صنعتی نظامی را در سراسر راین نابود کنند. نباید از هیچ کارخانه تولید اسلحه و مهمات دریغ کرد و تهیه کننده این طرح از این هم فراتر می رود: به گفته وی حتی باید جلوی تولید مواد استراتژیک مانند فولاد را گرفت که می توان از آن برای بازسازی ارتش جدید استفاده کرد. این طرح اگرچه بسیار زیاده خواهانه است، تقریباً توسط همه سیاستمداران لندن و واشنگتن پذیرفته شده و یا متصور بوده است، زیرا همه هنوز بهبود اقتصادی و به ویژه نظامی آلمان پس از سال ۱۹۳۰ را به یاد داشتند. این کشور حتی شکست خورده هنوز در سال ۱۹۴۵ از صنایع، مهندسان شایسته و متخصص برخوردار است. توده ای غیر قابل ملاحظه از کارگران، که امکان ازسرگیری تولید تسلیحات را بسیار سریع فراهم می سازند.

اما برای مورگنتاو، تخریب مجتمع نظامی-صنعتی آلمان تنها بخشی از راه حل است. دومین کار مربوط به تقسیم جغرافیایی آلمان است که قبلاً در کنفرانس تهران مورد بحث قرار گرفته است.

در طرح مورگنتاو، چندین کشور هم مرز با آلمان پس از شکست آلمان، سرزمین هایی را دریافت می کنند:
لهستان بخشی از پروس شرقی را که توسط اتحاد جماهیر شوروی تصرف نشده است. (امروزه، کالینینگراد همچنان قلمرو روسیه است) و همچنین جنوب سیلسیا، سرزمینی که جمهوری چک، لهستان و آلمان را در بر می گیرد، بازپس می گیرد.

فرانسه، به نوبه خود، منطقه سار و قلمروهای آن سوی رود راین و موزل را بازپس می گیرد.
روهر، قلب اقتصادی آلمان، به یک منطقه بین المللی به رهبری متفقین تبدیل می شود.
آنچه از آلمان باقی مانده بود به دو ایالت مستقل تقسیم شد:

شمال آلمان تقریباً از زاکسن، بخشی از پروس، تورینگن و سایر ایالت های شمالی تشکیل شده است.

جنوب آلمان تقریباً از بادن-وورتمبرگ، باواریا و سایر ایالت های کوچکتر تشکیل شده است.
توجه داشته باشید که یک اتحادیه گمرکی بین آلمان جنوبی و اتریش برنامه ریزی شده بود که قبل از Anschluss
در سال ۱۹۳۸ مرزهای خود را در اختیار داشت.

طرح مورگنتاو این بود که آلمان را به چندین منطقه تقسیم کند که در این نمودار نشان داده شده است.

مورد خاص روهر
منطقه روهر که قبلاً توسط فرانسه بین سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۵ اشغال شده بود، در پایان جنگ جهانی دوم در مرکز همه توجهات قرار داشت. علاوه بر از بین بردن صنایع محلی، مورگنتاو می خواهد که روهر دیگر شاهد راه اندازی کارخانه ها در آنجا نباشد.

در طی شش ماه اول پس از تسلیم آلمان، نیروهای متفقین باید صنایع و مواد صنعتی روهر را نابود یا به کشور دیگری منتقل کنند. معادن، به ویژه زغال سنگ و آهن، باید برداشته شوند و غارت شوند. برای انجام این وظیفه بزرگ، سه مرحله توسط مورگنتاو پیشنهاد می شود: اول، نیروهای متفقین که وارد روهر می شوند باید هر چیزی را که قابل جابه جایی نیست به طور اجباری نابود کنند. سپس، هر چیزی که می تواند مورد استفاده قرار گیرد باید به عنوان غرامت بین کشورهای قربانی آلمان و تحت نظارت سازمان ملل توزیع شود. بالاخره بعد از این شش ماه
کارخانه های باقی مانده باید به ویرانه تبدیل شوند.

مورگنتاو همچنین کارهای زیادی را روی جمعیت روهر و مناطق صنعتی مجاور آن برنامه ریزی می کند: افرادی که تجربه صنعتی دارند و بیشترین توانایی را در احیای یک کارخانه دارند باید تشویق شوند تا به کشورها یا مناطق دیگر مهاجرت کنند. مرز روهر که به این ترتیب برچیده خواهد شد، تحت کنترل سازمان ملل متحد قرار خواهدگرفت، سازمانی که مسئولیت غرامت را با تخصیص منابع مالی و صنعتی به کشورهای آسیب دیده آلمان از روهر بر عهده خواهد گرفت.


مورگنتاو علی رغم سمت خود به عنوان وزیر خزانه داری، موفق شد طرح خود را در دومین کنفرانس کبک درسپتامبر ۱۹۴۴ به روزولت و چرچیل ارائه دهد. آلمان به چندین ایالت – فقط برای تبدیل آن به یک ایالت شبانی که صرفاً مبتنی بر کشاورزی است.

طرح مورگنتاو: ۱۹۴۵ آلمان را به زانو درآورد.
کوردل هال وزیر امور خارجه فرانکلین روزولت در مخالفت با فروپاشی آلمان و مخالف سرسخت مورگنتائو، وارد عمل شد.
این او بود که روزولت بیمار را متقاعد کرد که طرح وزیر خزانه داری خود را به طور قطع امضا نکند.
روزولت این طرح را با دقت بسیار در نظر می گیرد: او به دنبال چاپلوسی استالین با تنبیه آلمانی ها است، در حالی که به دستورالعمل خود مبنی بر ایستادگی محکم نسبت به آنها وفادار می ماند. همانطور که او به ملکه هلند در حالی که وزیر امور خارجه هال به این حضور مورگنتاو در محدوده حیطه اختیارات خود اعتراض کرد، روزولت اجرای طرح وزیر خزانه داری خود را بسیار جدی در نظر گرفت. چرچیل، ابتدا آن را شدیداً رد میکند و استدلال می کند که پس از آن انگلستان به جسد متصل میشود، آلمان دیگر چیزی تولید نمی کند.
پس از کنفرانس کبک، مورگنتاو و روزولت به نزد لرد چرول، دستیار شخصی چرچیل، که به شدت ضد آلمانی نیزبود، رفتند. بالاخره «شیر پیر »

نظرش عوض می شود، به خصوص بعد از اینکه مورگنتاو او را با شش و نیم میلیارد
دلار فریب میدهد… و حاضر می شود درباره این طرح بحث کند که هنوز هم اعتماد به نفس او را برنمی انگیزد


وینستون چرچیل به شدت با هرگونه پسرفت آلمان مخالف است، اما اجازه می دهد توسط لرد چرول متقاعد شود.
او همچنان در مورد ایده اعمال طرح مورگنتا بسیار بدبین است.

ادن مخالف است، گوبلز آن را تصرف می کند
اگر چرچیل کم و بیش متقاعد شده بود، وزیر امور خارجه او، آنتونی ادن، علیه این پیشنهاد برخاست… و در شخص
هال، وزیر امور خارجه، متحدی ارزشمند یافت. چندین سیاستمدار آمریکایی با این طرح مخالفت کردند، هال تا
آنجا پیش رفت که خدمات خود را برای از بین بردن استدلال های مورگنتاو دربست بکار گرفت.
بنابراین، به گفته هال، اگر آلمانی ها دیگر به صنعت دسترسی نداشته باشند، تنها ۶۰ درصد آنها خواهند توانست
از طریق زمین زندگی کنند. ۴۰ درصد باقی مانده به زمین دسترسی ندارند زیرا زمین های زراعی آلمان به اندازه سایر کشورهای اروپایی گسترده نیست.
در نتیجه، این ۴۰ ٪ نمی توانند خود را تغذیه کنند، که منجر به قحطی و مرگ تقریبا ۲۶ میلیون آلمانی می شود.

(در سال ۱۹۴۵ ، تخمین زده می شود که در رایش سوم سابق کمی بیش
از ۶۵ میلیون نفر وجود داشته باشد!)

طرح مورگنتاو: به زانو درآوردن آلمان در سال ۱۹۴۵ آنتونی ادن با شکست معاهده ورسای و به ویژه تحریم های
اعمال شده علیه آلمانی ها ظهور کرد.
بنابراین او همچنین از مخالفان سرسخت طرح مورگنتاو است، زیرا می داند که اروپای غربی در صورت جنگ با
اتحاد جماهیر شوروی به آلمان نیاز خواهد داشت.
روزولت، بیمار، سپس نگرش مبهمی را نسبت به طرح مورگنتاو اتخاذ می کند، که با این وجود او آن را امضا و
تأیید کرد. او به برخی از همکاران نزدیک خود می گوید که متوجه فاجعه ناشی از این نقشه نشده است، در حالی
که برای برخی دیگر تصریح می کند که فقط می خواهد به انگلیسی ها کمک کند تا بخشی از روهر را بگیرند…

هنری استیمسون، وزیر جنگ روزولت نیز با طرح مورگنتاو مخالف بود. او که یک فرانکوفیل معتقد شده بود،
روزولت را در سال ۱۹۴۰ سوق داد تا وارد جنگ شود و حمایت ایالات متحده را نسبت به فرانسه و بریتانیا جلب کرد.
علاوه بر این، مطبوعات آمریکایی – به زودی به دنبال همتای بریتانیایی آن – هنگامی که درو پیرسون، روزنامه نگار مشهور، طرح مورگنتاو را در ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۴ منتشر کرد، به این ماجرا پی بردند. در حالی که نیویورک تایمزیا وال استریت ژورنال از این کار انتقاد کردند. در مقابله با وزیر خزانه داری، جوزف گوبلز شخصاً آن را مصادره به نفع نازی ها کرد: این یک موهبت الهی برای او بود، مورگنتاو از مذهب یهودی بود.

خیلی سریع، مطبوعات آلمانی آن را تکرار کردند و نقشه “مورگنتائو یهودی” برای “ویران کردن آلمان” را فاش کردند و نیروهای سوم را تحت فشار قرار دادند. رایش تا آخر بجنگد. سربازان آمریکایی متحیر شدند، زیرا به محض انتشار مقاله، درگیری شدیدتر شد، به ویژه در اطراف اکس لا شاپل. خود ژنرال مارشال از عواقب نقشه اش به مورگنتاو شکایت کرد، همانطور که اعضای OSS ،

جد سیا، که مامورش، ویلیام دونووان، به روزولت نوشت: آخرین افشاگریها، آلمانها و نازیها را به هم جوش دادیم. دوباره ]…[ طرح مورگنتا به دکتر گوبلز فرصت طلایی داد تا به هموطنان خود ثابت کند که دشمن قصد دارد خانواده های آنها را به بردگی بکشد. آلمانی ها اکنون متقاعد شده بودند که پس از شکست، مورد استثمار و سلطه قرار خواهند گرفت،
که این برای مقاومت و جنگ تا پیروزی انگیزه ایجاد می کند؛ که آلمانی ها حتی سخت تر بجنگند. این مسئله سیاست نیست، بلکه دفاع از میهن خود است و هر آلمانی چه هوادار نازی ها و چه از اعضای اپوزیسیون، به این فراخوان پاسخ خواهد داد.»

چرچیل، روزولت و استالین در کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵


رئیس جمهور آمریکا تنها چند ماه برای ادامه زندگی خود فرصت داشت و وضعیت خستگی و عدم آینده نگری وی شرکت کنندگان در این کنفرانس را شوکه کرد.
این طرح رها شده است… اما فراموش نشده است در مقابل فریادهای ناشی از این افشاگری ها، روزولت تصمیم می گیرد تا مشخص کند که هرگز عقب نشینی برنامه ریزی شده آلمان را تایید نکرده است. مرگ او در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ به طور قطعی طرح مورگنتاو را مدفون کرد … اما مورگنتاو همچنان بر تصمیمات متفقین در مورد آلمان پس از جنگ تأثیر می گذارد.
بنابراین، در ژانویه ۱۹۴۶ ، متفقین تصمیم گرفتند که اجازه تولید فولاد آلمان را تنها تا ۲۵ درصد از میزان ظرفیت تولیدات قبل از جنگ بدهند، و استاندارد زندگی آلمانی ها را به سال ۱۹۳۲ کاهش دهند. اما متفقین خیلی سریع متوجه شدند که در در واقع آلمان با پتانسیل صنعتی خود یکی از ریه های اقتصادی اروپای غربی است و اقدامات فقیرانه بی شک شهروندان آلمانی را به آغوش کمونیست ها سوق خواهد داد.
پرزیدنت ترومن تا سال ۱۹۴۹ این تحریم ها را کاهش می دهد و سپس آلمان غربی را در طرح مارشال قرار می دهد. بنابراین ترس از کمونیسم جایگزین ترس از قیام نظامی آلمان شد… و بیش از ۲۵ میلیون آلمانی را از مرگ حتمی نجات داد.


منابع
بلوم، جان مورتون (۱۹۶۷)، از خاطرات مورگنتاو: سالهای جنگ، ۴۱ ۱۹– ۱۹۴۵ ، بوستون

گارو، فردریک اچ (ژوئن ۱۹۶۱ )، “طرح مورگنتاو برای خلع سلاح صنعتی در آلمان”، فصلنامه سیاسی غربی
گرینر، برند(۱۹۹۵ )

Die Morgenthau-Legende: Zur Geschichte eines umstrittenen

Planes













ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.