قیام سیاهکل یک شکست نبود!/ مجید قوام، عضو کانون

با قضیه سیاهکل به صورت حزبی و عقیدتی برخورد نباید کرد. قضیه سیاهکل ، ماجرائی ملی است که جوانانی با روحیه بزرگ، قهرمانانه بر علیه ظلم و ستم سیستم حاکمه شاهنشاهی پهلوی بپا خاستند و مبارزه ای را آغاز کردند و با جان باختن در این راه مسیری نوین را فراروی سایر رزمندگان جبهه آزادی باز کردند.
قهرمانان سیاهکل طلایه داران روشی نوین در مبارزه ملت بودند که باید به عنوان پیشگامان طریق جدید مبارزه به حرکت در می آمدند تا با این جانبازی مخاطرات مسیر را به دیگر فرزندان ملت گوشزد کرده و اعلام دارند : ” برای مبارزه و برای نیل به عدالت و برابری و آزادی باید مبارزه ای سنگین کرد و در این راه دست از جان شست و هرچند اگر پیروزی حاصل نگردد ولی تسلیم نیز نباید شد.”…

کد خبر : 4110
تاریخ انتشار : چهارشنبه 22 بهمن 1399 - 9:03

بدون تردید گروهی چندین نفره را که به کاری واحد و مشترک اقدام می کنند؛ نمی توان همگی آنان را دور از دانش و فهم ؛ بی تجربه و ناآگاه دانست. زیرا حتماً در توافق بر این هدف خطیر از قبل درون خود مباحثات گسترده ای داشته اند. اینچنین برخورد و رویکردی، خود، حاکی از نادانی و خودبزرگ بینی کسی است که بدین گونه به تعبیر قضایا می پردازد.

برای بررسی جنبش سیاهکل لازم به ورود به ریز جریانات نیست؛ چون همگان به آن اشراف کامل دارند.

کسانی که راهی را برای انجام کاری بزرگ آغاز و طی می کنند؛ بلاشک بسیاری از جوانب را دیده و ارزیابی کرده اند. زیرا اگر بدون هیچ ارزیابی آغاز می کردند هیچگاه بدانجائی که درگیر شدند نمی رسیدند!

در اینجا به تفسیری دیگر از واقعه سیاهکل پرداخته می شود. فارغ از اندیشه ها و استراتژی ها و تاکتیک ها و وابستگی های عقیدتی و سیاسی گروهی که به این کار دست زدند.

لازم نیست ریزه کاری های انقلاب کوبا و انقلاب های اکتبر و چین و جنگ های چریکی آمریکای لاتین را برای اینکه بحثی پیرامون صحت و یا خطا بودن واقعه سیاهکل کرده باشیم به رخ کشیده و مورد تحلیل قرار دهیم. همه اینها را خود اعضاء گروه بهتر از ما از قبل خوانده و تحلیل کرده بودند!

سیاهکل در گیلان واقع است و گروه سیاهکل قبل از اینکه بخواهند به کوبا و شوروی بپردازند، حتماً بخوبی ماجرای میرزا کوچک خان جنگلی را خوانده و می دانسته اند که:

۱)جنبش جنگل در اواخر دوران جنگ بین المللی اول به وقوع پیوست که ایران قاجاریه ارتش خاصی نداشت و قوای انتظامی آن نیز ضعیف بود.

۲)ایران آن دوران در اشغال بیگانه بود. روس و انگلیس و برخی اوقات عثمانی

۳)میرزا کوچک جنگلی برخلاف برخی افراد گروه سیاهکل که توسط اهالی به دام افتادند؛ حمایت بخش بزرگی از اهالی را در اختیار داشت. کسی از محلیان در صدد دستگیری و تحویل او به شاه قاجار نبود و اگر هم کسی اینچنین اندیشه ای داشت؛ که جنگلی ها را دستگیر کند؛ سیستم اداری مقتدر مرکزی وجود نداشت، که این خودشیرینی و دستگیری و تحویل صورت پذیرد.

۴)میرزا اسلحه و مهمات به قدر کافی در اختیار داشت و منابع غذائی و مسکن برای حفظ حیات خود و گروهش جهت استمرار مبارزه در اختیار داشت.

۵)قوای محلی و قوای مرکزی حکومت دارای مقادیر قابل توجه از سلاح سنگین و توپ و تانک و همچنین هواپیما برای بمباران نبود. برخی درگیری های جنبش جنگل با قوای روسیه نیز به پیروزی نائل شده بود.

۶) درآن دوران سلاح گروه جنگل برای مقابله با نیروهای دولتی تا حدودی جهت جنگ های درون جنگل کفایت داشت.

ولی میرزا کوچک خان از قوای قزاق رضاخان شکست خورد. زیرا هر نیروئی که میرزا می خواست فراهم آورد از نیروهای قوای قزاق کمتر و ضعیفتر بود.

با این وصف بحث مقابله دو نیرو مطرح است.

گفته شده صفائی فراهانی در فلسطین دوره های آموزشی طی کرده بوده و حتی به مدارج فرماندهی نیز رسیده بوده است. بعید است چنین کسی که می دیده جبهه آزادیبخش فلسطین با کمک قدرتهای سوسیالیستی نظیر شوروری و بلوک شرق قادر به مقابله و از پای درآوردن اسرائیل نمی گردد و حتی هواپیماربائی های ارتش آزادیبخش فلسطین و بمب گذاری های متعدد آنها نیز منجر به نتیجه تعین کننده ای نمی گردد؛ اینچنین کودکانه تصور کرده باشند که از سیاهکل پیروز بیرون آمده و طی چند هفته گیلان و بعد تهران را فتح خواهند کرد.

با این وصف این گروه قطعاً آنچه را که اینک ما به ذهن مان خطور می کند با حساب و کتاب ارزیابی کرده بودند. آنها ویژگی های سیاهکل را از منظر عدم امکان بمباران هوائی و یا عدم امکان کاربرد سلاح های سنگین در نظر داشته بودند.

پس چرا اینچنین شد؟

خیلی طبیعی است. آغاز نهضت سیاهکل یک امر طبیعی بوده است که همواره در تاریخ همه کشورها به وقوع می پیوندد.

دورتر از آنچه که همگان به خوبی به آن آشنا هستند نرویم! یک مثال خیلی متداول !

مگر امام حسین به مقابله با حکومت وقت در نیامد؟ در صحرا با زن و بچه محاصره شد ؛

ولی تسلیم نشد!

زن و بچه اش را گفته شده که کشتند و آنها و خودش را تکه پاره کردند.

آیا حسین نمی دانست با حدود ۷۰ نفر نیرو از پس لشکر یزید برنخواهد آمد؟

بله او هم می دانست! ولی موضوع چیز دیگری است!

قیام – عصیان شورش   تسلیم نشدن

گفته شده که امام حسن صلح با معاویه را پذیرفت و از مقابله و برشوریدن بر علیه قدرت پای گرفته حذر کرد.

اما حسین نمی توانست بپذیرد که قدرت پای گرفته در مسیری ضد مردمی به پیش بتازد و او نیز با آن قدرت مماشات کرده و تسلیم گردد.

بدین خاطر حسین روشی دیگر را برگرفت: برشوریدن بر علیه حکومت ستمگری که بر علیه منافع مردم حرکت می کند.

این فقط به حسین باز نمی گردد. موضوعی طبیعی است. در همه روستاهای ایران نیز با روستائیانی مواجه می گردید که تاب زورگوئی مالک یا ارباب یا کدخدا را نمی آورند و سر به طغیان می نهند. یا آنها را از ده  بیرون می کنند و یا شکنجه شده و رام می شوند و یا سرنوشتی جز کشته شدن پیدا نمی کنند.

واقعه سیاهکل حرکتی بزرگ توسط گروهی متشکل از جوانانی بود که زیر بار زور حکومت وابسته به غرب که منافع ملی را ترجیح نمی داد و منافع شرکت های بزرگ غربی و منافع پهلوی برایش اهمیت داشته و ارجح بود؛ نرفت و بر علیه آن برشورید.

واقعاً هم مخاطرات راه را بخوبی می دانستند. ولی چاره ای جز شوریدن بر علیه چنین سیستمی نمی دیدند. زیرا این در ذهن همه انسانها امری طبیعی است که تسلیم نگردند! انسان های بزرگ بدین امر طبیعی اقدام کرده و قیام می کنند.

اما افراد عافیت طلب و کسانی که به امید رسیدن به زندگی مرفه و یا دستیابی به ثروت و موقعیت هستند، راه عصیان و مبارزه و تسلیم ناپذیری را پیش نمی گیرند. البته برخی از آنها در مقام همکاری با حکومت و قدرت، احتمال دسترسی به قدرت و نفوذ را یافته و به مکنت و ثروت هم بسته به شرایط خواهند رسید. اما این موقعیت همگانی نیست و فقط برخی بدان نائل می گردند.

با این حساب تسلیم ناپذیری که امری طبیعی در هر انسانی است؛ در ذهن این گروه نیز خودرا با رنگی قوی و غالب منعکس ساخته و بدین راه روی آوردند.

نگرشی به قضیه خسرو گلسرخی تأئیدی بر این تحلیل است. گلسرخی هیچ کاری که مستوجب مرگ باشد انجام نداده بود و بر اساس قوانین جزائی شاهنشاهی حکم اعدام برای او ب خاطر اینکه قتلی نکرده بود قابل صدور نبوده است.

ولی گلسرخی در دادگاه شاهنشاهی عصیان کرد و برشورید و تسلیم ناپذیر، دفاعی جانانه کرد.

اعلام کرد به مارکسیسم لنینیسم از مبارزه حسین دست یافته است. برای گلسرخی مبارزه اصل تردید ناپذیری بوده است. در فرآیند ذهن گلسرخی مبارزه شجاعانه و تسلیم ناپذیری، امری و روندی طبیعی بوده است. به همین خاطر بدون اینکه تردیدی به خود راه دهد به جای آنکه تقاضای عفو کند تا تخفیفی شامل حالش گردد و اعدام نشود؛ مردانه ایستاد و در دادگاه از خودش دفاع نکرد. از خلقش دفاع کرد و به سوی مرگ شتافت!

آری واقعه سیاهکل شکست نخورد. همانگونه که واقعه کربلای حسین شکست نخورد.

داستان حسین را افرادی بودند که همواره در یادها به صورتی مقدس زنده نگاه داشتند ولی متأسفانه در اینجا عده ای با ژست روشنفکری در بادی امر از آن به صورتی مصنوعی تعریف کرده و در نهایت حرف دل خودرا که حرف آخرشان است می زنند که آنها اشتباه کردند، مبارزه مسلحانه راهکار نیست، آنها اینجا را با کوبا اشتباه گرفتند و از این دست مطالب بی سر وته؛ پنداری آنها که قیام کردند از این مطالب اطلاعی نداشته و تصوری اشتباه از قضایا داشته اند! این ادعا که قضیه سیاهکل با مبارزات کوبا همخوانی ندارد زیرا حمایت روستائیان را نمی توانسته دریافت نماید و از این قبیل تحلیل هائی که هر تازه کاری براحتی بدان اطلاع دارد؛ در خور این قیام خطیر نیست. بله میرزا کوچک خان هم با قدرتی افزونتر در مقابل نیروهای دولتی بسیار ضعیفتر از ارتش شاه، ظاهراً نتوانست به پیروزی برسد و شکست خورد و کل نیروهایش درهم شکسته شد. این شکست از ابتدای امر دانسته شده است. بدیهی است که واقعه سیاهکل در ابتدا و در ریشه درهم شکسته می شد. اما قهرمانان به این شکست های ظاهری ابتدائی اهمیتی نمی دهند. آنها خودرا حلقه هائی از زنجیری طویل می بینند و این درک را دارند که از زنجیره اصلی جدا می شوند و فرو می افتند تا حلقه های دیگر به حرکت درآیند.

اینکه مبارزین همیشه سیانور همراه می داشتند برای این بوده که مخاطرات را از قبل ارزیابی و پیش بینی کرده و همواره آماده شهادت بودند.

قیام حسین قرن ها پابرجا مانده است. هیچگاه شکستی بر آن متصور نیست. زیرا هدف آن سرنگونی حکومت بنی امیه نبود. هدف آن این بود:

تسلیم ناپذیری زیر بار زور نرفتن آمادگی ملتها برای قیام نمایش قدرت عصیان مردم

مبارزه برای عدل و داد و برابری و آزادگی (حریت)

اگر اعتراض و عصیان مردمی نباشد اربابان تا بدانجا پیش خواهند تاخت و توقع خواهند داشت که مردم آنها را در حد خدائی بپرستند و باز هم کمتر از آنچه که دریافت می کنند؛ بدانها بدهند. عصیان بردگان بود که اربابان را به اعطای حقوقی به بردگان مجبور و ناگزیر می ساخت.

اینکه در سیاهکل عده ای روستائی اقدام به دستگیری یکی از اعضاء گروه سیاهکل کردند؛ دلیلی بر اثبات اشتباه بودن این حرکت نیست!

پنداری شخصی برای تفریح با خودرو به شمال برود و در طول مسیر به علت لغزندگی جاده خودروی وی به دره سقوط کند و کشته شود!

پیرو این سانحه سقوط خودرو به دره و کشته شدن سرنشینانی که می خواستند برای تفریح به شمال بروند؛ هیچ عقلی نخواهد گفت که : ” سفر اشتباه است! “

نفس سفر که اشتباه نیست. تصادف و خطر در هر موقع پیش می آید و بروز چنین خطراتی نیز طبیعی است. با قضایا و اتفاقات باید عاقلانه و منطقی برخورد داشت.

در واقعه سیاهکل بدنبال ایده های قهرمانان نروید. ایده ها و عقاید اعم از مارکسیسم یا اسلام یا هر ایده دیگری در حقیقت فقط به عنوان یک محمل عمل می کنند.

آنچه که در ذات وجودی هر انسانی وجود دارد و نقش می بندد؛ تظاهرات و واکنش های طبیعی است. نظیر: تسلیم نگردیدن و برشوریدن بر علیه زور و ستم و درخواست برابری و عدالت و آزادی

هیچ انسانی علاقه ای به چشیدن طعم شکست ندارد. علتش این که در هیچ بازی کسی داوطلبانه شکست را به سهولت نمی پذیرد. پس در زندگی روزمره نیز کسی بدنبال کسب شکست و تسلیم نیست.

اما عکس العمل برخی برای اینکه تعهد مبارزه را که کار سختی است؛ به دوش نگیرند؛ یا کوتاه می آیند یا به کناری می روند یا آنکه با حساب و کتاب های عافیت جویانه بدنبال مفری دیگر و رسیدن به خواسته از طریقی دیگر می روند. اما اینکه با جان و دل تسلیم را بپذیرند از هیچ مغز عاقلی آنرا نخواهید دید!

در ادیان نیز به مقابله با ظلم و ستم و عدالت و برابری اشاره شده است و پیروان ادیان نیز به همین دلیل از پیغمبران گذشته حمایت و تبعیت و پیروی می کرده اند.

در قرون ۱۹ و ۲۰ محملی که بتواند در مقابل سرمایه داری ایستاده وقد برافراشته و مبارزه کند؛ مارکسیسم بوده است. نهضت آزادی و در ادامه سازمان هائی نظیر مجاهدین خلق با برداشت های خاصی از برخی آیات قرآن از طریق مذهب برای مبارزه و مقابله با ستم و نابرابری های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به مبارزه دست زدند.

با قضیه سیاهکل به صورت حزبی و عقیدتی برخورد نباید کرد. قضیه سیاهکل ، ماجرائی ملی است که جوانانی با روحیه بزرگ، قهرمانانه بر علیه ظلم و ستم سیستم حاکمه شاهنشاهی پهلوی بپا خاستند و مبارزه ای را آغاز کردند و با جان باختن در این راه مسیری نوین را فراروی سایر رزمندگان جبهه آزادی باز کردند.

قهرمانان سیاهکل طلایه داران روشی نوین در مبارزه ملت بودند که باید به عنوان پیشگامان طریق جدید مبارزه به حرکت در می آمدند تا با این جانبازی مخاطرات مسیر را به دیگر فرزندان ملت گوشزد کرده و اعلام دارند : ” برای مبارزه و برای نیل به عدالت و برابری و آزادی باید مبارزه ای سنگین کرد و در این راه دست از جان شست و هرچند اگر پیروزی حاصل نگردد ولی تسلیم نیز نباید شد.”

نفس مبارزه مقدس است. مبارزات جوانان ایران به همه ملت تعلق دارد. فرزندان این سرزمین برای آزادی و برابری و عدالت قیام کردند و این قیامی برای همه ملت ایران بوده است.

راهشان پر رهرو باد!

راهشان ادامه دار باد!

درود بر تمامی رزمندگان راه آزادی برابری – عدالت

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.