فراز و فرود سازمان مجاهدین خلق به روایت خسرو تهرانی(۲)
در سال ۱۳۴۷جریان مهم دیگری نیز رخ داد و آن بحث و بررسی و بالاخره تصمیم گیری دربارۀ خط مشی سازمان بود که تحت عنوان خط مشی استراتژیک مطرح میشد. قبلاً اشاره کردیم سازمان از جمله انتقادات و ایراداتی که به جریانات لیبرالی نظیر جبهۀ ملی و نهضت آزادی وارد میکرد، انتقاد به خط مشی
در سال ۱۳۴۷جریان مهم دیگری نیز رخ داد و آن بحث و بررسی و بالاخره تصمیم گیری دربارۀ خط مشی سازمان بود که تحت عنوان خط مشی استراتژیک مطرح میشد. قبلاً اشاره کردیم سازمان از جمله انتقادات و ایراداتی که به جریانات لیبرالی نظیر جبهۀ ملی و نهضت آزادی وارد میکرد، انتقاد به خط مشی مسالمتآمیز آنان بود و باز گفته شد از دیدگاه سازمان اولین درسآموزی و تجربهای را که میبایست از واقعۀ ۱۵ خرداد فرا گرفت، ضرورت بکارگیری قهر مسلحانه در برابر امپریالیسم و رژیم شاه بود.
به این ترتیب روشن است سازمان از همان ابتدا معتقد به قهر مسلحانه و لزوم استفاده از آن برای سرنگونی رژیم سلطنتی و دیکتاتوری شاه و از میان بردن سلطه و نفوذ امپریالیسم به ویژه امپریالیسم آمریکا در ایران بود؛ اما روشن بودن این مسئله نمیتوانست بیانگر خط مشی تاکتیکی سازمان باشد، زیرا پذیرش مبارزۀ مسلحانه به صورت عام آن به معنی پذیرش استراتژیک این خط مشی است و آنچه که هنوز میبایست دربارۀ آن بحث و بررسی به عمل میآمد، همانا نحوۀ بکارگیری قهر مسلحانه و زمان مناسب برای پیاده کردن این خط مشی در سطح جامعه بود که ما از آن به عنوان خط مشی تاکتیکی یاد میکنیم و به غلط در آن زمان به عنوان خط مشی استراتژیک و یا استراتژی سازمان یاد میشد.
به هر حال برای تعیین خط مشی تاکتیکی، سازمان این مسئله را در اواسط سال ۱۳۴۷ در چارچوب اعضای کادر آن به بحث و بررسی گذاشت و چندین حوزه سازمانی – که گویا تعدادشان به ۳۰ تن میرسید- در طول چندین ماه روی این مسئله به بحث جمعی پرداختند. در اواخل سال ۱۳۴۷ و یا اوایل سال ۱۳۴۸ و پس از پایان بحثهای حوزههای سازمانی و رهبری سازمان به جمعبندی این بحثها پرداخت و به این نتیجه رسید:
الف) مبارزۀ مسلحانه علیه رژیم شاه و اربابان آمریکاییاش تنها راه پایان دادن به عمر این حکومت و قطع سلطه امپریالیسم در ایران است و بدون قهر مسلحانه امکان هیچگونه مبارزه پیروزمندانه وجود ندارد.
ب) هم اکنون شرایط جامعۀ ایران و موقعیتی که مردم ایران در آن قرار دارند، بالقوه آمادۀ شروع مبارزۀ مسلحانه است. آنچه که باید این امر بالقوه را بالفعل کند و به اصطلاح مبارزه را تودهای کند، شروع این مبارزه از سوی روشنفکران انقلابی است که این ضرورت را درک میکنند. اقدام آنان در حکم جرقهای است که به خرمن هیزم خشک و حتی به باروت افکنده شود. و با این جرقۀ آتشفشان مبارزۀ تودهها برپا میشود و آنچنان شعلهاش اوج میگیرد و گسترش مییابد که تمامی کاخ دشمن را در کام خود فرو خواهد برد.۹
البته سازمان مسائل زیر را نیز به عنوان دلایل شروع حرکت مسلحانه در نظر داشت:
- افزایش خشونت و دیکتاتوری رژیم
- به بنبست رسیدن تمام انواع مبارزات سیاسی و پارلمانتاریستی و سرکوب آن (مانند کشتار ۱۵ خرداد و سرکوب فدائیان اسلام)
- دستگیری و تبعید حضرت امام به عنوان موتور حرکت مردم و سکوت رهبران دیگر.
زمان شروع این مبارزه از سوی سازمان موکول به آمادگی نظامی حداقل، یعنی تأمین آموزش نظامی افراد سازمان و تدارک اسلحه و مهمات مورد نیاز بود. سازمان در عین حال که ترور شاه را نیز به دلیل اهمیت و نقش تضعیف کنندۀ سیستم شاهنشاهی و ارتش در طرح خود گنجانده بود. لیکن هیچگاه شروع عملیات را موکول به آن نمیکرد و آنچه که در شروع مورد نظر بود، آمادگی نظامی در حدی بود که بتوان همانند انقلابیون جبهۀ آزادیبخش الجزایر که در سال ۱۹۵۴ به صورت ناگهانی عملیات هماهنگ و هم زمانی را علیه استعمار فرانسه در الجزیره و دیگر شهرهای الجزایر به راه انداخت، به انجام یکسری عملیات هم زمان در نقاط مختلف کشور دست زند.
اولین اقدامی که سازمان برای پیاده کردن خط مشی مسلحانۀ مورد نظرش انجام داد، تماس با سازمان الفتح۱۰ برای مشورت با این سازمان دربارۀ اعزام عناصر زبدهتر سیاسی به اردوگاههای فلسطین و گذراندن دورۀ آموزش نظامی در این اردوگاهها بود. سازمان از همان ابتدای تشکیل خود برخوردی عاطفی – سیاسی با قضیۀ فلسطین و انقلاب آن داشت؛ به طوری که بخشی از آموزش سیاسی سازمان را همواره ترجمۀ مقالات و گفتارهای رادیو صدای عاصفه – که در آن زمان تربیون اصلی الفتح و انقلاب فلسطین به شمار می رفت – تشکیل میداد.
این مسئله به خصوص در مقطع نبرد مشهور کرامه که در آن فلسطینیها توانستند با نیروی اندکی شکست سنگینی را بر نیروهای مهاجم صهیونیستی وارد سازند و اعتماد اعراب را پس از شکست سال ۱۹۶۷ تا حدودی به آنهاه برگردانند، مورد توجه بیشتری قرار گرفت و ارتباط با انقلاب فلسطین از جهات مختلف برای سازمان به عنوان یک نقطۀ اساسی در دستور کار قرار گرفت که البته مسئلۀ آموزش نظامی افراد تنها یک وجه از آن را تشکیل میداد.
به هر حال برای ارتباط مستقیم با انقلاب فلسطین، رهبری که مرکزیت سازمان را در آن زمان مرکب از محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیعزادگان بود، اوایل پاییز سال ۱۳۴۸ تصمیم گرفت که یک نفر از کادرهای سازمان را به عنوان نماینده به فرانسه بفرستد و از این طریق با نمایندۀ سازمان الفتح در پاریس ملاقات کند و درخواستهای سازمان را با وی در میان بگذارد.
پیرو این تصمیم حسین احمدی روحانی به عنوان نمایندۀ تامالاختیار سازمان در اواسط آبان ماه سال ۱۳۴۸ عازم فرانسه شد و در شهر پاریس با نمایندۀ سازمان الفتح در فرانسه تماس گرفت و پس از مذاکرات طولانی و مشورت با یاسر عرفات که در همان زمان در کنفرانس رباط شرکت کرده بود، موافقیت عمومی سازمان الفتح برای آموزش نظامی افراد سازمان جلب شد. پس از انجام این مذاکرات که در اوایل تابستان سال ۱۳۴۹ صورت گرفت، عدهای از اعضای کادرهای سازمان که نبودن آنها در ایران از لحاظ امنیتی مشکلی برای سازمان ایجاد نمیکرد، از سوی سازمان روانۀ اردوگاههای فلسطین شدند.
در جریان مسافرت برخی از افراد در تابستان سال ۱۳۴۹ به دوبی و از آنجا به اردن شش تن از اعضا و کادرهای سازمان به نامهای سید حسین سید احمدیان، موسی خیابانی، کاظم شفیعیها، محمود شامخی، محسن نجات حسینی و حسین خوشرو در روز ۶ مرداد سال ۱۳۴۹ و درست روز قبل از مسافرتشان به امان در بازار دوبی توسط پلیس دستگیر شدند. سازمان با اطلاع از دستگیری این شش نفر و با توجه به عوارض خطرناک این دستگیری که منجر به لو رفتن سازمان توسط ساواک میشد، به دنبال تشکیل جلسۀ مرکزی تصمیم گرفت تمامی کوششهای لازم را برای آزادی این افراد و یا حداقل جلوگیری از اعزامشان به ایران به هر شکلی که میسور باشد به عمل آورد.
سازمان پس از اطمینان از عدم تحویل آنها به ایران تیمی مرکب از سه نفر به اسامی رسول مشکینفام، صادق سادات دربندی و حسین روحانی را به سرپرستی حسین روحانی مأمور کرد تا در دوبی مستقر شوند و پس از بررسی وضع دستگیر شدگان، طرح مناسبی برای آزادی آنها و جلوگیری از اعزامشان به ایران ارائه دهند و در صورت لزوم خودشان به انجام آن مبادرت ورزند.
بر اساس دستورالعمل ابتدا حسین روحانی و سپس صادق سادات دربندی عازم دوبی شدند و رسول مشکینفام نیز که در آن هنگام در یکی از اردوگاههای فلسطین در اطراف امان دورۀ نظامی میدید به آنها پیوست. البته عناصر دیگری از سازمان نیز که از طریق دوبی به امان مسافرت میکردند و یا از آنجا به ایران باز میگشتند، به طور موقت با این تیم فعالانه همکاری میکردند؛ اما عناصر ثابت همان سه نفری بودند که اسامیشان در بالا ذکر شد.
تیم مزبور پس از ایجاد ارتباط مخفی با زندانیان و بررسی وضعیت و موقعیت آنها ابتدا کوشید به کمک سازمان الفتح و نوشتن نامه توسط عرفات به یک قاضی فلسطینی که در دادستانی دوبی کار میکرد، بسیاری از مدارک مشکوک نظیر جزوات، گذرنامهها، عکسها، مهرها و …. را از پروندۀ آنها خارج سازد تا از این طریق زمینۀ عدم تحویل این افراد به ایران فراهم شود. به نظر میرسید کارها به نحو رضایت بخشی پیش میرود و هنوز رژیم ایران از قضیه اطلاع ندارد و حداقل درخواست مستقیمی برای پس فرستادن زندانیان از دوبی نکرده است. لیکن در اواسط آبان ماه سال ۱۳۴۹ دولت ایران از مقامات دوبی میخواهد که شش زندانی را به ایران بفرستد، تیم سه نفر که تا این زمان به طور جنبی روی راه حل نظامی کار میکرد، سرانجام تصمیم به هواپیماربایی گرفت.
به هر حال روز دوشنبه ۱۸ آبان سال ۱۳۴۹ تیم سه نفره با در اختیار داشتن حداقل سلاح و وسایل ممکن بدون هیچ مشکلی در فرودگاه سوار هواپیما و با همکاری زندانیان موفق شدند هواپیما را بربایند و پس از بنزینگیری در دوحه، پایتخت قطر به سوی بغداد رهسپار شوند. در بغداد این افراد مدتی تحت فشار و شکنجه قرار گرفتند و بالاخره با دخالت نمایندۀ سازمان الفتح در عراق از زندان رهایی یافتند و به سوی دمشق و سپس اردوگاههای فلسطین در لبنان رفتند.
اکثر افرادی که عادی یا قاچاقی به اردن، لبنان و دمشق رفته بودند، موفق شدند دورۀ نظامی خود را در طول حداقل سه ماه – برخی دورههای طولانیتر دیدند – در اردوگاههای فلسطینی الفتح در زمینۀ سلاح و مواد انفجاری در تئوری و عمل و همچنین بعضی دروس کلاسیک و غیر کلاسیک نظامی بگذرانند و به تدریج به ایران مراجعت کنند تا قبل از شهریور سال ۱۳۵۰ به جز چند نفر نظیر رسول مشکینفام، ابراهیم آوخ، سید حسین سید احمدیان، محمد شامخی، حسین روحانی، تراب حقشناس و محسن نجات حسینی بقیه به ایران برگشتند.۱۱
در سال ۱۳۴۸ و به دنبال تدوین جزوات ایدئولوژیک دو جزوۀ آموزشی دیگر به نامهای «اقتصاد به زبان ساده» و « اصلاحات ارضی در ایران» از سوی سازمان به صورت داخلی منتشر شد. جزوۀ اقتصاد به زبان ساده اساساً توسط محمود عسکریزاده و جزوۀ اصلاحات ارضی که در آن به بررسی اصلاحات ارضی رژیم شاه و تحلیل وضعیت اقتصادی و کشاورزی چندین روستا با اقتباس از نشریۀ اقتصادی – اجتماعی دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی پرداخته شده بود، توسط یک جمع چند نفره تهیه و تنظیم شد.
در زمینۀ ایدئولوژی علاوه بر جزوات سابقالذکر تقسیر آیات متعددی از سورههای توبه، انفال، احزاب و محمد (ص) و همچنین ترجمۀ برخی از خطبهها و دعاهای حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه نظیر وصیت امام در آخرین لحظات عمر به فرزندانش، نامه به عثمان بن حنیف و … توسط افراد گوناگون سازمان تهیه و به عنوان متون آموزشی ایدئولوژیک در سازمان استفاده شد. در سال ۱۳۴۹ گروهی به سرپرستی احمد رضایی مسئولیت تدوین تحلیل قیام عاشورای حسینی را به عهده گرفت که کار آن عبارت از تدوین جزوهای تحت عنوان «سیمای یک مسلمان ۱۲» بود که ابتدا به صورت درونی و بعد از سال ۱۳۵۰ در سطح بیشتری منتشر و پخش شد.
تا آنجا که نگارنده در جریان امر قرار گرفته است در اواخر سال ۱۳۴۹ و یا اوایل سال ۱۳۵۰ بحثی در مرکزیت و مسئولین عمدۀ سازمان دربارۀ درجۀ جزوات و اهمیت ادامۀ کار روی ایدئولوژی در گرفت. محمد حنیفنژاد۱۳ با توجه به ناقص بودن متون ایدئولوژیک سازمان و ناکافی بودن آن از هر جهت اصرار داشت حتماً باید بخش مهمی از وقت و نیروی سازمان صرف تدوین مسائل ایدئولوژیک شود و در غیر این صورت و با توجه به اهمیت نقش ایدئولوژی در حرکت سازمان دیر یا زود سازمان با مشکلات عدیدهای روبرو خواهد شد.
در مقابل این نظر، عدۀ دیگری قرار داشتند که ضرورت خاصی برای این کار قائل نبودند و مطرح میکردند این کار در گذشته و تا آنجا که مورد نیاز سازمان بوده، انجام شده است و دیگر نیازی به ادامۀ آن روند در شرایط فعلی نیست و بالعکس باید در وضعیت کنونی بیش از همه روی مسائل سیاسی و خط مشی نظامی سازمان و جنبههای عملی آن کار شود. به خصوص که با پیش آمدن جریان سیاهکل در بهمن سال ۱۳۴۹ و اقدامات بعدی چریکهای فدائی، این ضرورت دو چندان شده است و در صورت نپرداختن به آن قبل از این که دست به هر گونه اقدام نظامی علیه رژیم بزنند، امکان دارد متحمل ضربات سنگینی از سوی دشمن شوند.
نتیجۀ بحث فوق این که علیرغم باقی ماندن بسیاری از اختلافات، قضیه به نفع دستۀ دوم تمام شد و آنها موفق شدند در عین حال که مانع از یک کار دراز مدت و همه جانبه روی مسائل ایدئولوژیک شوند، بخش عمدۀ نیروی سازمان را روی مسائل نظامی و عمل متمرکز سازند و در این زمینه گروههای آموزش نظامی، شیمی انفجاری، الکترونیک و تدارکات تشکیل و به سرعت مشغول فعالیت شدند. به دنبال فعالیت گروههای کادر، رهبری سازمان تصمیم گرفت حتیالامکان خود را برای انجام عملیات نظامی در مقطع جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که در مهر ماه سال ۱۳۵۰ در تهران برگزار میشد، آماده کند.
برای شروع عملیات بیش از هر چیز به میزان حداقل معینی از سلاح نیاز بود که سازمان از این حیث دچار محدودیت و مضیقه بود و لذا در اوایل تابستان سال ۵۰ تصمیم گرفته شد از منابع قاچاق سلاح مورد نیاز تأمین شود. در این باره یکی از افراد سازمان به نام منصور بازرگان به توصیۀ ناصر صادق (عضو مرکزیت و مسئول تأمین سلاح و مهمات) با یکی از آشنایان قدیمی خود به نام الله مراد دلفانی۱۴ تماس میگیرد و مسئله را با او در میان میگذارد. نامبرده از کردهای کرمانشاهی بود که در اوایل دهۀ ۱۳۴۰ در زندان با منصور بازرگان آشنا شد و این آشنایی بعد از زندان هم ادامه یافت تا جایی که این فرد گاهی اوقات همراه خانوادهاش از کرمانشاه به تهران میآمدند و مدتی در خانۀ منصور بازرگان میماندند.
وی که در این زمان از مهرههای مهم ساواک و عامل نفوذیاش در میان گروهها بود، در جریان رفت و آمدهایش به خانۀ منصور بازرگان تا حدی به وی و فعالیتهایش مشکوک و با طرح مسئلۀ سلاح از سوی منصور بازرگان این شک به یقین تبدیل میشود و برای تعقیب مسئله و ردیابی آن با درخواست منصور بازرگان راجع به تأمین اسلحۀ قاچاق توافق و اظهار میکند او با قاچاقچیان زیادی در کرمانشاه و کردستان آشناست و میتواند به هر تعداد که لازم باشد ترتیب کار را بدهد و در این باره برای جلب اعتماد منصور بازرگان، تعداد محدودی اسلحه بدون مهمات تحویل میدهد.
برای اطمینان بیشتر از الله مراد، منصور بازرگان وی را به ناصر صادق و حتی سعید محسن معرفی میکند و آنها نیز پس از تماس و ملاقات با او و صحبت در زمینههای مختلف، او را از نظر امنیتی قابل اطمینان تشخیص میدهند. الله مراد با اجرای یکسری شگردها، از جمله طرح این مسئله که شماره تلفن را به من ندهید و یا دادن آدرس به من لازم نیست – طرح این مسئله درست در زمانی صورت میگرفت که نامبرده شماره تلفن و یا آدرس را از زبان طرف مقابل شنیده و به خاطر سپرده بود – و مسائلی از این قبیل توانسته بود اطمینان تمامی افراد مزبور و حتی سعید محسن را جلب کند. وی تماس و ارتباط را با افراد سازمان همچنان ادامه میدهد و در این باره یکسری افراد دیگر و خانۀ تیمی را شناسایی میکند.
به نظر میرسد او به توصیۀ ساواک قصد داشت این شناسایی و ردیابی را هر چه بیشتر ادامه بدهد تا رد پای بیشتری از سازمان و افراد آن به دست آورد. لیکن با اطلاع یافتن از این موضوع که سازمان قصد دارد به هر ترتیب ممکن در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله و یا در آستانۀ آن دست به عملیات نظامی بزند، ساواک تصمیم میگیرد علیرغم کامل نشدن تور پلیسیاش وارد عمل شود و مانع از هرگونه اقدام نظامی و عواقب اجتناب ناپذیر آن شود. از این رو ساواک با یک برنامۀ حساب شده در تاریخ اول شهریور سال ۱۳۵۰ یورش خود را به یکسری از خانههای تیمی سازمان شروع میکند و در جریان این هجمهها عدۀ زیادی از عناصر رهبری، کادرها، اعضا و هواداران سازمان را دستگیر و زندانی میکند.
- اهداف سازمان و بنیانگذاران آن
الف) اهداف کلی: برای آشنایی با اهداف کلی قسمتی از دفاعیات ناصر صادق، سعید محسن و علی میهندوست اشاره میشود:
« سازمان مجاهدین خلق ایران با پذیرش ایدئولوژی مرگ وظیفۀ خود میداند نوک مبارزۀ ضد امپریالیستی راهگشای خلق به سمت جامعهای توحیدی، آزاد و بیطبقات باشد.»
از دفاعیات سعید محسن: «قیام کردهایم تا جهانی را بسازیم تا هرگونه بهرهکشی انسان از انسان را نابود سازد.»
و یا مهیندوست می گوید: «مطمئنم با شهادت سربازان مجاهدین خلق، انقلاب در جامعۀ ما ژرفتر و عمیقتر خواهد شد، تا پایههای حکومت دموکراتیک و ملی خود را بنا کنیم.»
و … «هدف در مرحلهای که کلیۀ نیروهای مبارز برای آن میجنگند، محو کامل استثمار انسان از انسان است.»
ب) اهداف مرحلهای : سازمان به این نتیجه رسیده بود که برای دستیابی به اهداف فوق باید به اهداف مرحلهای زیر دست یابد.
- تربیت کادرهای همه جانبه و بنیان گذاری مبارزۀ مکتبی
هدف آنها از طرح چنین مسئلهای این بوده است که بتوانند کادرهایی تربیت کنند که قادر باشند از عهدۀ حل مسائل پیجیدۀ مبارزه برآیند و در کنار آن به مسئلۀ تدوین ایدئولوژی نیز بپردازند. قابل ذکر است سازمان از بدو تشکیل برای دستیابی به اهداف فوق سه سال زمان پیش بینی کرده بود.۱۵
- تدوین استراتژی و تدارک برای پیاده کردن استراتژی در عمل
در اینباره مبارزۀ مسلحانه به عنوان یک استراتژی پذیرفته شد. هدف از اتخاذ خط مبارزۀ مسلحانه، شکستن سد یأس و ترس و جو پلیسی و تودهای کردن مبارزه بوده است.۱۶ و علاوه بر این اعتقادات سازمان اولاً برای تغییر درون انسانها و ثانیاً خلق روحیۀ انقلابی، حرکت و بسیج تودهها در جهت منافع خودشان، فقط مبارزۀ مسلحانه است که به عنوان یک هدف استراتژیک میتواند زیربنای جامعه و انسانها را تغییر دهد.۱۷
در قسمتی از دفاعیات سعید محسن در مورد تشریح دیدگاه سازمان نسبت به انقلاب آمده است:
« …. چرا انقلاب مسلحانه تنها راه نجات است؟ما به انقلاب چگونه مینگریم؟ ما معتقدیم توسعۀ تولید جز با بسیج تودهای غیر ممکن است. بدین معنی که تا مردم نیروی واقعی خود را برای تولید استخدام نکنند، حتی مکانیزه کردن سیستم تولید هم نمیتواند پاسخگوی احتیاج جامعه باشد… چنین حرکتی به دو عامل مهم بستگی دارد:
- تغییر درون انسان و خلق یک روحیۀ انقلابی …
- حرکت و بسیج توده باید در جهت منافع توده باشد و نه در جهت تأمین منافع طبقه یا گروهی خاص، سرمایه دار و غارتگر، که در غیر این صورت توده بسیج شده بیشتر استثمار میشود. حال ما راه تحقق این اصل را فقط در انقلاب مسلحانه میبینیم.»۱۸
- برنامۀ آموزشی سازمان
همان طور که در ابتدا اشاره شد، برنامۀ آموزشی سازمان از همان ابتدای تشکیل در سال ۱۳۴۴ و درون حوزهها شامل چهار بخش ایدئولوژی، سیاست، اقتصاد و تشکیلات بود که معمولاً در هر جلسه هفتگی دربارۀ تمامی و یا چند بخش از آنها بحث و گفتگو میشد. شیوۀ آموزش به این صورت بود که :
قبلاً سؤالاتی دربارۀ بحث آیندۀ حوزه در هر زمینهای از سوی مسئول مطرح میشد و در جنب کتاب یا کتابهایی که راجع به آن موضوع باید مورد مطالعه قرار میگرفت، ذکر میشد و اعضا وظیفه داشتند در طول هفته ضمن مطالعه کتاب به آن سؤالات به طور کتبی پاسخ دهند. در جلسۀ بعد سؤالات و پاسخ آنها از سوی افراد مختلف به بحث و برخورد گذاشته میشد و احیاناً اگر سؤالات دیگری دربارۀ کتابهای مورد مطالعه عنوان میشد، به این سؤالات از سوی مسئولان پاسخ داده و در پایان بحث جمعبندی ارائه میشد.
برنامۀ آموزشی سازمان در ابتدا محدود و بعدها و به خصوص در سالهای ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ مفصلتر شامل سه دورۀ مقدماتی، متوسط و عالی شد. دربارۀ مضمون بحثهای مربوط به هر یک از بخشهای چهارگانۀ فوق باید بگویم در زمینۀ ایدئولوژی اساس کار را تفسیر قرآن و نهجالبلاغه تشکیل میداد و در هر جلسه حوزه ابتدا چند آیه از سورههای مختلف قرآن عموماً سورههای توبه، انفال، احزاب و محمد (ص) قرائت و تفسیر میشد. گاه به جای قرآن بحثی از نهجالبلاغه نظیر خطبۀ وصیت حضرت علی (ع)، نامه به عثمان و به حنیف و …. بحث و تفسیر و پس از آن از سایر مسائل گفتگو میشد.
بحثهایی از تفسیر سورههای فوق و خطبههایی از نهجالبلاغه ابتدا به صورت شفاهی آموزش داده میشد و بعدها مقالاتی شامل تفسیر سورههای فوق و خطبههایی از نهجالبلاغه تهیه شد که قبل و یا ضمن تفسیر از آنها استفاده میکردند.
دربارۀ مباحث ایدئولوژیک به غیر از تفسیر قرآن و نهجالبلاغه ابتدا متن یک مقاله ۴۰ صفحهای که دربارۀ جهان آفرینش، هدفدار بودن آن، جایگاه انسان، هدف آفرینش انسان و هدف انبیاء و مفهوم پرستش به بحث پرداخته بود، آموزش داده میشود. بعدها در سال ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ همان طور که قبلاً اشاره کردیم با تشکیل گروه ایدئولوژیک و تهیۀ جزوات «شناخت»، «تکامل» و «راه انبیاء، راه بشر» توسط این گروه، مضمون اصلی آموزش ایدئولوژیک سازمان را این جزوات تشکیل میدادند.
سپس کتب و جزوات دیگری در این باره و عموماً همراه با سؤال مطالعه میشدند که عبارت بودند از: «راه طی شده»، «خدا در اجتماع»، «عشق و پرستش»، «مسئلۀ وحی»، «اسلام مکتب انسان ساز»(مهدی بازرگان)، «جهاد و شهادت و تفسیر پرتوی قرآن» (آیت الله طالقانی)، «خلقت انسان و قرآن و تکامل» (دکتر یدالله سحابی)، «آیا انسان زادۀ میمون است؟» (دکتر محمد بهزاد)، «انسان و کهکشانها» (جان ففر)، «پیدایش حیات» (اوپارین)، «علم به کجا می رود؟» (ماکس پلاتک)، «چهار مقالۀ فلسفی» (مائو)، «اصول فلسفه» (ژرژ پلیستر)، «ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی» (استالین) و ….
البته به غیر از کتابهای مذبور که در دورههای مقدماتی و یا متوسط مطالعه و آموزش داده میشد، برای دورۀ عالی و به خصوص افرادی که میبایست کار ایدئولوژیک کنند، کتابهای سنگین و در سطح بالاتری نیز در نظر گرفته میشد که نیازی به توضیح آنها در اینجا نیست و از آن در میگذریم.
در زمینۀ اقتصادی، ابتدا مطالبی چون وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشورهای موسوم به توسعه نیافته و متقابلاً کشورهای توسعه یافته و اختلاف فاحش میان آنها و دلایل و ریشههای این اختلاف و راههای از میان بردن آنها و در اینباره برخورد انتقادی به راهحلهای سطحی و اصلاحگرایانه افرادی چون خوزه و کاسترو و دیگران و ضرورت مبارزۀ عمیق و ریشهای با امپریالیسم و نوکرانش در این دسته از کشورها و از جمله ایران، مورد بحث و برخورد قرار میگرفت.
در این زمینه کتابهایی نظیر «کشورهای توسعه نیافته»، «سیاه گرسنگی»، «دنیای ممکن»، «ژئوپلتیک گرسنگی»، «مسائل اقتصادی و اجتماعی کشورهای توسعه نیافته»، «انسانها و خرچنگها» و …. مطالعه میشدند. معمولاً این مطالعات همراه با یکسری سؤال بود که افراد باید ضمن مطالعۀ کتاب به این سؤالات نیز پاسخ میدادند. در دنباله این مطالعات و یا مرتبط با آنها برای بالا رفتن معلومات اقتصادی افراد، سازمان یکسری کتاب نظیر «کتاب اقتصاد» (دکتر پورهمایون)، «عقاید بزرگترین علمای اقتصاد دول معظم»، «پول»، «اقتصاد به زبان ساده» که مورد اخیر توسط سازمان تهیه شده بود، مطالعه میشد.
در زمینۀ سیاسی ابتدا بحثهای شفاهی توسط مسئول دربارۀ اهمیت و نقش مسائل سیاسی و رابطۀ تفکیک ناپذیر آن با مسائل اقتصادی و همچنین تاریخچۀ استعمار اروپا و استعمار نو و مبارزات تاریخی ملتها، مطرح میشد که این بحث ها عموماً همراه با سؤالات و فکر قبلی روی آنها و مطالعۀ کتابهایی همچون «میراثخوار استعمار»، «ناسیونالیسم در کشورهای شرق آفریقا»، «سرگذشت فلسطین»، «کارنامۀ سیاه استعمار»، اخبار، گزارشها و مقالاتی از قبیل «دوزخیان روی زمین»، «مبارزات مردم الجزایر»، «برترین جهاد»، «سرگذشت ویتنام»، «تاریخ مشروطیت ایران» (کسروی) و یکسری کتابهای دیگر نظیر «پاشنۀ آهنین»، «مادر»، «خاطرات ایران» و … بود که فاز بالاتر کتابهایی مثل «حقوق بینالمللی»، «تاریخ استعماری»، «چه باید کرد؟» (لنین) مطالعه میشد. در کنار مطالعات بالا مقالات سیاسی مانند «چه باید کرد؟»، «مبارزه چیست؟» و «مبارزۀ حرفهای» که توسط سازمان تهیه شده بود، به عنوان متون آموزش سیاسی استقاده میشد.
در جوار مطالعات سیاسی، مطالعاتی در زمینۀ استراتژی و تاکتیکهای نظامی که توسط امپریالیستها و نیروهای رهاییبخش در کشورهای تحت سلطه به کار گرفته میشد، انجام میگیرد؛ نظیر تألیفات متعدد مائو در این زمینه که منتخب آثار وی موجود است: «شورشگری و ضد شورشگری»، «جنگهای پارتیزانی در آمریکای لاتین».
در عرصۀ تشکیلات مهمترین مسائلی که آموزش داده میشد عبارت بودند از: ضرورت فعالیت مخفی و رعایت اصول پنهانکاری برای حفظ و ادامۀ فعالیت سازمان، ضرورت و اهمیت سازماندهی و تشکیلات برای مبارزۀ مستمر و تضمین شده علیه دشمن، اصل سانترالیسم دموکراتیک، اصل و رهبری جمعی و مسئولیت فردی، اصل انتقاد از خود، شرایط عضوگیری، وطایف یک مسئول و چگونگی برخورد با افراد تحت مسئولیت و …
در اینباره علاوه بر بحثهای شفاهی که عموماً توسط مسئول انجام میگرفت، جزوات و کتبی نظیر «چگونه میتوان یک کمونیست خوب بود» (لیوشائوچی)، «علیه لیبرالیسم»، «اصلاح سبک کار حزبی»، «آموزش خود را از نو بسازیم» (مائو) مطالعه میشد.
اشاره شد که برنامۀ آموزشی سازمان در سالهای اولیه از نظر کمی و کیفی در سطح ابتدایی بود؛ اما با گذشت زمان و در نتیجه جمع لیست تجربیات اولیۀ برنامۀ آموزشی سازمان در طول سالهای پس از ۱۳۴۷ از سطح عالیتری برخوردار بود و شامل سه دورۀ مقدماتی، متوسط و عالی میشد که هر یک از اینها در زمان معینی (حدود چهار الی شش ماه) آموزش داده میشد.
ضمناً علاوه بر آموزشهای تئوریک یاد شده، سازمان از ابتدای تأسیس یکسری آموزشهای عملی نیز داشت که بعداً متنوع و گستردهتر شدند. در سالهای اول آموزشهای عملی عبارت میشد از برنامۀ کوهنوردی در مناطق مختلف، به خصوص در فصل زمستان و در مسیرهای طولانی و گاه با زبان روزه، برنامۀ ورزشی صبحگاهی، برنامۀ جامعهگردی در مناطق مختلف تهران و شهرستانها و به خصوص مناطق فقیرنشین مانند دروازه غار و گودهای جنوب شهر و کورهپز خانههای تهران و شهر ری که بعداً آموزشهای نظامی، جعل و …. نیز به آنها اضافه شد.
یادداشت ها:
۹. این تحلیل همیشه بر تصمیمات سازمان سایه انداخته بود. در ۳۰ خرداد در عملیات فروغ جاویدان سازمان و … رهبران آن معتقد بودهاند ما جرقۀ اولیه را میزنیم و تودهها به دنبال میآیند و سازمان هیچ وقت از آن درس آموزی نکرده است.
۱۰. به نظر نویسنده تماس با الفتح و رفتن به اردوگاههای آنان و معاشرت با اعضای این سازمان در شکلگیری فرهنگ سازمان مجاهدین خلق نقش بسیاری داشته است. حتی مسئلۀ تغییر ایدئولوژیک و مارکسیست شدن افراد نیز در این چارچوب قابل بررسیاست، زیرا در اردوگاههای فلسطینی عناصر غیر مذهبی زیادی بودند و صبغۀ مذهبی کمتر وجود داشته است.
۱۱. سازمان مجاهدین خلق ایران، شرح تأسیس و تاریخچۀ وقایع سازمان از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰، صفحات ۱۲- ۱۰
۱۲. این جزوه بعدها به نام «امام حسین (ع)» در سازمان معروف شده بود.
۱۳. محمد حنیفنژاد بنابر تحقیقات نویسنده به فرایض و شعائر مذهبی توجه زیادی داشت، به طوری که به محمد نوحهگر معروف بود، چون هر زمان که فرصت مییافت نوحه میخواند، ولی قرائن و شواهد نشان میدهند به هر حال کجاندیشیها و لغزشهایی، از جمله خودباختگیهایی در مقابل مارکسیسم داشت.
۱۴. دلفانی قبلاً مارکسیست و تودهای بود و از حنیفنژاد نقل شده است که در حرفهای وی نفاق میبینم
۱۵.تاریخچۀ سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰، از انتشارات سازمان مجاهدین خلق
۱۵.همان منبع، صفحات ۴۵-۴۳
۱۷.دفاعیات سعید محسن
۱۸.همان منبع
ادامه دارد
برچسب ها :آیت الله طالقانی ، جبهۀ آزادیبخش الجزایر ، حسین احمدی روحانی ، حسین خوشرو ، رادیو صدای عاصفه ، سازمان الفتح ، ساواک ، سید حسین سید احمدیان ، فلسطین ، کاظم شفیعیه ، مبارزه مسلحانه ، محسن نجات حسینی ، محمود شامخی ، منصور بازرگان ، موسی خیابانی ، ناصر صادق
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰