محمد علی باقری به روایتِ یکی از دوستان و یاران او

شهید محمد علی باقری و دوستان او در سالهای پیش از پیروزی انقلاب – با تاسیس گروهی به نام والفجر یا فجر انقلاب – از جمله کوشندگان راه پر مخاطره برای آزادی بودند .
دادگاه رژیم پهلوی محمدعلی باقری و سه تن از دوستانش را به اعدام و دو تن دیگر را به حبس ابد و بقیه را به حبسهای مختلف محکوم کرد.شهیدان محمدعلی باقری و محمود پهلوان در ۱۳ بهمن ۵۴ و شهیدان حمیدرضا فاطمی و موحدی قمی در اسفند ماه همان سال اعدام شدند…

کد خبر : 3471
تاریخ انتشار : پنجشنبه 7 اسفند 1399 - 10:11

شهید محمد علی باقری و دوستان او  در سالهای پیش از پیروزی انقلاب  – با تاسیس گروهی به نام والفجر  یا فجر انقلاب – از جمله کوشندگان راه پر مخاطره برای آزادی بودند .
دادگاه رژیم پهلوی محمدعلی باقری و سه تن از دوستانش را به اعدام و دو تن دیگر را به حبس ابد و بقیه را به حبسهای مختلف محکوم کرد.شهیدان محمدعلی باقری و محمود پهلوان در ۱۳ بهمن ۵۴ و شهیدان حمیدرضا فاطمی و موحدی قمی در اسفند  ماه همان سال اعدام شدند. 
  آنچه در فراز های بعد خواهید خواند روایتی است از زندگی و ویژگی های محمد علی باقری  از زبان یکی از  دوستان و همراهان نزدیکِ شهید باقری :

خاطرات من از گروه والفجر مربوط است به سالها ۵۲ و ۵۳ و بیشتر آن اختصاص دارد به روابط من با شهید محمد علی باقری که رابط من بود.محمد علی شخصیت پرشور و فعال و پرحرارتی بود . چهره خندان  و بشاش و امیدواری داشت.طرز زندگی او نشان می داد که از بسیاری از بندها عبور کرده است. او تعلق خاصی در زندگی معمول نداشت. یک دانش آموز شهرستانی بود که توانسته بود با معدل بالا در دانشکده فنی دانشگاه تهران در رشته متالورژی  قبول شود ؛ ولی به برنامه‌ریزی و آینده شغلی اش توجه نداشت. توجه او  به آرمان و هدفی بود که در زندگی انتخاب کرده بود. محمد علی  شخص وارسته ای بود .پرتحرک بود ؛ دائم لباس ورزشی به تن داشت انگار لباس رزم به تن کرده بود. جلساتی که باهم داشتیم جلسات بحث و انتقال تجربه بود . معتقد بود به هجرت و عمل کردن بود .دائم این آیه والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا را می خواند . معتقد بود به اینکه تو باید راه بیافتی که خدا راه را به تو نشان بدهد و از نشستن ، انسان به جایی نمی رسد.البته برای خود من این سوال مطرح بود که اگر سؤالمندیم چگونه حرکت کنیم که سؤال  ما پاسخ گفته شود. ریشه  این  قبیل بحثها  -یکمقدار-  به مخالفت با بحثهای تئوریک می رسید و بالاخره هم دورِ تئوری _عمل اثراتش را در جنبش ایران بر جای گذاشت .من هم متقابلا تجارب خودم را به او  می گفتم .برداشتم این بود که با جمع بندی تجارب موجود می توانیم راه جدیدی پیدا کنیم و در جریان عمل،  به جمع بندی برسیم . مهم صادقانه عمل کردن به تئوری بود مهم این بود که شیوه هایی  در  عرصه عمل از آن تئوری در بیاید .
آثار دکتر شریعتی به عنوان پشتوانه تایید  می شد و نه به عنوان پیشتاز .
به بعضی از روحانیون فعال راست انقلابی می گفتند که خود همین اصطلاح راست انقلابی هم قابل تامل است.{این اصطلاح ، اصطلاحِ خاصی بود  و از اصطلاح چپ و راست که در دهه شصت و بعد از آن ، میان نیروهای نظام شایع شد متفاوت است }

به بحث تکامل توجه می شد . کتاب اوپارین را می خواندند.محمد علی بر دفاعیات شهدای سازمان تاکید داشت بخصوص دفاعیات محمد مفیدی.
دو سه دفعه باهم کوه رفتیم .یک دفعه من آمدم تهران . از تجریش رفتیم توچال و شهرستانک و دو آب . چهار صبح حرکت کردیم یازده شب برگشتیم  تجریش . شهید محمدعلی بود و شهید پهلوان و شهید فاطمی و من.
بچه ها خانه ای داشتند در تهران ، میدان ثریا . در آنجا کتاب راه حسین را دیدم که اسم اصلیش امام حسین – سیمای یک مجاهد بود . جوهر آن کتاب  هم ترویج شهادت یا تشکیل حکومت نبود بلکه قیام استراتژیک در راه خدا بود. کتاب راه حسین کار مرحوم حنیف نژاد و احمد رضایی بود.شهید  باقری معتقد بود سازمان مجاهدین به بن بست رسیده و  ما باید خودمان عمل کنیم . راه برون رفتش عمل است و باید عمل مسلحانه را ادامه داد . او می خواست بن بست تئوریک را با عمل از بین ببرد .دفعاتی دیگری هم با محمد علی  ارتباط داشتم و دفاعیات بچه های سازمان را خواندم .
شهید باقری در عملیات خلع سلاح پلیس سفارت عربستان دستگیر شد. من هم که همان ایام دستگیر شدم نمی دانستم برای چه دستگیر شدم. در جریان بازجویی متوجه شدم که محمد علی هم بازجویی می شود .بازجو به او می گفت تو با این امکان که برای پیشرفت داشتی ناراحت نیستی که به این  روز افتادی؟ شهید باقری هم به صراحت می گفت نه ! می خواهم در این مسیر به دیدار خدا بروم. من دیگر او را ندیدم تا روز دادگاه مشترکمان.  روزی که ما را دادگاه بردند محمد علی باقری و محمود پهلوان بودند .شاخه دیگر  هم که بچه های قم بودند :  موحدی قمی و حمیدرضا فاطمی که دانشجوی دانشگاه شریف فعلی بود. همچنین چند نفر دیگر همگی به عنوان متهم حضور داشتند. نوبت محمد علی که رسید دفاع ایدئولوژیک کرد .سوره والفجر را خواند و گفت حرکت ما تکاملی و به سوی خدا است و می خواهیم این شب تاریک را از بین ببریم و با اشاره به الیس الصبح بقریب گفت که صبح نزدیک است و به صراحت اظهار داشت که هیچ ندامتی ندارم. شهید باقری قبل از شروع دادگاه تلاش داشت به من نزدیک شود و  بالاخره هم  آمد وگفت من تو را لو ندادم ؛  نامه ای را پیدا کردند و از همان طریق سراغ تو آمدند .بعد هم به من وصیت کرد که هیچ وقت در زندگی دست از قرآن خواندن برنَدار و مرتب ورزش کن که من هم تا حالا به هردو وصیتش عمل کرده ام؛  قرآن خواندن را برای مذهبی ماندن توصیه کرد و ورزش را برای پرتحرک و پراتیک بودن.
شهید باقری و سه نفر دیگر از دوستان را اعدام کردند.با اینکه ترور یا قتل کسی در پرونده آنها نبود . رژیم شاه مجازات  تشکیل گروه برانداز و اقدام علیه امنیت ملی را اعدام می دانست.
شهید باقری و سایر بچه ها به لحاظ اعتقادی خیلی معتقد بودند . اهل دعا و مناجات بودند . به شریعت التزام داشتند اما خشکه مقدس نبودند؛ مثل شهید کاظم  ذوالانوار وشهید مصطفی جوان خوشدل.
ویژگی مهم ایشان که امروز باید مورد توجه  نسل جوان قرار گیرد عدم تعلق به دنیا و عدم جَوّزدگی است. اینکه انسان استقلال شخصیت خود را از محیط حفظ کند؛ البته همراه با غرور نداشتن و انتقاد از خود.
به نظر من محور کار ایشان خودسازی بود نه جنگ؛  نه مبارزه و نه قیام مسلحانه . درگیری بارژیم شاه هم  فرع این محور بود. سخنی هم که از حنیف نژاد نقل می کنند که ” برای یک مثقال عمل  بایدصد خروار جمع بندی کرد” در همین راستا بود . برای برون گرایی باید درون گرا بود. “اصل” این است که انسان با خود و با شیطانِ درونیِ خود درگیر باشد .کما اینکه محور تفسیر قرآن آقای طالقانی هم ساختن انسان برتر است. برتر آمدن از محیط، تکیه کلام آقای طالقانی است  . این قبیل اندیشه ها {به صورت غیر مستقیم} روی  شهید باقری و دوستانش هم تاثیر گذاشته بود.

منبع: سایت احیا

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.