آخرین دیدار با وحید

برای دستگیر کردن وحید همه اعضاء خانواده ما زیر نظر بودند. بعد از دستگیری من و پدرم، برادرها و دایی​ ام را دستگیر کردند. فقط مادرم بیرون مانده بود و مرتب می​ آمد پشت در کمیته و می​ گفت، «منم دستگیر کنین!» روزی که بعد از چهار ماه داشتند پدرم را آزاد می​ کردند، بازجوها جلوی ما به او گفتند، «حتما وحید با تو تماس می​گیره. بهش بگو خواهر و برادرهاش رو اینقدر تو زندون نگه​ می​ داریم تا بپوسند، یا خودش رو معرفی کنه!»

گاه شماری تاریخ مبارزات مردم، از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به روایت مهندس مهدی بازرگان

این گاه‌شماری ، ابتدا سال به سال است و به تدریج با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب و شتاب گرفتن جریانها ماه به ماه گشته در ماههای آخر روزشماری می‌شود تا وقایع و اقدامات مورد اشاره جنبه کاملاً عام و همنواخت نداشته باشد . بسیاری ازاین وقایع، ارتباط خاص با سوابق و خدمات نهضت آزادی ایران پیدا می‌کند.

دستگیری، شکنجه و زندان به روایت سید کاظم اکرمی

دستگیری اول در دی ماه سال ۱۳۵۱ در کانونی که آقای آقا محمدی تشکیل داده بود، نمایشی به نام “جرقه در آتش” اجرا شد. مجریان نمایش دو سه نفر از بچه های قم بودند که با پسر آیت الله شیرازی دوستی داشتند. در اواخر دی ماه، شبی برای شام در منزل پدرم مهمان بودم که

اسامی برخی اززندانیان سیاسی زمان شاه که عمدتا در خارج از کشور به سر می برند :

ابراهیم رنجکشان- ابراهیم محجوبی- احمد امانی- احمد پورمندی- احمد خوشبخت- احمد شیبانی- احمد محمدی- ارسلان پورقباد- اژدر بهنام- اسد ترابی- اسفندیار صادق زاده- اسفندیار کریمی- اسماعیل ختائی- اشرف میرهاشمی- اصغر بی نیازان- اصغر خرسند- اکبر دوستدار- اکبر سوری- اکبر سیف- اکبر محمدی- امیر ممبینی- ایرج تقی زاده- ایرج نیری- باقر ابراهیم زاده- باقر قلیائی- بهروز

جلسه ۴۸۵/ نشست هم‌اندیشی کانون زندانیان سیاسی با سعید مدنی ـ  چهارشنبه ۹۸/۱۱/۱۶ عصر از ساعت ۵ تا ۷/۳۰

با درود جلسه ۴۸۵/ نشست هم‌اندیشی کانون زندانیان سیاسی: 🌾میهمان این هفته: سعید مدنی، پژوهشگر علوم اجتماعی و فعال ملی_مذهبی 🌾موضوع سخنرانی: “بحران‌های کنونی و چشم‌انداز آینده” 🌾مجری جلسه:همبند گرامی باقر ذهبیون 🌾زمان: چهارشنبه ۹۸/۱۱/۱۶ عصر از ساعت ۵ تا ۷/۳۰ (لطفآ راس ساعت ۵ در جلسه حضور پیدا کنید) 🌾مکان کانون:بلوار کشاورز،ابتدای وصال شیرازی،کوچه

روایت من

به تخت بسته شده بودم و حسینی شلاقم می‌زد. عضدی به حسینی دستور داد، «ول کن! برو اون خرس رو بیار، تا این آدم بشه!» حسینی با لحنی جدی گفت، «چرا خرس؟ خودمون که هستیم!» روزهای شکنجه و مرحله اول بازجویی پایان یافت. اما ماجرای خرس و حسینی و فرمانبری‌هایش از امر و نهی‌های عضدی‌، همه ذهنم را گرفته بود. از خودم می‌پرسیدم، چگونه می‌توان باور کرد که آدمی تا حد یک حیوان درنده تنزل

فرازهایی از خاطرات زندان طاهره سجادی

… مرداد ۱۳۵۴، پانزده روز از بازداشت مرتبه‌ اول و رهایی از کمیته[مشترک ضد خرابکاری] گذشته بود،‌ که دوباره سروکله‌ مأمورین ساواک پیدا شد، اما این‌بار قضیه با مرتبه‌ اول فرق می‌کرد. حالا همه چیز را می‌دانستند. وحید هر چه می‌دانست گفته بود، از جمله ارتباط رحیمی با ما که او هم جزء بازداشت‌شدگان بود.