در ژانویه ۱۹۴۶ ، متفقین تصمیم گرفتند که اجازه تولید فولاد آلمان را تنها تا ۲۵ درصد از میزان ظرفیت تولیدات قبل از جنگ بدهند، و استاندارد زندگی آلمانی ها را به سال ۱۹۳۲ کاهش دهند. اما متفقین خیلی سریع متوجه شدند که در در واقع آلمان با پتانسیل صنعتی خود یکی از ریه های اقتصادی اروپای غربی است و اقدامات فقیرانه بی شک شهروندان آلمانی را به آغوش کمونیست ها سوق خواهد داد.
پرزیدنت ترومن تا سال ۱۹۴۹ این تحریم ها را کاهش می دهد و سپس آلمان غربی را در طرح مارشال قرار می دهد. بنابراین ترس از کمونیسم جایگزین ترس از قیام نظامی آلمان شد… و بیش از ۲۵ میلیون آلمانی را از مرگ حتمی نجات داد.
دو مشکل اساسی داریم. اول تخصص در حکمرانی است که در دنیای امروز از پیچیدهترین تخصصهاست. کسانی را نیاز داریم که ساختار قدرت جهانی را بهدرستی بشناسند و سیاستهای اداره کشور را براساس آن شناخت تنظیم کنند و دوم انتخاب سیاست توسعه است که در جهت تعامل با دنیا نیست که باید به پیامدهایش فکر میکردند. به نظر من اعمال این سیاست یکبعدی بوده و برای جلوگیری از پیامدهای آن، مطلقا چارهاندیشی نشده است. معلوم است وقتی تداوم سیاستها برای حضور در منطقه، نه به روش حضور فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که مؤثرترین روش نفوذ در دیگر کشورهاست که به روش تقابل انتخاب شد، مسلم است این روش تهدیدهای غرب و عوامل منطقهای آنها را به دنبال دارد و شرایط موجود پیش میآید…..