خاطرات مبارزه و زندان جلال رفیع/ قسمت دوم

«صمد علیپور، همسلولی مارکسیست من، معمولاً از من می خواست که آواز بخوانم تا رنج شکنجه و سلول کاهش یابد. من هم تصنیف معروف مرغ سحر را برایش می خواندم. یک روز خبر فوت “چوئن لای” نخست وزیر چین کمونیست و مدتی بعد خبر مرگ “مائو” رهبر چین رسید. یک حالت اندوه در فضای سلول احساس می شد. صمد گفت مرغ سحر را بخوان. من برای این که از اندوه بیرون بیارمش، این گونه خواندم:
مرغ پکن!/ ناله سر کن،/ داغ مرا تازه تر کن/ مرغ مسلّح(!) ز درون قفس در آ،/نغمه پیکار پرولتاریا سرا،/ وزنفسی عرصه این حزب توده(!) را پر شرر کن،/ ما را خر کن!…

پرونده ای برای صمد بهرنگی ۲-  نخستین آموزگار/ عبدی کلانتری

« … توی کتابخانه آمد با ترس و لرز. من آنجا بودم، دیدم بچهء جوانی آمد و لباس ژنده ای تنش است و «چه باید کرد» چرنیشفسکی را می خواهد… » علامحسین ساعدی، «تاریخ شفاهی ایران» ، گاهنامهء الفبا ، شمارهء هفتم دههء ۱۳۴۰ شمسی، دههء شکوفایی ادبیات و هنر ایران تلقی شده است. فرزندان