معلمین مرد در دو طرف نشسته بودند و معلمین زن هم وسط بودند که یک مرتبه ماشینهای آتش نشانی برای متفرق کردن ما لوله های آب رو به طرف جمعیت گرفتند و همه رو خیس کردند.با این که همه خیس شده بودند ، کسی از جاش تکون نخورد. ما نزدیک خیابون بودیم و دکتر خانعلی که قد کوتاهی داشت، نزدیک جوب وایستاده بود. دکتر خانعلی باچند نفراز معلما برای این که زن ها خیس نشن، به طرف ماشینها ی آتش نشانی رفتن تا سر لوله های آب را به سمت میدون برگردونن. که یک مرتبه سرگرد ناصر شهرستانی از کلانتری دو نبش شمالی بهارستان در اومد و دو تا تیر هوایی زد…
برخی احزاب، از جمله حزب توده، خود را در پناه این دروغ که دکتر مصدق دستور مقابله نظامی نداده بود تا ما وارد عمل شویم، پنهان کردند. درحالیکه سرهنگ ممتاز و واحد نظامی محافظ منزل دکتر مصدق به دفاع مسلحانه پرداخته و ساعت ها مقابله و در حال نبرد بودند. مگر معنی مبارزه مسلحانه و دفاع متقابل چیست؟ آن همه کشتار در اطراف منزل نخست وزیر، آیا بیانگر ایستادگی و مقاومت مسلحانه نبود؟ آیا این بی عملی حزب، نیاز به سوال و پرسش داشت؟ اگر دکتر مصدق دستور دفاع و مقابله نمی داد و موافق این حرکت نبود، آیا واحدهای محافظش آن همه جان فشانی می کردند؟ کشته شدن حدود ۳۰۰ تن در حمله به منزل دکتر مصدق، نشان از چه داشت؟ این آخرین پیام دکتر مصدق که تلفنی به حزب می گوید: ” شما به وظیفه میهن پرستانه خود هرطور که صلاح می دانید عمل کنید” به چه معنی است؟ آن وظیفه میهن پرستانه چه بود؟…..
در سال ۴۹ بعد از تظاهرات ۱۶ آذر تعدادی از دانشجویان دستگیر شدند. دانشگاه به مدت یک ماه تعطیل بود و تظاهرات برای آزادی دستگیرشدگان ادامه پیدا کرد. ساواک پس از کشوقوس زیاد، همه دستگیرشدگان را بهجز ابوالحسن خطیب از دانشکده فنی و چند تن از دانشجویان و فارغالتحصیلان پلیتکنیک آزاد کرد. ما تظاهرات را برای آزادی زندانیان باقیمانده ادامه دادیم تا آنکه از داخل زندان به ما اطلاع رسید که هرچند آنهایی که در زندان ماندهاند، بخشا از فعالین دانشجویی بودند ولی دستگیری آنان ارتباطی با فعالیتهای دانشجویی ندارد. آنان عضو یک گروه مسلحاند (گروهی که بعدها گروه سیاهکل نام گرفت). روشن بود که ساواک آنها را آزاد نخواهد کرد. نمیشد از دانشجویان خواست که بیش از این سر کلاس نروند. یک ماه تظاهرات همه را خسته کرده بود و ادامه آن دشوار بود. ما با مسئولان دانشگاه صحبت کردیم و از آنان قول گرفتیم که به ساواک برای آزادی دانشجویان زندانی فشار بیاورند و به آنها یک ماه مهلت دادیم و گفتیم که در صورت آزاد نشدن وی بعد از یک ماه تصمیم مجدد خواهیم گرفت و با همین قول به دانشجویان مراجعه کرده و با خواندن یک قطعنامه تظاهرات را پایان دادیم ولی دوستانی که فعالیتهای رسمی مورد تأییدشان نبود به این تصمیم اعتراض کرده و آنرا سازش نامیده و تظاهرات را با شعارهای رادیکالتر مستقیما علیه رژیم ادامه دادند….
در زندان اوین بعد از بازجویی مفصلی که حدود۵/۵ ساعت طول کشید با تهدید و تحقیر به سلول انفرادی که بسیار جای بدی بود و از اول در آنجا بودم، مراجعتم دادند. بعد از چند روز به شدت مریض شدم که در زندان مداوا نشدم. به بیمارستان شهربانی منتقلم کردند و در آنجا بعد از معاینات مفصل که اطبا نظر خوبی درباره ام ندادند، مرخص شدم.