حکایت سنگ مزار خسرو گلسرخی،عملیات شبانه در قطعه ۳۳ بهشت ‌زهرا/ کاوه گوهرین

نگاهم بر خاک بود. فضای مزارستان مرا پرتاب کرد به سال‌هایی دور‌تر که به همراه دوست از دست رفته‌ام «جلال فرشی احمدی»، در دل تاریکی شب بهشت ‌زهرا، برای تعویض سنگ مزار زنده‌نام «خسرو گلسرخی» رفته بودیم و من اینک آن را گزارش می‌کنم تا تو بدانی….

اولین بازداشت من/ ایرج شریعت

بار اول که توسط ساواک باز داشت شدم ،سال ۱۳۴۹ بود که هنوز ۱۷ سال داشتم.قبل از ساعت ۸ صبح عازم دبیرستان بودم..برف شدیدی می بارید.همه جاآکنده از برف و سفیدی بود.واین،فضا وحالتی خاص به شهرمیداد.حالتی خاموش که گوئی تمام شهرنیز از شدت برف وسرما زیر لحاف سفیدی که همه جارا پوشانده بود کز کرده

“مادر” ماکسیم گورکی  وداستان من / ایرج شریعت

باوجود آنکه چندین جزوه امنیتی خوانده وتجربیات دیگران راشنیده بودم واز رادیو انقلابیون وسپس رادیو سروش ومیهن پرستان تجربه وخاطره مجاهدین وچریکهای فدائی را گوش کرده بودم ،اما مرتکب چنین خطائی شده ام.دومین خطای من آن بودکه به خواهرم گفتم برو منزل زهراخانوم وکتاب “مادر”را از داخل کتابها بردار وبیا .چون رفتن من به منزل