شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۵)

در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا می‌شدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی می‌بردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوه‌های فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب می‌نشستند و خاطره و قصه تعریف می‌کنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشت‌زیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته می‌شد. آملی‌ها، پشت‌زیک مازندرانی‌ها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) می‌نامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست می‌کردند، گردو و عسل نداشت…

شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۴)

 اگر شب یَلدا را در میان قوم بختیاری بگذرانید در سفره یَلدا شاهنامه فردوسی را می‌بینید و به جای فال حافظ، در میان بعضی خانواده‌ها بساط شاهنامه‌خوانی برپاست. زمان قدیم(حالا را نمی‌دانم) در شب یَلدا در استان چهارمحال و بختیاری، چند خانواده دور هم جمع می‌شدند و کسانی که شاهنامه را از حفظ بودند برای دیگران می‌خواندند. پیش می‌آمد که شاهنامه‌خوان با اینکه بی‌غلط و دقیق [ از بَر ]می‌خواند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت…

شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۳)

شب یَلدا در تهران قدیم با میوه‌های تازه فصل پاییز، میوه‌های خشک شده تابستان، آجیل مخصوص، شیرینی و هندوانه به صبح می‌رسید. همه در منزل بزرگتر خانواده و نزد مادر و پدر جمع می‌شدند. فردای شب یَلدا سعی می‌کردند کار خطایی از آنها سر نزند و آن روز جزو تعطیلات عمومی به‌حساب می‌آمد. تهرانی‌های قدیم شب چله با گردآمدن دور آتش و رقص و پایکوبی این شب را جشن می‌گرفتند. آنگاه سفره‌ای فراخ و گشاده می‌‌انداختند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکی‌های گوناگون ازجمله نان، شیرینی، حلوا و گوشت قربانی بود…

شبِ یَلدا و انقلابِ زمستانی(۲)

هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجان‌شرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) می‌خوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمی‌کنند. در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور می‌گذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان می‌کردند یا در کاه قرار می‌دادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیق‌ها» مى‌نواختند…