آمد خانه ما. من با خوشحالی این اسلحه و تی ان تی و باروت سیاه را گذاشتم. گفت اینها چه هستند؟ گفتم مگر قرار نبود ما تشکیلات ایجاد کنیم من هم لوازمش را آوردم سرش را تکان داد و گفت نه، نه، نه! اصلا فکر مسلحانه را از ذهنت بیرون کن. گفت اسلحه همه جا هست، آدمش هم همه جا هست. اول باید مغزها ساخته شود. همان برنامه ساختن مغزهای پیچیده و جامع الأطراف. ما قبل از اینها به آنها نیاز داریم.
قبل از برنامه سپاس می دیدم مرتب با هم صحبت می کنند و جلسه می گذارند. زمانی که آقایان دست به چنین اقدامی زدند، اوج قدرت شاه و يأس جنبش مسلحانه و جنبش سیاسی بود. تحلیل هاشمی رفسنجانی این بود که چرا زندان بکشیم؟ بیرون میدان کار بیشتر فراهم است. اما هشیارتر از این بود که زیر بار این کار برود یا کلاه سرش برود. در آن زمان به نظرم هاشمی در تیزی و هشیاری نمونه بود.
بحران اخیر باعث شده تا بسیاری از افراد به فناپذیری خود و محدودیت های دستاوردهای بشری آگاهانه تر بیندیشتند. اما به نظر من تمدن مدرن به طور کلی به سمت مخالف این آگاهی خواهد رفت. من فکر میکنم در دوران پسا ویروس مجددا گروه فلسفه دانشگاه ها رونق بگیرد و در دانشگاه ها ی پزشکی سرمایه گذاری های عظیمی بکنند. شاید هم همین انتظارات در حد توان ما انسان ها باشد. بهر حال دولت ها استعداد زیادی در فلسفه ندارند. بهتر اینکه در تربیت پزشکان سرمایه گذاری کنند. تک تک افراد بشر باید به فلسفه بپردازند. دکترها نمی توانند معمای وجود را حل کنند ولی شاید بتوانند با طولانی کردن عمر ما وقت بیشتری برای یافتن این جواب به ما بدهند. بر ماست که چگونه از این وقت اضافی استفاده کنیم.
دستگاه پی برده بود که نیروی مالی مجاهدین عمدتا از بازار و با تشویق روحانیون تامین می شود لذا صحنه سازی هایی کرد و با بزرگ کردن برخی مسائل کوچک و یا جعل اخباری سرتاسر کذب، مثل این که مجاهدین در خانه های تیمی مسائل شرعی را رعایت نمی کنند و زن و مرد نامحرم در کنار هم زندگی می کنند و حتی می خوابند، توانست اعتماد بازار را از مجاهدین سلب کند که تا اندازه ی زیادی در این فاز هم موفق شد به طوری که پس از چند سال، بازار دیگر کمک مالی چندانی به مجاهدین نکرد.
در زمان مرحوم آیت اله طالقانی و مهندس بازرگان همه زندانیان با یکدیگر غذا می خوردند از آنجا که بعضی از زندانیان خانواده ای نداشتند که برای آنها میوه و پول و غذا و سیگار بیاورند به همین دلیل آنها برای رفع نیازهایشان از صندوق جمعی استفاده می کردند. در زندان همگی در کنار یکدیگر غذا می خوردند و شرایط یکسانی داشتند. با همه یکجور برخورد می شد این جمع را جمع صنفی می گفتند و هیچ اختلافی از این جهت بین مسلمان و کمونیست و توده ای و طرفداران جبهه ملی نبود. ولی بعد از آن که نهضت مسلحانه علیه رژیم شاه پا گرفت، گروه جدیدی وارد شدند که برای خود رسالت جداگانه ای قایل بودند و خود را برتر از دیگران می دانستند و جمعشان را از بقيه زندانیان جدا کردند. وجه مشترک این ها استراتژی نظامی آنها بود نه ایدئولوژی و جمع آنها به جمع استراتژی معروف بود؛ یعنی جمع کسانی که اعم از مسلمان و غیر مسلمان به مبارزه مسلحانه اعم از مسلمان و غیر مسلمان معتقد بودند و جمع کسانی که به این استراتژی پایبند نبودند؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان.
طلبه ها پرسیدند که الان ساواک جلوی تشکیل محافل مذهبی را می گیرد اما چرا با انجمن حجتیه کاری ندارد؟
آقای حلبی از این طلاب پرسید: مثلا به کدام محفل مذهبی اجازه فعالیت داده نمی شود؟
یکی از طلبه ها گفت: سخنرانی ها و منبرهایی که طرفداران آیت الله خمینی برگزار می کنند.
آقای شیخ محمود نگاهی به ما کرد و گفت: این ها- منبری های طرفدار آیت الله خمینی- دکان باز کرده اند ولی ما دکان باز نمی کنیم.
این حرف ایشان گران آمد و برخی طلاب و من اعتراض کردیم. محفل بلورفروشان بود و ما چند تا در آن بیگانه. ما از جلسه زدیم بیرون. البته این بلورفروشان بعدها همه مرید آقای استاد محمد تقی شریعتی پدر دکتر علی شریعتی شدند.
طبق آمار به دست آمده حدود ۱۵۰ نفر را از دست آویزان کردند و ۱۵۰ نفر را به اصطلاح خودشان با فرنچ هایی که در حقیقت همان بلوزهایی بود که ما بر تن می کردیم به آخور بستند. و ۱۵۰ نفر را نیز شکنجه های مختلف دادند. ما به دلیل نبود رادیو و تلویزیون از اخبار خارج از زندان بی اطلاع بودیم. در همان روز، دکتر حبیب جریری را نیز علاوه بر افراد دیگر بردند و شکنجه شدید دادند و پاهای ایشان کاملا آسیب دیده بود.
مسئله زندانیانِ سیاسی، یکی از مهمترین مشکلاتِ نظامِ سیاسی پهلوی در آخرین سالهای حیاتش به شمار میرود. بازتابِ بینالمللیِ خبر تعدادِ زیادِ زندانیانِ سیاسی، که در وضعیتِ جسمی و روحیِ بسیار بدی قرار داشتند، سبب شد تا کشورهای غربی، نسبت به نقضِ حقوقِ بشر در کشورهای مورد حمایت خود حساسیت بیشتری به خرج دهند. آنها گمان نمیکردند توجه ویژه به وضعیت زندانیان که از غلبه رویکردهای حقوقبشرمآبانه غربی سرچشمه گرفته بود، بتواند به معضلی تبدیل شود که طومارِ نظامِ سیاسی پهلوی را درهم بپیچد. در این نوشتار کوتاه با نگاهی به وضعیت زندانیانِ سیاسی در دهه 1350ش، به ارزیابی ادعایِ آخرینِ شاه ایران در «مارکسیست بودنِ زندانیان سیاسی» و حضور مؤثر نیروهای ملی و مذهبی در زندانها پرداخته خواهد شد.