عده ای از زندانیان که به گرایشات شدید ضد کمونیستی و ضد مجاهدین در زندان معروف بودند، بدون اینکه درخواست آزادی کنند و تعدادشان به حدود بیش از شصت نفر می رسید، از زندان آزاد می گردند، تا نا آگاهانه و بدون اینکه واقعا بدانند در چه دامی گرفتار شده اند، جو عمومی جامعه را همچون زندان در آورند. حتی عده ای از آنها فتواهای پنجگانه و توصیه های بعضی از زندانیان را چندین بار در زندان در برابر آنان تمرین می کنند تا هنگام آزادی بدون کم و کاست به دیگران نیز ابلاغ کنند. این نیروی ذخیره با این منطق بیرون می آید که اگر ... کمونیستها (به اقتضای فتوای پنجگانه}سر کار بیایند ما دست شاه را می بوسیم!
در سال54 فضای خفقانی در جامعه ایران حاکم بود. چون شاه و رژیم شاهنشاهی احساس می کردند با دستگیری مبارزان و سرکوب مخالفتها و اعترا ضها بخصوص دستگیری یاران و اصحاب اما م خمینی،علما، اساتید حوزه علمیه قم، دانشجویان، مبارزان، گرو ههای مسلح، روشنفکران و بستن مراکز اعتراضی به خواسته خود می رسند؛ و رژیم شاه فکر می کرد، با سرکوب و خفقان، فضای امنی برای خود می تواند ایجاد کند وآرامش سیاسی بر کشور حاکم شود و جشنهای2500 ساله را نیز برگزار کرد، حزب رستاخیز را تشکیل داد
دکتر تحت تأثیر دکتر شریعتی خواهان جامعه ای بود که در آن آزادی و رفاه با شد و اسارتی در کار نباشد. غم فقرا را می خورد. در اوایل انقلاب می گفت که این خانه را جمع کنیم و به خانه دیگری در فلان جا برویم. روحيه ناآرامی داشت و آرامش اش در این بود که کاری انجام دهد تا دیگران آرامش بیابند. در یک جمعی که دیگران را خوشحال می دید راحت بود و اگر کسی را ناراحت می دید ناراحت می شد. با تاثیرپذیری از افکار دکتر شریعتی در پی جامعه عدل اسلامی و جامعه مرفه و نابودی فقر بود.
در بارۀ جهان بینی و مشی سیاسی او و نسبت آن با جهان بینی قهرمان آخرین قصه اش -"ماهی سیاهِ کوچولو"-، با گذشت 52 سال از مرگ زودهنگام صمد، همچنان با برخی داستان پردازی ها و ابهام افکنی ها مواجه هستیم. از جمله این ادعاهای سُست و بیپایه که گویا "صمد توسط ساواک به قتل رسید" و یا "داستان ماهی سیاه کوچولو، داستان زندگی خود صمد بود!"
دانشگاههای آریامهر (شريف)، پلی تکنیک(امیرکبیر)، علم و صنعت و دانشکده فنی دانشگاه تهران از دیگر دانشگاههای کشور فعال تر در امر مبارزه بود. من نماینده کلاسمان در رشته مهندسی شیمی و نماینده دانشجویان برای سال اول شدم. از این طریق با بسیاری از دوستان و جلسات آنها آشنا شدم. انجمنی داشتیم که مرحوم «مجید شریف واقفی» در آن شرکت می کرد و دوستان دیگری هم که فعالیت سیاسی داشتند در این انجمن شرکت می کردند. برخی از آنها جزو مجاهدین بودند و برخی دیگر عضوسایر گروههابودند. استاد ما شهید «علی باکری» بود. خانواده باکری ها در ارومیه و ایران شناخته شده اند.
آزادی کشور از قیدوبند تک حزبی و خفقان و آزادی زندانیان سیاسی هدف بود. هدف الزاما آن زمان تشکیل حکومت اسلامی نبود بلکه ما بیشتر مخالف نبود آزادی و عدالت، بی توجهی به فرودستان جامعه و عدم اجرای قانون اساسی مشروطه و متمم آن بودیم. در آن زمان گروههای چپ برای برپایی نظام سوسیالیستی مثل آنچه در اتحاد جماهیر شوروی، چین و کوبا وجود داشت مبارزه می کردند
سالهای ۵۴ و ۵۵ اوج تاثیرگذاری بیانیه سازمان مجاهدین در زندانها بود که منجر به درگیریهای داخلی در زندانها شد و دسته بندیهای جدیدی رخ داد و جبهه گیریهای مختلفی در میان زندانیهای مذهبی بوجود آمد. من هم در این مقطع آنجا بودم. به نظرمن شریعتی در این موقعیت احساس کرد که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مذهبی معاصر در کشور ایجاد شده و برای دریافتن اطلاعات جدید سراغ خیلیها میرفت. مثلا شهید حاج مهدی عراقی که پس از ۱۲ سال از زندان اوین آزاد شده بود به من گفت که دکتر شریعتی سراغ مرا (عراقی) گرفته بود و من هم به دنبالش میگشتم. بعد که پیدایم کرد، با هم نشستیم و من تمام جریانهای رخ داده در زندانها را برای دکتر شرح دادم.
زنان و انقلاب ۱۳۵۷ پژوهشی است دقیق، عمیق و همه جانبه که جنبش های زنان در تاریخ مدرن ایران، از دوران مشروطیت تا اردیبهشت ۱۳۵۸، را با وسواس مورد بررسی قرار داده و به ریشه یابی علل پیروزی های ناپایدار و شکست های ماندگار این مبارزات پرداخته است. با وجود ترجمه دیر هنگام این کتاب به فارسی، (۲۵ سال پس از انتشار نسخه انگلیسی آن)، نگاه نویسنده به موضوع مورد بررسی، همچنان تازه و قابل توجه است.