وقایع پنجم تیرماه 1352 زندان قصر در گفت و گو با محسن پاینده / جلیل امجدی

جلیل امجدی

وقایع پنجم تیرماه ۱۳۵۲ زندان قصر در گفت و گو با محسن پاینده / جلیل امجدی

در 5 تیر 1352 زندانیان بندهای زندان قصر (زندانیان سیاسی) با زندانبانان گلاویز شدند و با هر وسیله ­ای که می­ توانستند اعم از دمپایی و چوب و شنهای کف محوطه زندان، برای زدن ماموران استفاده کردند. زمینه ها و علل این درگیریها و پیامدهای این وقایع را در گفتگو با محسن پاینده زندانی سیاسی دهه 50 مورد بررسی قرار می دهیم.
کد خبر : 3258
تاریخ انتشار : پنجشنبه 2 مرداد 1399 - 23:43

در ۵ تیر ۱۳۵۲ زندانیان بندهای زندان قصر (زندانیان سیاسی) با زندانبانان گلاویز شدند و با هر وسیله ­ای که می­ توانستند اعم از دمپایی و چوب و شنهای کف محوطه زندان، برای زدن ماموران استفاده کردند. زمینه ها و علل این درگیریها و پیامدهای این وقایع را در گفتگو با محسن پاینده زندانی سیاسی دهه ۵۰ مورد بررسی قرار می دهیم.

امجدی ـ  وقایع پنجم تیرماه ۱۳۵۲،  در شماره ۴ زندان قصر، منشا تحولات بسیاری در مدیریت زندان قصر و تغییر خط مشی رژیم در مقابل زندانیان سیاسی شد.  به عنوان سوال نخست  لطفا درباره فعالیت ها و چگونگی دستگیری خود و فضای عمومی زندان قصر در آن سال ها توضیح دهید.

 پاینده ـ من اواخر سال ۱۳۵۱توسط ساواک دستگیر شدم و به زندان اوین رفتم. آنجا اطلاعاتی درباره اصغر وصالی از من می خواستند. بعد از مدتی، پس از آنکه تعهد دادم که ایشان را نمی شناسم، آزاد شدم. در ۲۰ فروردین۱۳۵۲ بعد از مشخص شدن ارتباطم با اصغر وصالی ،  مرا مجددا دستگیر کردند.   یک گروهی تشکیل داده بودیم که یک گروه محلی محسوب می شد.  از طریق این گروه با سازمان مجاهدین خلق و مصطفی جوان خوشدل که از اعضای سازمان بود، ارتباط داشتم.

بعد از مدتها که در کمیته زیر فشار و شکنجه قرار داشتم، به زندان قصر منتقل شدم. هنوز خیلی با فضای زندان عمومی آشنایی نداشتم که وارد زندان قصر شدم.

واقعا حس و حال عجیبی به من دست داده بود. شرایطی در داخل زندان حاکم بود که برای من خیلی تازگی داشت و جالب بود.

به محض اینکه وارد قصر شدم، یک عده آمدند بهم لباس دادند. بردند سرم را اصلاح کردند. حمام رفتم و مکانی که باید سکونت داشتم را به من نشان دادند. فضای خیلی خوب و دوستانه ای بود.

امجدی ـ  تعداد زندانی ها چقدر بود و بیشتر زندانیان از چه گروه هایی بودند؟

 پاینده ـ  در مجموع شرایط شماره ۴ زندان قصر  به این صورت بود که یک سالنی بود با  یازده، دوازده اتاق  که ابتدا نزدیک صد و بیست ، سی نفر زندانی داشت؛  ولیکن این جمعیت به تعداد دویست نفر هم رسید.

 تعدادی از بچه های زندان، بچه هایی بودند که در ارتباط با گروه های مذهبی، مخصوصا سازمان مجاهدین دستگیر شده بودند.  عده ای هم در ارتباط با گروه های چپ مانند فداییان خلق، حزب توده و سایر گروه ها دستگیر شده بودند.

بند شماره ۴ زندان قصر، عمدتا بچه هایی بودند که جدیدا دستگیر شده بودند و جوان بودند.

 امجدی ـ  زندانیان سایر  بند ها از چه گروه هایی بودند؟

 پاینده ـ کنار شماره۴ زندان قصر زندان شماره ۳ قرار داشت که عمدتا زندانیان این بند سنین بالاتری داشتند و محکومیت های ابد، ده سال و پانزده سال داشتند که از سران فداییان، سران مجاهدین و حزب ملل و سایر گروه ها مانند موتلفه اسلامی و از این طیف گروه ها در آنجا بودند.

امجدی ـ  گروه های مذهبی و گروه های چپ و مارکسیست با هم زندگی می کردند یا هر یک زندگی جداگانه ای داشتند؟ روابط شان با هم چگونه بود؟

 پاینده ـ  تشکیلاتی که در گروه های مذهبی حاکم بود خیلی سازماندهی محکم و با حساب و کتابی  داشت. کمونی وجود داشت که هم بچه های چپ و هم بچه های مذهبی در آن شرکت داشتند. این گروه ها از طریق رهبران  با هم نشست هایی داشتند و هماهنگی هایی بین شان صورت می گرفت.  تفاهم هایی بین گروه های مذهبی و گروه های چپ صورت گرفته شده بود که گروه های مذهبی رعایت اعتقادات گروه های چپ را داشته باشند و آنها هم به افکار و به  ایدئولوژی گروه های مذهبی احترام بگذارند ، سعی نکنند که تبلیغ بکنند و جذب بکنند. . انتقادات گروه های چپ را داشته باشند. آنجا کمون غذا بود و هر روز از هر دو طرف کارگری می دادند.

بعد از صبحانه، برنامه سکوت بود و  ساعت سکوت برقرار می شد ، فکر کنم از ساعت ده صبح تا دوازده، یک ساعت سکوت بود و دوباره بعد از ناهار ساعت دو تا چهار بعد از ظهر، مجددا سکوت برقرار می شد. بعد کلاسها شروع می شد و نماز جماعت هایی برگزار می شد و نماز، دعاهایی داشت که دعاها را دسته جمعی می خواندند. صدای دعا آن قدر بلند بود که می شود گفت که صدا کل زندان قصر را می گرفت و خیلی اثر خوبی داشت.

امجدی ـ  برنامه های آموزشی و صنفی زندانی ها چگونه بود ؟

 پاینده ـ  هر زندانی سیاسی وقتی وارد زندان می شد  درآنجا آموزش هایی هم می دید. از جمله این آموزش ها، آموزش صحافی بود،  آموزش اصلاح سر بود. آنجا حمام نداشت و همه در هفته یک روز بیرون می رفتند. دسته دسته می رفتند بیرون از شماره ۴ و آنجا حمام می کردند و دوباره گروه گروه برمی گشتند.  داخل حمام خیلی فضای خوبی بود.

انواع و اقسام سرودخوانی ها و آوازخوانی ها  داشتیم و چه هنرهایی داشتیم. به خصوص  آن  روزهایی که زندانی ها را حمام  می بردند، خیلی خاطره انگیز بود.

بعد بحث سفره مریض داشتیم.  برای کسانی که توانایی مالی داشتند، از بیرون میوه ها و غذاهایی داخل آورده می شد.  یک سفره ای وجود داشت که تحت نظر دکتر بود کسانی که دکتر تایید می کرد، می رفتند سر سفره مریض ها می نشستند و از غذای مخصوص مریض ها می خوردند.

امجدی ـ  چه سرگرمی هایی در زندان داشتید؟

 پاینده – تفریح های زیادی تو زندان بود. یک تفریح بود به نام تنوره که همه زندانی ها جمع می شدند و این نوع حرکت ورزشی را انجام می دادند.  این حرکت،  نوعی حرکت ورزشی بود  که مقاومت زندانی را افزایش می داد. حرکت  تفریحی دیگر ، حرکت “اش تی تی” بود که برنامه شادی بود.  فوتبال بود. والیبال بود. یک روز در هفته توی حوض انداختن بود. یک حوض وسط آنجا بود که  زندانی ها، همدیگر را داخل حوض می انداختند و با این تفریح به همدیگر روحیه می دادند.

جاسازی داشتیم.  تمام جزواتی که از بیرون می آمد  و  حتی رادیو یی که از بیرون آورده شده بود،  در،  در و دیوار  و کف زمین   جاسازی می شد.  آقای گلاب بخش  که  بسیار آدم باهوشی بود ،  مسئول جاسازی ها بود و این کارها را انجام می داد.

امجدی ـ  زندانی ها از لحاظ بهداشت و درمان چه می کردند. در مجموع از چه امکاناتی برخوردار بودید؟

 پاینده ـ دکتر داشتیم که بچه ها  برای مریضی های شان پیش دکتر داخلی می رفتند.

روزهایی هم بود که فقط دندان پزشکی بود و  به نوبت به دندان پزشکی می فرستادند.  یا پیش  دکتری که بیرون بود، ویزیت می شدند.  داروخانه علنی نداشتیم .محلی بود که مقداری داروی خاص وضروری نِگه داشته می شد. در صورتی که نیاز بود از آن داروها استفاده می کردند.  یک فروشگاه داشتیم که آنجا مواد غذایی و سایر چیزهای موردنیاز را از آنجا تهیه می کردیم. مسئول فروشگاه از بچه های  خود زندان بود که فروشگاه را اداره می کرد.

امجدی ـ  معمولا در چه مواقعی سرود می خواندید؟

  پاینده ـ برنامه سرود خوانی زندانی ها در مواقعی بود که  زندانی آزاد می شد و یا  می خواست برای بازجویی مجدد به کمیته برگردد.   در این مواقع بچه ها تو راهرو جمع می شدند برایش سرود می خواندند و کف می زدند و سرودهای ” ای رفیقان” یا “تا به یاد شهیدان” از انواع این سرودها بود که دسته جمعی خوانده می شد. کلا برنامه سرودخوانی و شعرخوانی در زندان، برنامه ای هنری بود.

امجدی ـ  برگردیم به موضوع اصلی این گفت و گو یعنی واقعه پنجم تیرماه ۱۳۵۲. واقعه پنجم تیرماه در چه بستر و زمینه هایی به وجود آمد؟

پاینده ـ  بسیاری از بچه هایی که به اصطلاح زندان بودند مثلا محکومیت های کم داشتند، با آموزش هایی که در زندان می دیدند، ساخته می شدند و  مجددا بیرون برمی گشتند و به سازمان ها و گروه های مبارز می پیوستند. کسان زیادی بودند که مجددا  دستگیر می شدند و  با برگشتن  به داخل زندان، دوباره محکومیت می گرفتند.

بسیاری از خط و خطوطی که در بیرون بود و یا داخل زندان داده می شد. ارتباط مستحکمی را میان نیروهای مبارز به وجود آورده بود.  به طور کلی  ارتباط بین زندان و بیرون یا از طریق ملاقاتی ها و خانواده های زندانیان مبارز بود  و یا  از طریق کسانی بود که آزاد می شدند.

 گسترش مبارزه مسلحانه در بیرون و تاثیرش در دانشجویان دانشگاه ها و میان  قشرهای مذهبی جامعه باعث شده بود که نیروی های امنیتی رژیم پی ببرند که زندان به جای این که   نقش تواب  سازی را داشته باشد،  نقش تولید مبارز  را انجام می دهد.  نیروهای امنیتی رژیم  با این  احساس خطر،  به این جمع بندی رسید که  برای جلوگیری از گسترش مبارزه مسلحانه در بیرون و  غیرفعال کردن حرکت ها، یک مقداری  باید ارتباط بین زندان و بیرون را قطع بکنند.

امجدی ـ  در این زمان، از سران سازمان مجاهدین و سایر گروه ها چه افراد شاخصی در زندان بودند؟

پاینده ـ در سال ۵۲ ۱۳ ،  از افراد شاخص سازمان مجاهدین،  کاظم ذوالانوار و مصطفی  جوان خوشدل  در زندان بودند.  مهدی تقوایی و  پرویز یعقوبی هم بودند. افراد دیگری مانند جواد منصوری،  رضا دادی زاده، حسن مشارزاده، عزت شاهی،  عباس مدرسی بعد علی زرکش  بودند و از روحانیون و سایرین آقای کروبی، بیات زنجانی ، کلانتر،  علوی طالقانی، موحدی ساوجی،   باقرزاده محسن رضایی، جلیل دزفولی،  دکتر فروهر و بسیاری دیگر بودند.  اینها بخش زیادی شان به شهادت رسیدند  و برخی هم  که بعد از انقلاب به مسعود رجوی پیوستند، تو درگیری ها کشته شدند  و یا مسیر دیگری  را انتخاب کردند.

امجدی ـ  از  افراد شاخص نیروهای چپ و مارکسیست هم نام ببرید.

 پاینده – بچه ها و نیروهای چپ هم تو شماره ۴ خیلی بودند. من از آنها  می توانم مثلا  از نریمان نام ببرم.  اصغر شرفی بود.  رستم زاده بود. عزت لطیفیان بود.  بیژن کامران رفیعی بود.  بعد محمدی،  موسوی سعید بود. ابوالفضل هدایتی بود.  میرکریم پیش دوستدار صنایع پور صفر ایزدی،  دکتر غلام بود. احمد بناساز نوری هم بود که بچه متعادلی بود. او جزو کسانی بود که رابط بین مجاهدین و گروه های چپ بود.

من دیگر نمی دانم این ها همه را دقیق میگویم یا نه؛ ولی تقریبا کسانی که یادم است این ها بودند.

 امجدی ـ  سال ۱۳۵۲، رئیس شماره ۴ قصر  چه کسی بود؟  چرا رژیم در این سال  دست به تغییر مدیریت اداره زندانها زد؟

 پاینده ـ رئیس شماره ۴ سرگرد کمیلیان بود که به قول معروف، سرگرد بسیار انسانی بود.  او بسیار آدم خوبی بود.  در دوران سرگرد کمیلیان واقعا زندان دانشگاه بود. یعنی می شود گفت که همه وسایل برای تبلیغ و برای انتقال تدارک فراهم بود.

بعد از این قضایا که گفتم، به دلیل گسترش مبارزه و پیوستن نیروهای مبارز به سازمان های چریکی در بیرون و بخشی که زندان داشت،  نیرو های امنیتی به این نتیجه رسیدند که تغییراتی در اداره زندان به وجود آورند.

سرهنگ کمانگر آمد فکر می کنم رئیس زندان ها شد و زمانی را گذاشت برای مدیریت.  سرهنگ زمانی را  برای مدیریت بندهای شماره ۴ و شماره ۳ قرار داد و با آمدن اینها تغییر و تحول  در داخل زندان به وجود آمد. در مجموع می شود گفت خط مشی رژیم، متلاشی کردن کمون هایی بود که در زندان فعالیت داشت و نیز  به هم زدن تشکیلات در داخل زندان  و  قطع ارتباط زندانیان مبارز با بیرون از هدف های اصلی اش بود.

  به همین خاطر از سرود خواندن  زندانی ها جلوگیری شد . کلاس های سیاسی متوقف شد  و به اصطلاح فشار روی زندانیا ن مضاعف شد. از برپایی نماز جماعت جلوگیری به عمل آمد. ملاقاتی ها کنترل شد و برای اینکه اخبار داخل و خارج نشود،  پلیس به هیچ وجه نماینده نمی پذیرفت  و دیگر قبول نمی کرد که یک نفر به عنوان نماینده زندانیان باشد.  تلاش می کرد که با خود افراد ارتباط برقرار کند.  ملاقاتی ها را به کنترل خودش گرفت. دیگر خودش تصمیم می گرفت که چه کسی دکتر برود و چه کسی نرود.

خیلی تلاش می کرد بین نیروهای مذهبی و نیروهای به اصطلاح چپ اختلاف بیندازد. تعداد به اصطلاح جاسوسها را خیلی زیاد کرد.  مخصوصا یک تعدادی از  زندانی های عراقی بودند؛ اینها را  می آوردند و مجبورشا ن می کردند که  بیایند از داخل برای آنها خبر ببرند.

از ورزش های جمعی  که در آن تقریبا شعار داده می شد  جلوگیری شد.  ساعت های خواب را آن طور که  خودش می خواست  برنامه ریزی می کرد و در مجموع تمام برنامه هایی که باعث وحدت بین جریان های سیاسی و گروه ها  و بچه ها بود و باعث می شد  بچه ها  روحیه بگیرند را به هم زد.

امجدی ـ  شما خود در این ایام در شماره ۴ قصر زندانی بودید، چه مشاهداتی از وقایع این روزها دارید؟ 

 پاینده ـ چند روز قبل از  پنجم تیر۱۳۵۲، ماموران رژیم آمدند و  تلویزیون و کتابها را از تو ی زندان بردند و این آیین نامه هایی را  که گفتم به زندانیان تحمیل کردند که باید این کمون به هم بخورد و هرکسی غذای خودش را بگیرد  و هر فرد عهده دار مسئولیت خودش است.  از آن پس هرگونه ارتباط تشکیلاتی را کنترل می کرد.  روزنامه خوانی را کنترل می کرد.  کتابخوا نی را  کنترل می کرد.  آمد  کتابها را  برد و تلویزیون را هم برد و دوتن زندانی، به نام های حسن محرابی و مشارزاده یا کس دیگری که  من الان خاطرم نیست را  از زندان شماره ۴ برد وتقریبا فشارش را به این شکل شروع کرد.

بعد که این حالت پیش آمد، بچه ها هم به جمع بندی مقاومت رسیدند  و گفتند شما در مقابل این ها مقاومت کنید و به اصطلاح اعتصاب کردند. اعتصاب ملاقات کردند. اخبار به بیرون درز پیدا کرد و پلیس برای اینکه این حرکت را مختل کند و باهاش برخورد کند،  یک روز در  همان ۵ تیر به زندان هجوم آورد و  به ضرب و شتم زندانی ها پرداخت و زندانی ها شروع کردند  به مقاومت کردن.

آنجا یک حیاط بزرگی داشت که یک اتاقی هم وسط آن حیاط بود که در آنجا عمدتا طبخ چایی انجام می شد. به بچه ها که حمله کردند،  بچه ها که   تو ی حیاط آمدند،  ماموران  خواستند  که بچه ها را بزنند.

 کف زندان شماره ۴ از این آجر های مربع شکل بود. به این آجرها،  قزاقی  می گفتند. بچه ها شروع کردند  این آجرها را  از کف زمین در آوردن  و خرد کردن .

 مامورها  می خواستند با باتوم و ابزار وارد شوند می خواستند دوباره بهشون حمله کنند.  حتی  مجهز به سپر و ابزار سرکوب بودند.   اما ماموران  نمی توانستند وارد شوند.   تا وارد می شدند داخل حیاط،  بچه ها ماموران را با سنگ می زدند.  بعد از آن  یک دفعه دیدیم  از روی پشت بام  و نیز دور تا دور پشت بام، گاردی ها آمده اند و با دادن  گازهای اشک آور به بچه ها،  می خواهند زندانی ها را وادار به عقب نشینی کنند.   از بالا،  بچه ها برای اینکه  جلوی تهاجم پلیس را بگیرند، همه متعهد شده بودند که چشمهایشان را ببندند.   می گشتند  تا با سطل آب، چشم ها را شستشو بدهند و با سنگ ماموران را می زدند.  این درگیری تا نزدیکی های غروب ادامه پیدا کرد تا اینکه دیدند نمی توانند ادامه بدهند.

مسعود رجوی وبیژن جزنی برای میانجیگری از شماره ۳ آمدند وموفق شدند درگیری را تمام کنند.آنها هم می خواستند بپیوندند و اگر آنها می پیوستند این حرکت خیلی ابعاد وسیعی پیدا می کرد.

پلیس به جمع بندی رسید که مصالحه کند.  قرار براین شد که آن دو نفر را که انفرادی برده بودند آزاد کنند.  کتابها و تلویزیون هم برگردانده شود.  براساس این قرار،  پلیس قبول کرد و عقب نشینی کرد.

اتاقها  به هم ریخته و شیشه ها شکسته بود و همه جا را داغون کرده بودند. بچه ها مجددا آمدند و شروع کردند همه جا را  نظافت و مرتب کنند. یک نفر زخمی شده بود.  باد فتق اش فکر کنم پاره شده بود، او را به درمانگاه بردند و چند نفر دیگر هم که نیاز به پانسمان داشتند،  پانسمان کردند.

پنجم تیر ماه، یک روز به یاد ماندنی  در تاریخ  زندان دوره پهلوی بود.  به خاطر اینکه بچه ها در مقابل رژیم  خیلی باهم وحدت پیدا کرده بودند و با مقاومتی که  کردند، رژیم را وادار به عقب نشینی کردند. در نتیجه تا آخر شب احساس پیروزی کردند.  زیرا  توانستند  با وحدت ، بدون توجه به هرگرایشی، جلوی پلیس بایستند.  پلیس هم بیرون از محوطه چادر زده بود.گاردی ها آنجا مستقر شده بودند. اصلا آنجا استقرار کامل پیدا کرده بودند و قصدشان این بود که واقعا به اهدافشان برسند که وحدت زندانیان در مقابل رژیم سبب شد تمام برنامه های رژیم نقش برآب شود.

 بعد از این مصالحه ای که انجام شده بود،  بچه ها  توانستند مجددا همان روابط سابق را در زندان  برقرار کنند.

امجدی ـ  شما در این شرایط چه موقعیتی داشتید؟

پاینده ـ  همان موقع، کسی را دستگیر کرده بودند که  یک اعترافی روی من کرده بود. به همین خاطر مرا به کمیته مشترک بردند.

یک دو هفته ای در کمیته مشترک بودم.  بعد که از کمیته برگشتم دیدم که از من تعهد می گیرند که حتما بروید ملاقات انجام بدهید. من که نمی دانستم اوضاع از چه قراراست، گفتم من که آمادگی ملاقات دارم. همیشه خواستم ملاقات بوده است.  از این وضعیت تعجب کردم. وقتی که آمدم داخل بند،  دیدم که نه، مثل اینکه بچه ها همه به اصطلاح تو اعتصاب ملاقات هستند.

قضیه به این صورت بود که روز ۲۰ تیر،  بچه ها در  حیاط صبحانه سفره می انداختند و صبحانه می خوردند. چون هوا گرم بود بساط انداخته بودند و  صبحانه می خوردند و تو ی بند هیچکس نبود.

پلیس ریخته بود و قبل از اینکه بچه ها فرصت مقاومت پیدا کنند، دور آنجا را محاصره کرده بودند و تعداد زیادی را به انفرادی فرستاده بودند.  بقیه را هم پلیس تهدید کرد و کتک زد و ازشان تعهد گرفت که هیچ کدام از این کارهایی که انجام می شده،  را انجام ندهند.  تعدادی از زندانی ها را به انفرادی برده بودند.

 بچه هایی هم که در محاصره قرار گرفته بودند و تهدید شده و کتک خورده بودند،  وسایلشان را هم بردند .  شرایط شکل جدیدی به خودش گرفته بود. وقتی که من آمدم  دیدم که نه دیگر آن حالت جمعی نیست. البته غذا جمعی می خوردند؛ ولی سرودخوانی دیگر نبود؛  یا دیگر اینکه نماینده ای  رابط زندانیان و پلیس نبود. از آن پس هرکسی مسئول خودش بود.  ساعت ها را آنها تنظیم می کردند و  تلویزیون هم که آورده بودند،  فقط می گفتند  برنامه هایی که ما می گوییم را می توانید ببینید.  مسئول داشت که برنامه ها را نگاه کنیم. بعد در مجموع شرایطی را به زندان تحمیل کردند  که خودشا ن می خواستند.

امجدی ـ  بعد از این وقایع  و خوابیدن سر و صداها، وضعیت  استقرار زندانیان  در بندها به چه صورت درآمد؟

پاینده ـ  بعد از یک مدت،  به دلیل اینکه دستگیری ها زیاد شده بود و  کمبود جا بود،  شماره ۱ را خالی کردند و تمام این زندانیان را  براساس مدت زندانی شا ن فرستادند به  شماره ۱ قصر.  تو بند ۲ و ۳ زیر پنج سال بود. تو ۱ و ۷ و ۸ تا یک سال بود. اینطور که به خاطرم مانده  4 و ۵ و ۶ ،  در شماره ۶ که ابدی ها و پا نزده سال به بالاها بود و تا ده ساله ها هم در  4و  5 بود.

اول قبل از اینکه محکومیت ها مشخص شود، تقسیم بندی کردند و قرنطینه ای بود.  آنجا می رفتند و ازآنجا تقسیم می شد.  در مجموع سازماندهی زندان به شکل دیگری در آمد.  البته آن چیزی که آنها می خواستند به هیچ وجه صورت نگرفت.

امجدی ـ  بعد از فروکش کردن این درگیری ها، ارتباطها و برنامه های آموزش بین زندانی ها به چه صورت درآمد؟

بچه ها ارتباطات شان را داشتند.  رابطه هاشان را داشتند.  کلاسهای شان را برقرار کردند  و این درگیری ها   تا انتها همچنان ادامه داشت که بچه ها کار خودشان را  می کردند.

امجدی ـ  حرکت ۵ تیر ۱۳۵۲ چه تاثیری در سایر زندان های کشور و بیرون از زندان ها  داشت؟

 پاینده ـ  مطالب دیگری که قابل ذکر است،  اثراتی  بود که این واقعه در بیرون داشت. من خاطرم هست زندانیان  زندان شیراز و مشهد می خواستند به عنوان حمایت از حرکت داخل شماره ۴، آن ها هم یک حرکت هایی انجام دهند. درگیری هایی صورت گرفت و خانواده ها به اصطلاح تجمع می کردند و اعتراض می کردند و خارج از کشور خیلی انعکاس دادند؛ یا  در عراق، رادیو عراق روی این شورش خیلی مانور داد. بدین ترتیبرادیو عراق روی این شورش خیلی مانور داد. رادیو عراق روی این شورش خیلی مانور داد. انعکاس زیادی هم تو اخبار به اصطلاح محرمانه و  غیررسمی تو سطح جامعه پیدا کرده بود.

امجدی ـ   در پایان توضیح دیگری اگر دارید بفرمایید.

پاینده ـ  چیز دیگری که قابل ذکر باشد به ذهنم نمی رسد،  ولی آن  روز،  روز خاطره انگیزی بود که  در تاریخ زندان سیاسی ثبت و ضبط شد.

بعد از سال های سال یعنی پس از  44، ۴۵ سال پیش تر ، برایم یادآوری این خاطرات و  اسامی مقداری  سخت بود  که اگر در این خصوص اشتباهی صورت گرفته است عذر خواهی می کنم.

امجدی ـ  خواهش می کنم. از این که قبول کردید که این مصاحبه را انجام دهید و با یاری از حافظه تان، اطلاعات مفید و ارزشمندی را  برای ثبت در تاریخ مبارزات مردم در اختیار ما گذاشتید بسیار سپاسگزارم.  

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.