در شب یَلدا مردم ایران گرد هم جمع میشدند. سفره شب یَلدا، «میَزد» Myazd نام داشت. کنار آن، آتشدان و عطردان، همچنین میوههای تر و خشک، و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork میگذاشتند. کشمش، گردو، بادام، قیسی، برگه زردآلو یا برگه گلابی، جوز قند، انجیر، خرما و میوه بخصوص انار و هندوانه و سیب، در سفره روی کرسی میچیدند تا شب چله را از سر بگذرانند، اگر برف آمده بود، برف و شیره هم میخوردند. دلها خوش بود. همه شعر و ترانه میخواندند و با شادی و پایکوبی و گفتگو از پس بلندترین شب سال(یعنی از پس سختترین مصیبتها) برمیآمدند…
اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دوران پهلوی، سفیر پیشین ایران در بریتانیا و آمریکا و همچنین داماد سابق محمدرضاشاه پهلوی روز پنجشنبه ۲۷ آبان در ۹۳ سالگی درگذشت. نزدیکان خانواده زاهدی، با تأیید این خبر گفتهاند که آقای زاهدی صبح روز پنجشنبه در ویلای شخصی خود در سوئیس درگذشته است. اردشیر زاهدی متولد مهرماه ۱۳۰۷ در
در پارهای از گزارشها و تحلیلها در پیرامون این دامنه وسیع از تخریب [ جنگلهای شمال ] حدود ۳۵ هزار واحد فروش املاک و زمین در سه استان شمالی (براساس گزارش مرکز آمار ایران) اشاره میشود که بر سفرهای از نابودی نشسته و ارتزاق میکنند. گرچه چنین شماری، خود نشان از بحران و بحرانزایی است؛ اما به باور این راقم، انگشت اشاره اصلی را باید به سمت دستگاههای اجرائی خدماتی از قبیل سازمان ثبت اسناد و املاک، وزارت نیرو (در آب و برقرسانی)، وزارت مخابرات، وزارت نفت (گازرسانی)، سازمانهای جهاد کشاورزی، شوراهای شهر بهویژه روستا و فرمانداری و شهرداریها دانست که پابهپای این غارت از طبیعت و منابع تولید، همراهی کرده و چشم پوشیدهاند. به نظر میرسد با چنین سرعتی از تخریب در آینده نهچندان دوری، از آنچه از طبیعت بیبدیل شمال میشناختیم، نشانهای نماند…
۱۹ شهریور ماه روز درگذشت یکی از بزرگترین روحانیون مبارز، فعال سیاسی و اجتماعی و از فعالان نهضت ملی شدن نفت و نهضت مقاومت ملی و همچنین از بنیانگذاران جبهه ملی دوم و نهضت آزادی ایران، از رهبران انقلاب ۵۷ و رییس شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان و نخستین امام جمعه تهران پس از انقلاب ۵۷ است. کسی که بین شاگردان و طرفدارانش به پدر و ابوذر زمان معروف بود. وی از معدود روحانیونی بود که که از علی شریعتی و محمد مصدق دفاع کرد.
با دکتر سیدمحمد مهدی جعفری، نویسنده، پژوهشگر متون دینی، فعال و زندانی سیاسی دوران پهلوی درباره اندیشههای آیتالله طالقانی گفتگو…
میکیس تئودراکیس هنرمندی متعهد و پیشرو بود که عمری در راه صلح، عدالت اجتماعی و آزادی آهنگ ساخت، نوشت و فعالیت سیاسی کرد. تئودوراکیس در ایران نامی آشنا است.او از هنرمندان پیشرو قرن بیستم به شمار میرود که بارها طعم زندان و تبعید را چشید. آنچه در کارنامه تئودوراکیس برجسته است، سالها مبارزه با دیکتاتوری و برای آزادی است.
او را بیشتر با موسیقی فیلمهایی چون زوربای یونانی، حکومت نظامی و زد میشناسند، فیلمهایی ساخته کوستا گاوراس که موسیقى متن آنها در بین سالهاى ۱۹۶۷ و ۱۹۷۴ یعنی دوران سیاه حکومت نظامیان در یونان شکل گرفت، دورانی که بسیارى از آثار تئوداراکیس ممنوع بود و خود او به نماد مقاومت و ایستادگى مردم بدل شده بود…
برخی احزاب، از جمله حزب توده، خود را در پناه این دروغ که دکتر مصدق دستور مقابله نظامی نداده بود تا ما وارد عمل شویم، پنهان کردند. درحالیکه سرهنگ ممتاز و واحد نظامی محافظ منزل دکتر مصدق به دفاع مسلحانه پرداخته و ساعت ها مقابله و در حال نبرد بودند. مگر معنی مبارزه مسلحانه و دفاع متقابل چیست؟ آن همه کشتار در اطراف منزل نخست وزیر، آیا بیانگر ایستادگی و مقاومت مسلحانه نبود؟ آیا این بی عملی حزب، نیاز به سوال و پرسش داشت؟ اگر دکتر مصدق دستور دفاع و مقابله نمی داد و موافق این حرکت نبود، آیا واحدهای محافظش آن همه جان فشانی می کردند؟ کشته شدن حدود ۳۰۰ تن در حمله به منزل دکتر مصدق، نشان از چه داشت؟ این آخرین پیام دکتر مصدق که تلفنی به حزب می گوید: ” شما به وظیفه میهن پرستانه خود هرطور که صلاح می دانید عمل کنید” به چه معنی است؟ آن وظیفه میهن پرستانه چه بود؟…..
مزرعهٔ حیوانات دربارهٔ گروهی از جانوران اهلی است که در اقدامی آرمانگرایانه و انقلابی، صاحب مزرعه یعنی آقای جونز را از مزرعهاش فراری میدهند تا خود ادارهٔ مزرعه را بهدست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعهٔ خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوکها بهدست دارند.بعد از پیروزی این انقلاب، خوکها که هوش بیشتری نسبت به بقیه حیوانات داشتند، رهبری حیوانات مزرعه را به عهده میگیرند و قوانینی را وضع میکنند که این قوانین با گذشت زمان دچار تغییر میشوند. این گروه جدید به رهبری خوکی به نام ناپلئون همچون آقای جونز به بهرهکشی از حیوانات مزرعه میپردازند و هرگونه مخالفتی را سرکوب میکنند.قیام حیوانات درنهایت تبدیل به دیکتاتوری خوکها میشود…
وقتی دکتر مصدق در مخالفت با قانونشکنی شاه (که میخواست به جای دولت، وزیر جنگ و دفاع انتخاب کند) سی تیر سال سیویک استعفا داد، مردم در حمایت از دکتر مصدق یکپارچه قیام کردند و به خیابانها ریختند. بعد به توصیهی انگلستان، شاه قوام السلطنه را نخستوزیر کرد. قوام آمد یک اعلامیهی شدید و غلیظ داد که سیاست را کشتیبانی دگر باید؛ یعنی کسی آمده که مثل مصدق نیست که با مردم با احترام و بر اساس قانون و با حقوق دموکراتیک برخورد کند. قوام صراحتا میگفت هر کس بخواهد با من مخالفت کند، فلان و فلان میکنم. خب این یک رویهی زمامداری از بالاست که مردم را منقاد و ترسخورده و فرمانبر میپسندد. رویهی دیگر هم مشی و منش مصدق است که راز محبوبیت اوست..