وقتی یک مامور بالای امنیتی پس از این همه سال آفتابی می شود و میخواهد “فاشگوئی” کند، خواننده انتظار دارد حرفهای پشت پرده ماندهی امنیتی را از زبان او بشنود، نه تائید بر طشتهای از بام افتادهی فساد مالی و اخلاقی بلند پایگان رژیمش؛ آن هم تنها برای اثبات فساد ناپذیری خود، و ادعای مبارزه ی بیوقفه با آنها!
یکی از مواردی که انتظار میرفت ایشان نه تنها حاشا نمیکرد بلکه از گوشههای پنهان ماندهی آن نیز سخن میگفت، موضوعِ استفاده از شکنجه در زندانهای ساواک است….
کسی که تشویش اذهان میکند، آب به آسیاب دشمن میریزد. اینکه نیّت او چه بوده، اهمیتی ندارد. با رفتارش به آفت جنبش تبدیل میشود و همانگونه هم باید با او رفتار شود.” و “حزب اشتباه نمیکند. من و تو ممکن است اشتباه کنیم، اما حزب نه. … تاریخ نه لغزش میشناسد و نه ملاحظه. سنگین و مصمم به سمت هدف جاری است. در هر پیچ و خمی، لجن و گل و لای و لاشههای غرقشدگان را جامیگذارد، ولی راهش را به خوبی میشناسد. تاریخ اشتباه نمیکند.”این راه مستقیم سیاست و سیاسیکاران، که پستی و بلندیهای روح آدمی را نمیشناسد و یا به رسمیت نمیشناسند، خود روباشوف را نیز قربانی میکند….
ترم اول سال ۵۵ اعتصاب آرامی شروع شد؛ در اعتراض به غذای سلف سرویس، طرح نظارت بیشتر بر سلف سرویس از طرف دانشجویان، تا حد نظارت بر کیفیت غذا و نحوه هزینه آن. اعتصابی فرا گیر که اکثریت غریب به اتفاق دانشجویان در آن شرکت داشتند. اعتصابی طولانی که اصطلاحاً به “اعتصاب پلکانی” معرف شد. هرروز بعد از نهار مقابل دبیرخانه دانشگاه می نشستیم، مسائل خود را طرح می کردیم. هر روز نیز بر دامنه خواسته های صنفی خود می افزودیم. اعتصاب به اندازه ای فرا گیر بود که دکتر فرهادی رئیس دانشگاه، با آن پبپ معروف و ید و بیضا، مجبور میشد هر روز با نماینده های دانشجویان دیدار کند. خبری از گارد نبود و عملاً داشت خط صنفی کارها و سیاسی کارهای دانشگاه پیش می رفت، و مورد تائید دانشجو ها قرار می گرفت….
به اشکال مختلف نام کسانی که گرایشات ملی داشتند و کم یا زیاد در میان مردم همچنان حرمت دارند برده میشود و به هر کدام برچسبی زده میشود، نه تنها از سوی ثابتی که ابدا عجیب نیست، که از سوی قانعی فرد. این تکههای کوتاه شده از گفتگوی آنان را که به اعتصاب آموزگاران و کشته شدن دکتر خانعلی مربوط است بخوانید تا ببینید چرا این کتاب را خاطرات مشترک این دو نفر نامیدهام…
طاعون در این کتاب نمادی برای همه آن نیروهایی هستند که علیه بشریت برخاستهاند: فاشسیم است و انواع دیکتاتوری ها و از این قبیل. کامو در دورههایی از زندگیاش در مبارزه سیاسی علیه فاشیسم شرکت داشت و در حزب کمونیست نیز فعالیتهایی میکرد، بعدها در امر مبارزه برای آزادی بشریت به تفکری رسید که آن را در کتاب طاعون بازتاب میدهد. تفکر او در این دوره در واقع ادامه همان تفکر و تردیدی است که شکسپیر در وجود هاملت و جهان نگری او از آن سخن میگوید…
آن زمان مرحوم استوار ساقی رئیس زندان قز ل قلعه بود و مرد خوبی بود. او به من قوت قلب می داد و می گفت نترس اینها چیزی نیست. ساقی ترک زبان بود و وقتی پس از انقلاب محاکمه می شد آقای علی حجتی کرمانی و عده دیگر از مبارزان رفتند و شهادت دادند که ایشان در زندان آدم خوبی بوده و هوای زندانیان را هم داشته است. به همین دلیل وی به چهار سال زندان محکوم شد…