عده ای از زندانیان که به گرایشات شدید ضد کمونیستی و ضد مجاهدین در زندان معروف بودند، بدون اینکه درخواست آزادی کنند و تعدادشان به حدود بیش از شصت نفر می رسید، از زندان آزاد می گردند، تا نا آگاهانه و بدون اینکه واقعا بدانند در چه دامی گرفتار شده اند، جو عمومی جامعه را همچون زندان در آورند. حتی عده ای از آنها فتواهای پنجگانه و توصیه های بعضی از زندانیان را چندین بار در زندان در برابر آنان تمرین می کنند تا هنگام آزادی بدون کم و کاست به دیگران نیز ابلاغ کنند. این نیروی ذخیره با این منطق بیرون می آید که اگر ... کمونیستها (به اقتضای فتوای پنجگانه}سر کار بیایند ما دست شاه را می بوسیم!
دانشگاههای آریامهر (شريف)، پلی تکنیک(امیرکبیر)، علم و صنعت و دانشکده فنی دانشگاه تهران از دیگر دانشگاههای کشور فعال تر در امر مبارزه بود. من نماینده کلاسمان در رشته مهندسی شیمی و نماینده دانشجویان برای سال اول شدم. از این طریق با بسیاری از دوستان و جلسات آنها آشنا شدم. انجمنی داشتیم که مرحوم «مجید شریف واقفی» در آن شرکت می کرد و دوستان دیگری هم که فعالیت سیاسی داشتند در این انجمن شرکت می کردند. برخی از آنها جزو مجاهدین بودند و برخی دیگر عضوسایر گروههابودند. استاد ما شهید «علی باکری» بود. خانواده باکری ها در ارومیه و ایران شناخته شده اند.
آزادی کشور از قیدوبند تک حزبی و خفقان و آزادی زندانیان سیاسی هدف بود. هدف الزاما آن زمان تشکیل حکومت اسلامی نبود بلکه ما بیشتر مخالف نبود آزادی و عدالت، بی توجهی به فرودستان جامعه و عدم اجرای قانون اساسی مشروطه و متمم آن بودیم. در آن زمان گروههای چپ برای برپایی نظام سوسیالیستی مثل آنچه در اتحاد جماهیر شوروی، چین و کوبا وجود داشت مبارزه می کردند
سالهای ۵۴ و ۵۵ اوج تاثیرگذاری بیانیه سازمان مجاهدین در زندانها بود که منجر به درگیریهای داخلی در زندانها شد و دسته بندیهای جدیدی رخ داد و جبهه گیریهای مختلفی در میان زندانیهای مذهبی بوجود آمد. من هم در این مقطع آنجا بودم. به نظرمن شریعتی در این موقعیت احساس کرد که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مذهبی معاصر در کشور ایجاد شده و برای دریافتن اطلاعات جدید سراغ خیلیها میرفت. مثلا شهید حاج مهدی عراقی که پس از ۱۲ سال از زندان اوین آزاد شده بود به من گفت که دکتر شریعتی سراغ مرا (عراقی) گرفته بود و من هم به دنبالش میگشتم. بعد که پیدایم کرد، با هم نشستیم و من تمام جریانهای رخ داده در زندانها را برای دکتر شرح دادم.
قبل از برنامه سپاس می دیدم مرتب با هم صحبت می کنند و جلسه می گذارند. زمانی که آقایان دست به چنین اقدامی زدند، اوج قدرت شاه و يأس جنبش مسلحانه و جنبش سیاسی بود. تحلیل هاشمی رفسنجانی این بود که چرا زندان بکشیم؟ بیرون میدان کار بیشتر فراهم است. اما هشیارتر از این بود که زیر بار این کار برود یا کلاه سرش برود. در آن زمان به نظرم هاشمی در تیزی و هشیاری نمونه بود.
دستگاه پی برده بود که نیروی مالی مجاهدین عمدتا از بازار و با تشویق روحانیون تامین می شود لذا صحنه سازی هایی کرد و با بزرگ کردن برخی مسائل کوچک و یا جعل اخباری سرتاسر کذب، مثل این که مجاهدین در خانه های تیمی مسائل شرعی را رعایت نمی کنند و زن و مرد نامحرم در کنار هم زندگی می کنند و حتی می خوابند، توانست اعتماد بازار را از مجاهدین سلب کند که تا اندازه ی زیادی در این فاز هم موفق شد به طوری که پس از چند سال، بازار دیگر کمک مالی چندانی به مجاهدین نکرد.
بعدازظهر جمعه من پای تلویزیون نشستم تا برنامه تکراری مراسم سپاس را بعد از برنامه اخبار ببینم. برای من این ماجرا سنگین آمده بود. برنامه که شروع شد دیدم در سالنی همه به ردیف در صندلیها نشستهاند و آن فرد کمونیست آمد و در سخنرانی از شاه تجلیل کرد. بعد هم گفت که ما همه با هم میگوییم "سپاس"، و همه سپاس گفتند.
تصویر آقای انواری را دیدم که داشت از ناراحتی به عقب نگاه میکرد. آقای کروبی و شیخ قدرت علیخانی نیز همانطور نگاه میکردند. حاج مهدی عراقی هم در آخر سالن ایستاده و پاسبانی در کنارش بود. از حاج حیدری و عسگراولادی صحنه زیادی دیده نمیشود و احتمالا عقب نشسته بودند.
خبر مهّم روزنامهها را خواندی؟ گفتم: کدام خبر؟ گفت: خبر صدور حکم اعدام چند تن از فرزندان مبارز خلق را که در شکنجهگاه مخوف «کمیته مشترک ضدخرابکاری» اسیرند، خواندهای؟ و ادامه داد: «ساسان صمیمی بهبهانی هم یکی از آنهاست. و من میشناسمش. و در دوستی و پاکی و فرزانگی نمونه بود. نمیتوانم این خبر را تحمل کنم. ابرهای همه عالم در دلم میگریند». آنگاه خطاب به من گفت: بخوان!
بخوان به نام گل سرخ در صحـاری شـب
کـه بـاغها همـه بیــدار و بـارور گــردند
بخـوان دوباره بخـوان تـا کبوتـران سپید
بـه آشیـانــه خـونیـن دوبـاره برگــردند
از سال ۵۴ به بعد رژیم به این نتیجه رسید که هر زندانی که آزاد میشود دوباره فعالیت میکند به همین دلیل به بهانههای گوناگون مبارزان را به حبس ابد محکوم میکردند. محمدی دو صفحه درباره من گزارش نوشت و در آن گزارش اعلام کرد این فرد بسیار متعصب است اگر دوباره آزاد شود دست به فعالیت علیه رژیم خواهد زد به همین دلیل به حبس ابد محکوم شدم.