روز ۱۵بهمن۱۳۵۵ تلویزیون حکومتی شاه با پخش برنامهای تحت عنوان «عفو ۶۶زندانی ضدامنیتی بهمناسبت سالروز رفعخطر از ذات ملوکانه!»؛ جلسه زندانیانسیاسی نادمی را نشانداد که از شاه تقاضای عفو میکردند، پس از سخنرانی نمایندگانی از این جمع، جملگی برخاسته و باصدایبلند سهبار فریاد «شاهنشاها سپاس!» سردادند و بهاینوسیله باگذشتهخود بهعنوان زندانی سیاسی علیه نظام شاه، خطفاصله کشیده و با ابرازندامت و انزجار نسبت بهآن، جسم خودرا از زندانهای شاه بیرون کشیدند.
سال ۱۴۵۴ بود که ساواک چند زن جوان را از کمیته ی مشترک ضد«خرابکاری» به بند زنان سیاسی در زندان قصر فرستاد. زنانی که سخت شکنجه شدهبودند و هنوز زخم شلاق را به پاهای خود داشتند. آن سال اوج اختناق سیاسی در کشور بود و دامنهی بگیر و ببند ساواک گسترده تر از هر زمان دیگری. دیگر در شکنجهگاههای اوین و کمیتهی مشترک جا برای نگهداری زندانیان نبود. آن ها را پیش از بهبود زخم شکنجه روانهی بندهای عمومی در زندان قصر میکردند. معصومه شادمانی(کبیری)، حلیمه خراسانی و عفت موسوی از جملهی این دسته از زنان بودند.
از جمله کسانی که همزمان با من در زندان قصر بودند سیدمحسن طاهری، حسن آقای تهرانی و آقای جعفری بودند، به عبارتی افرادی که متعلق به حزب نهضت آزادی و جبهۀ ملی بودند. از دیگر کسانی که در آن زمان درزندان بودند، نقره چی بود که دو دهنه مغازه دم در بازار طلا و نقره فروشی داشت. تعداد زیادی روحانی، آقای محتشمی، آقای انصافگو و عدهای از افرادی که در چاپخانه ها کار میکردند و اعلامیه کاپیتولاسیون را امضا کرده بودند هم در قصر بودند.
برای دستگیر کردن وحید همه اعضاء خانواده ما زیر نظر بودند. بعد از دستگیری من و پدرم، برادرها و دایی ام را دستگیر کردند. فقط مادرم بیرون مانده بود و مرتب می آمد پشت در کمیته و می گفت، «منم دستگیر کنین!» روزی که بعد از چهار ماه داشتند پدرم را آزاد می کردند، بازجوها جلوی ما به او گفتند، «حتما وحید با تو تماس میگیره. بهش بگو خواهر و برادرهاش رو اینقدر تو زندون نگه می داریم تا بپوسند، یا خودش رو معرفی کنه!»