گویا مدتهاست که داستان فساد به دنیای کشاورزی هم منتقلشده و ما ایرانیها زمانی از این موضوع باخبر میشویم که کشورهای مقصد از پذیرش این محصولات آلوده به سمهای خطرناک خودداری میکنند. این را با نگاهی گذرا به خبرهای اخیر هم بهخوبی میتوان فهمید. آنجا که کشوری مانند ازبکستان که چندی پیش سمرقند و بخارایش جزیی از ایران بود هم بهتازگی سه هزار و ۵۰۰ تن سیبزمینی وارداتی از ایران و پاکستان را به خاطر وجود آلودگی خطرناک برگشت داده و حتی ۷۷۵تن آن را معدوم کرده است. چراکه در این سیبزمینیها میزان بالای سموم ضد آفت یافت شده؛ این را نهفقط کارشناسان بینالمللی که خود ناظران ایرانی هم تأیید کرده و در همین زمینه رئیس اتحادیه بارفروشان هشدار داده که محصولات کشاورزی تولید داخل دارای نیترات و دیگر سموم است که روی محصولات باقی مانده است…
هنر شاه حسینی در عرصه مبارزه فقط به زندان رفتن خلاصه نمی شد . فعالان عرصه سیاسی همواره به خاطرداشته و خواهند داشت که او با همه وجود و نه برای مدت محدود که در سراسر عمر از بذل مال و دارایی خود ، از دراختیار گذاشتن امکانات خود همچون باغ کرج برای برگزاری مراسم سیاسی و مذهبی وبرگزاری نمازهای عید، و از ارائه اسناد باغ خود برای رهایی زندانیان سیاسی دریغ نداشت . چه فعالان سیاسی – مذهبی که قبل از انقلاب با اسناد آن باغ آزاد شدند و بعد ازانقلاب به مقامات و مناصب حکومتی دست یافتند وچه کسانی که در دهه های ۱۳۶۰ و۷۰ و۸۰ با آن اسناد توانستند آزاد شوند …
در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا میشدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی میبردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوههای فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب مینشستند و خاطره و قصه تعریف میکنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشتزیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته میشد. آملیها، پشتزیک مازندرانیها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) مینامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست میکردند، گردو و عسل نداشت…
اگر شب یَلدا را در میان قوم بختیاری بگذرانید در سفره یَلدا شاهنامه فردوسی را میبینید و به جای فال حافظ، در میان بعضی خانوادهها بساط شاهنامهخوانی برپاست. زمان قدیم(حالا را نمیدانم) در شب یَلدا در استان چهارمحال و بختیاری، چند خانواده دور هم جمع میشدند و کسانی که شاهنامه را از حفظ بودند برای دیگران میخواندند. پیش میآمد که شاهنامهخوان با اینکه بیغلط و دقیق [ از بَر ]میخواند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت…
شب یَلدا در تهران قدیم با میوههای تازه فصل پاییز، میوههای خشک شده تابستان، آجیل مخصوص، شیرینی و هندوانه به صبح میرسید. همه در منزل بزرگتر خانواده و نزد مادر و پدر جمع میشدند. فردای شب یَلدا سعی میکردند کار خطایی از آنها سر نزند و آن روز جزو تعطیلات عمومی بهحساب میآمد. تهرانیهای قدیم شب چله با گردآمدن دور آتش و رقص و پایکوبی این شب را جشن میگرفتند. آنگاه سفرهای فراخ و گشاده میانداختند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکیهای گوناگون ازجمله نان، شیرینی، حلوا و گوشت قربانی بود…
هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجانشرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) میخوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمیکنند. در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور میگذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان میکردند یا در کاه قرار میدادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیقها» مىنواختند…
در شب یَلدا مردم ایران گرد هم جمع میشدند. سفره شب یَلدا، «میَزد» Myazd نام داشت. کنار آن، آتشدان و عطردان، همچنین میوههای تر و خشک، و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork میگذاشتند. کشمش، گردو، بادام، قیسی، برگه زردآلو یا برگه گلابی، جوز قند، انجیر، خرما و میوه بخصوص انار و هندوانه و سیب، در سفره روی کرسی میچیدند تا شب چله را از سر بگذرانند، اگر برف آمده بود، برف و شیره هم میخوردند. دلها خوش بود. همه شعر و ترانه میخواندند و با شادی و پایکوبی و گفتگو از پس بلندترین شب سال(یعنی از پس سختترین مصیبتها) برمیآمدند…
اردشیر زاهدی، وزیر خارجه دوران پهلوی، سفیر پیشین ایران در بریتانیا و آمریکا و همچنین داماد سابق محمدرضاشاه پهلوی روز پنجشنبه ۲۷ آبان در ۹۳ سالگی درگذشت. نزدیکان خانواده زاهدی، با تأیید این خبر گفتهاند که آقای زاهدی صبح روز پنجشنبه در ویلای شخصی خود در سوئیس درگذشته است. اردشیر زاهدی متولد مهرماه ۱۳۰۷ در
در پارهای از گزارشها و تحلیلها در پیرامون این دامنه وسیع از تخریب [ جنگلهای شمال ] حدود ۳۵ هزار واحد فروش املاک و زمین در سه استان شمالی (براساس گزارش مرکز آمار ایران) اشاره میشود که بر سفرهای از نابودی نشسته و ارتزاق میکنند. گرچه چنین شماری، خود نشان از بحران و بحرانزایی است؛ اما به باور این راقم، انگشت اشاره اصلی را باید به سمت دستگاههای اجرائی خدماتی از قبیل سازمان ثبت اسناد و املاک، وزارت نیرو (در آب و برقرسانی)، وزارت مخابرات، وزارت نفت (گازرسانی)، سازمانهای جهاد کشاورزی، شوراهای شهر بهویژه روستا و فرمانداری و شهرداریها دانست که پابهپای این غارت از طبیعت و منابع تولید، همراهی کرده و چشم پوشیدهاند. به نظر میرسد با چنین سرعتی از تخریب در آینده نهچندان دوری، از آنچه از طبیعت بیبدیل شمال میشناختیم، نشانهای نماند…