به اشکال مختلف نام کسانی که گرایشات ملی داشتند و کم یا زیاد در میان مردم همچنان حرمت دارند برده میشود و به هر کدام برچسبی زده میشود، نه تنها از سوی ثابتی که ابدا عجیب نیست، که از سوی قانعی فرد. این تکههای کوتاه شده از گفتگوی آنان را که به اعتصاب آموزگاران و کشته شدن دکتر خانعلی مربوط است بخوانید تا ببینید چرا این کتاب را خاطرات مشترک این دو نفر نامیدهام…
آن زمان مرحوم استوار ساقی رئیس زندان قز ل قلعه بود و مرد خوبی بود. او به من قوت قلب می داد و می گفت نترس اینها چیزی نیست. ساقی ترک زبان بود و وقتی پس از انقلاب محاکمه می شد آقای علی حجتی کرمانی و عده دیگر از مبارزان رفتند و شهادت دادند که ایشان در زندان آدم خوبی بوده و هوای زندانیان را هم داشته است. به همین دلیل وی به چهار سال زندان محکوم شد…
از وقایع دوران دانشجویی دانشسرای عالی، دکتر توسلی همواره از اعتراض به کنسرسیوم که با اخراج
استاد دانشگاه تهران از جمله دکتر سحابی، مهندس بازرگان و دکتر قریب و تاسیس شرکت «یاد »همراه بود یاد می کرد. استقلال دانشگاه تهران در آن زمان به حدی بود که وقتی وزیر از دکتر سیاسی درخواست کرد که به وزارتخانه برود و در مورد این اعتراض توضیح دهد دکتر سیاسی امتناع کرد و گفت این وزیراست که باید به دانشگاه تهران بیاید….
دو مشکل اساسی داریم. اول تخصص در حکمرانی است که در دنیای امروز از پیچیدهترین تخصصهاست. کسانی را نیاز داریم که ساختار قدرت جهانی را بهدرستی بشناسند و سیاستهای اداره کشور را براساس آن شناخت تنظیم کنند و دوم انتخاب سیاست توسعه است که در جهت تعامل با دنیا نیست که باید به پیامدهایش فکر میکردند. به نظر من اعمال این سیاست یکبعدی بوده و برای جلوگیری از پیامدهای آن، مطلقا چارهاندیشی نشده است. معلوم است وقتی تداوم سیاستها برای حضور در منطقه، نه به روش حضور فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که مؤثرترین روش نفوذ در دیگر کشورهاست که به روش تقابل انتخاب شد، مسلم است این روش تهدیدهای غرب و عوامل منطقهای آنها را به دنبال دارد و شرایط موجود پیش میآید…..
آقای طالبیان در نهاوند گروه ابوذر را راه انداختند و نوجوانان و جوانان حول محور ایشان جمع شدند. در آنجا یک جو سیاسی ایجاد شده بود. در تهران هم آنموقع مبارزه مسلحانه شکل گرفته بود. از طرف دیگر، بحثهای دکتر شریعتی در جامعه جوان و دانشگاهی خیلی داغ شده بود؛ بهخصوص سخنرانی او درباره شخصیت ابوذر غفاری و….